روش میرعماد برای تیغکاری!

تپاندم اینجا

عبادت به تسبیح و سجّاده و دلق نیست

موضوع فیش:
فیش مناسب برای استفاده در: زندگی و زمانهٔ استاد غلامحسین امیرخانی / صفای خط از صفای دل است / منظور از صفای دل الزاماً التزام به مناسک دینی نیست / کار خوب حتی افرادی که ظاهراً در ریل دیگر هم هستند، شیفتهٔ خود می‌کند. نه طاووسی در سبک امیرخانی می‌نویسد و نه پیله‌چی از حیث تعبّد به دین و احترام به تسبیح و سجّاده و دلق و حمایت از انقلاب با امیرخانی همسوست.
با استاد صندوق‌آبادی داشتیم می‌رفتیم منزل استاد غلامحسین امیرخانی در طالقان. وقتی رسیدیم در منزلش و نشستیم به گفتگو دختری ۲۳-۲۴ ساله از در وارد شد و پذیرایی کرد. برام سؤال ایجاد شد که کیست؟ دختر امیرخانی که بزرگتر است و شوهر دارد. کاشف به عمل آمد که این دختر را که یتیم؟ و بی‌سرپرست بوده امیرخانی آورده و بزرگ کرده است و این دومین دختری است که اینجوری زیر بالش را گرفته که بزرگش کند.
آن وقت همین فرد که در خانه‌اش مستأجر دارد، گونی برنج می‌گذارد در سرویس‌پلّه و می‌گوید: همه با هم استفاده می‌کنیم و هر کس خواست بردارد. در تهران هم یک بار یکی از مخالفانش به صورت ایشان تف کرده بود که شما انجمن خوشنویسان را در انحصار خود درآورده‌اید و چنین و چنان. امیرخانی بدون اینکه برآشوبد، به طرف گفته بود که آرام باشید. بعداً در این باره صحبت می‌کنیم.
راوی: ناصر طاووسی در ۱۴۰۰/۱۲/۵ به نقل از تماس تلفنی احمد پیله‌چی با او

روی چه کاغذی خطّاطی کنیم؟ / نشر در لیست انتشار واتساپی

روی چه کاغذی خطّاطی کنیم؟ این از مصایب ما خوشنویسان است که از چه بستری برای نگارش استفاده کنیم؟ کاغذ زبر تحریری که خوب نیست؛ چون راه نمی‌دهد و نمی‌شود رویش نوشت؛ مگر در سبک بعضی پیروان استاد حسن. رفیقی داشتم سیّد مهدی نام پسر امام جمعهٔ فقید خرّم‌آباد که وقتی کلاس حسن اعرابی هنرآموز قمی می‌آمد، از این کاغذهای سنباده‌ای بدقلق برای نوشتن بهره می‌برد. استاد بهش اعتراض می‌کرد که مگر کاغذ قحط است سید پابرهنه؟ می‌گفت به خودم سخت می‌گیرم تا بعد که افتادم توی جادّهٔ آسفالت بیشتر کیف کنم و قدردان باشم. خودم را به دست‌انداز می‌اندازم و در سنگلاخ حرکت می‌کنم؛ در عوض برای نوشتن روی هر متریالی آمادگی دارم. بهش می‌گفتم: بندهٔ خدا! تو که جواد سبتی نیستی که در اردوگاه اسرای عراقی روی آسفالت هم می‌نوشت و خم به ابرو نمی‌آورد. آخرش هم این سیّد خطّاط نشد که نشد. چون شلخته بود و با دمپایی می‌آمد کلاس، اعرابی بهش می‌گفت سیّد پابرهنه. ایده‌اش هم حامی نیافت و کسی کاغذ زبرِ تحریری را تحویل نگرفت. هر کس هم نوشت، خطّش خُروشی شد. می‌ماند گلاسه که آن هم کاغذ خوبی نیست! چون ماندگاری ندارد. کاغذی خوب است که اثرات مُرکّب را چندصدسال نگه دارد و آیندگان که سطر و چلیپای آدم را می‌بینند، بگویند:‌ انگار همین الآن از تنور درآمده. مثل برخی نُسَخ نفیس خطّی که مُرکّبش پس از سال‌های متمادی هنوز برق تازگی می‌زند. پس گلاسه هم هِچ! می‌ماند دست‌سازهایی که امثال یَسنا می‌سازند. ولی آن هم دردسرهای خودش را دارد. نوشتن روی آهارش سخت است و آن کیف و لذّتی که باید به کاتب بدهد، نمی‌دهد.
من شیخاص که نگارش روی اغلب کاغذها را آزموده‌ام، به این حقیقت رسیده‌ام که انتخاب کاغذ و بستر مناسب برای نگارش از مصایب ما خوشنویسان است. سر آخر هم به این نتیجه رسیده‌ام که نباید خودم را اذیّت کنم و زجر بکشم. مثل سیّد رضا بنی‌رضی نیستم که به ناصر طاووسی گفته بود من از خط‌نوشتن لذّت نمی‌برم و از بد حادثه سراغش رفته‌ام. من خط می‌نویسم که کیف کنم. پس بهتر است روی هر کاغذی که بهم لذّت بیشتر و حال خوش نگارش می‌دهد، بنگارم. حواسم فقط به آن مجموعه‌دار شکم‌گندهٔ عرب نباشد که یک کارشناس را با لوپ و ذرّه‌بین دنبال خودش راه انداخته و می‌برد گالری و نمایشگاه تا تست کند من اگر روی دست‌ساز و با مرکّب سنّتی مرغوب نوشته‌ام، اوکی دهد و کارم خریده شود. به قول مادرم به جهنّم ارمنی‌ها که نمی‌خرد! وقتی گلاسه به من حالِ تحریر می‌دهد، بهترین کاغذ دنیاست و بر خانبالغ و عادلشاهی برتری دارد. پس حَبّذا کاغذ حال‌ده به من! منتها همین گلاسه هم بعضی‌ها نمی‌گذارند آدم با خیال راحت رویش خط بنویسد. می‌گویند پس رنگش کن! گلاسه سفید را که رنگ می‌کنی، گرچه چشمنواز می‌شود؛ ولی بدبختانه نوشتن هم روی آن دیگر لذّت سابق را ندارد و تازه قابلیّت تیغ‌خوری‌اش را هم از دست می‌دهد. باز ول نمی‌کنند و می‌گویند: پس کاغذ گلاسه را بعد از نوشتن رنگ‌کن! از این کار هم خاطرهٔ خوبی ندارم. پیش آمده خطّی روی گلاسه نوشته‌ام و خیلی هم خوب درآمده. برده‌ام قزوین نزد امیر عاملی. وسوسه‌ام کرده که بیندازد داخل تشت رنگ جوهر به رنگ سبز یا زرد. قبول می‌کنم. بوی تینر می‌زند به مشامم و صبر می‌کنم تا خطّم خشک شود. ظاهراً خیلی جذّاب ‌شد. به خیلی‌ها هم که نشان داده‌ام، ‌پسندیده‌اند. بعدش هم که خط تذهیب ‌شده، نورٌ علی نور ‌شده؛ ولی دقیق که می‌شوی، می‌بینی خط آن دلبری قبل از رنگ‌کردن را ندارد و بعضاً موادّ رنگی به خطّ و لبه‌های حروف آسیب زده. کتابتی نوشته بودم با متن نامهٔ قائم مقام فراهانی به همسرش که استاد عبدالرضائی که دید خیلی پسندید. بعداً هم به خوشنویسان گفته بود: بروید کتابت شیخ را ببینید! حتی در مواردی شاگردان خودش را که می‌خواستند در امتحان ممتاز کتابت شرکت کنند، فرستاده بود کلاس من. قطعهٔ مزبور را با ذوق تمام دادم «محسن مرادی» تذهیب کرد؛ ولی قبل از تذهیب، کاغذ را نمی‌دانم با چی رنگ‌ کرده بود که خط لطمه دید؛ حالا هی بگو: تذهیبش درجهٔ یک است و خیلی هم زحمت کشید و از موادّ سنّتی مثل شنگرف و طلا هم بهره برد و انصافاً تذهیبکار کاربلدی هم هست؛ ولی چه سود که خط کدر شده است. سر آخر تصمیم گرفتم حرف کسانی که می‌گویند:‌ روی قرطاس سفید محض که چشم را می‌زند، ننویس را گوش نکنم و کارم را بکنم؛ فوقش بعد از نگارش، چند میلیون بدهم به تذهیبکاران نمرهٔ یک مثل «رامین مرآتی» و بگویم بدون اینکه رنگ کنند، با طلا تمام قسمت‌های سفیدش را با نقوش اسلیمی زیبا و دلفریب پر کنند و تا نزدیکی حروف و کلمات من هم پیش‌روی نمایند.
خلاصه اینکه گلاسه و لاغیر! گلاسه علاوه برای حسّ و حال خوب، مزیّت دیگر هم دارد. تیغ‌خورش خوب است. متنها باید اهل تیغ‌کاری باشی و از آن نترسی. منوط است به گوش‌نسپردن به شایعات که خط یک امر قدسی و محصول خلق‌السّاعه است. لذا بعد از تحریر و تقریر، دیگر نباید به آن دست زد. با کمی بی‌دینی می‌‌توان این کرامت‌سازی‌ها را کشک و قابل تشکیک دانست. نه که یکضرب‌نویسی بد باشد. اگر بلدی موحّدوار با یک حرکت در حدّ عالی و نزدیک به استاندارد ذهنی‌ات بنویسی، خب بنویس! کی جلوتو گرفته؟ ولی وقتی مثل شیخاص در توانت نیست، تکلیف چیست؟ پرداز بزن! گاه چند دایرهٔ «ن و ی» ایده‌آل را در قطعه‌ات نوشته‌ای و حواست می‌رود به جایی و یکی از آن‌ها از دست درمی‌رود. آیا به خاطر حرفی که خوب درنیامده، اثر را بیندازی کنار و از خیر آن ایده‌آل‌ها بگذری و از نو بنویس؟ انصاف است؟ تازه اگر هم از نو بنگاری، از کجا که این بار جای دیگرش در نرود و چه معلوم که «آنِ» خوشنویس در نفحه‌ای که اثر موفّق خود را خلق کرده، بار دیگر تجدید شود؟ راه عقلائی این است که دایره و کشیدهٔ درنیامده را پرداخت کنی و تیغ بزنی. نباید گوش بدهی به نقل قول استاد احمد عبدالرّضایی از رسالهٔ خوشنویسی صراط‌السّطور که به نظم سروده و یکجا آورده که اصلاح خط پسندیده نیست و اگر هم احیاناً «مَد و حرفی» ریش (خراب) شد، قصّاب‌وار با قلمتراش به جانش نیفت و برای اصلاحش الحاح نورز! تو که جرّاح نیستی. فوقش: «بالضّرور از قلم کن اصلاحش». با نیش قلم درستش کن. البته سؤال این است که با قلم که نمی‌شود ادیت‌ کاهشی کرد! لابد فقط ادیت افزایشی را مُجاز می‌دانسته سلطانعلی مشهدی. شاید هم مُرادش روش منقول در «مُنشآت سلیمانی» بوده. در این رساله که نگاشتهٔ قرن یازدهم قمری است، می‌گوید: قلم تازه‌تراشیده را با آب دهان کمی تر کن. بعد به آهستگی و تأنّی جوری که نوک قلم با کاغذ برخورد نکند، به قسمتی که می‌خواهی مرکّب را برداری، بمال و بکش! بعد هی مرکّبی را که به سر قلم می‌نشیند، با پارچه پاک کن و آنقدر ادامه بده تا حذفیّات مورد نظرت انجام شود. با این روش که میگن روش میرعماد هم بوده، می‌شود با قلم، ادیت کاهشی انجام داد.
یک راهش هم این است که اصلاً گوش به حرف‌ سلطانعلی که میگه «کاتبان را چه کار با جرّاح؟» ندهی و با همان قلم‌تراش یا تیغ جرّاحی که نمونه‌اش را در دههٔ ۶۰ پیله‌چی بهت هدیه کرد، بیفتی به جان حروف و آن‌ها را به الگوی ذهنی‌ات نزدیک‌تر کنی؛ کاری که من به خویش نمودم صد اهتمام و شد!
من حتّی با شهامت در جزوهٔ آموزشی «رسم‌الخط نماز» که اوایل دههٔ ۷۰ چاپ کردم، در خلال تعدادی نکتهٔ آموزشی رسماً ابراز کردم که کاغذی را برای نوشتن برگزین که تیغ‌خورش خوب باشد! متن آن نکات آموزشی را وقتی قبل از چاپ به سید احمد شفیعی مازندرانی نشان دادم، گفت:
«ای وای! اینو حذف کن! تو داری عادی‌سازی می‌کنی تیغ‌کاری را! و بهش رسمیّت می‌دی که!» گفتم:
«دقیقاً هدف من همین است. من مرمّت‌کاری را یک مهارت در عرض خوشنویسی می‌دانم؛ البتّه به شرطی که استادانه و بدون زخم و زیلی‌کردن کاغذ انجام شود.» این مهارت را خوشنویسان طراز اوّل داشته‌اند. برای نمونه میرزا غلامرضا داشته. سیّد حیدر موسوی اخیراً در ورکشاپش در قم می‌گفت:
«خطوط اصل میرزا را که با لوپ ببینی، ردّ دورگیری و حتّی تیغکاری را در تمام کلمات می‌بینی.»
امیرخانی هم این مهارت را دارد. فقط عیبش این است که ایشان از اینکه به این کار رسمیّت دهد و رسانه‌ایش کند، پرهیز داشته؛ لذا هیچ تصویر یا فیلمی از این استاد اجل در حال تیغکاری و مرکبّ‌دوانی و دورگیری موجود نیست. از دیگران هست از ایشان نیست. از ناصر طاووسی در اینستاگرامش عکس هست که دارد رقاع‌نویسی‌اش را تیغ می‌کشد. حسن اعرابی هم یک بار با طعنه گفت: فلان خطّاط (ظاهراً عرب) روی جلد کتابش که خواسته یک عکس یا پرستیژ از خودش در حال خطّاطی چاپ کند، به جای اینکه قلم دست بگیرد، تیغ دستش گرفته و با افتخار عکس انداخته! از امیرخانی چنین عکسی نیست؛ در حالی که از روی کارهایی که در این چنددهه از او پوستر شده، قشنگ معلوم است ساعت‌ها بعد از نگارش را صرف پیرایش و پردازش کرده است. کاش عکسی پشت صحنهٔ این رفتار ایشان درآید و روش درستش را هم بگوید و یک آداب‌التّیغ هم بنویسد. شاید برای خودش کسر شأن می‌داند. من نمی‌دانم. لذا در آن جزوه راحت عنوان کردم که از مؤلّفه‌های کاغذ خوب این است که بهتر و راحت‌تر تیغ بخورد؛ به نحوی که بخش‌های زدوده‌شده آشکار نباشد؛ نه که مثل کاغذ تحریری، تیغ‌کار را رسوا کند. اینکه روی چه کاغذی خطّاطی کنیم، از مصایب ما خوشنویسان است. کاغذ زبر ارزانی همان سیّد پابرهنه. کاغذ دست‌ساز هم مال امثال حبیب رمضانپور که خط به شیخ‌نشین‌ها می‌فروشد. #شیخاص به همان گلاسه خوش است و با آن ‌حال می‌کند.
نشر بلاگفا: ۰۳۰۶

ساقهٔ سحرآمیز / مناسبات شیخاص و ناصر طاووسی

تپاندم اینجا

متون مناسب برای خوشنویسی

نگارش متن مناسب برای خوشنویسی جا دارد برای خوشنویس اهمیّت داشته باشد. بعضی‌ها در این حوزه سلیقه ندارند یا بی‌برنامه‌اند. شعری را تصادقی از دیوان حافظ باز می‌کنند و می‌نویسند. به ندرت برخی اسایتد مضامین انتخابی‌شان جالب است. به نظرم در بلاگ حاضر موضوع یا هشتگی یا پستی در بارهٔ متون مناسب برای تحریر داشتم قدیم‌ندیما. امشب سرچ کردم نیافتم. پروندهٔ زرنگارم را بررسی کردم دیدم در فایل نوت مواردی را با اسلش خط (/خط) علامت گذاشته‌ام که مواردی است که به مرور به عنوان مضامین و متون مناسب برای خوشنویسی یادداشت کرده‌ام و به تدریج به نگارش برخی هم پرداخته‌ام.
(موارد یادشده از زرنگار به وُرد تبدیل و اینجا قرار گیرد. پست حاضر در برگهٔ خوشنویسی فیسبوکت هم در جای مناسبی حتی در قالب یک آلبوم مستقل بازنشر شود. حتی‌ می‌توانی هر مضمون را به صورت پستی مستقل اجرا کنی. و اتود حتی با خودکار را عکس بگیری و عکس پست قرار دهی تا بعدها خودت یا دیگران اجرا کنند.)
این ایده هم قبلاً به نظرم رسیده بود و هنوز موفّق به اجرایش نشده‌ام که کار خوشنویسی را هم کمی گروهی‌تر کنیم و از حالت انفرادی درآوریم. من شیخاص گرچه خود خوشنویسم چه اشکال دارد خطی را سفارش بدهم که خوشنویسی دیگر اجرا کند؛ به چند هدف. یکی برای حمایت از هنرمندان دیگر. دوم شعرها و قصه‌هایم را خودم نیایم خطّاطی کنم؛ بلکه بدهم خوشنویس دیگر بنویسد و پول هم بهش بدهم؛ همچنان که قصّه‌ای از خودم را دادم در قم حکیمه پوریزدانپرست تحریر کرد و ۲۲۲ ه.ت هم بهش پرداختم که البته توقعش بیشتر بود. (لینک فیسبوکی قطعهٔ مزبور اینجا قرار گیرد و لینک اینجا هم ذیل آن پست تپانده شود)
چند تا از شعرهایم را هم دادم ناصر طاوسی و حسن اعرابی و یک شکسته‌نویس شاگرد ملکزاده و زدوار و ... نوشتند. اینجا قرار گیرد لینکشان. 
امشب هم به نظرم رسید خوب است این جمله را که: «عزیزٌ علَیَّ أن أری الخلقَ و لا تُرٰی» را سفارش دهم به وحید فولادزاده یا ایرانی یا داستانی یا... بنویسند و بعد شعر ز دستم برنمی‌خیزد که بی‌یاد تو بنشینم / بجز رویت نمی‌خواهم که روی هیچکس بینم از سعدی را که علیرضا بخشی نوشته و چلیپاست و از کش‌روی‌های یک دوست شکسته‌نویس راست‌دست اما دست‌کج از بایگانی خطوط انجمن خوشنویسان قم بود و حسن اعرابی هم ريیس انجمن خوشنویان قم بود و مدیریّتش هم طوری بود که می‌گفت من وقتی از ساختمان انجمن در خیابان دورشهر قم خارج می‌شوم و پایم را از جوب خیابان بلند می‌کنم و می‌روم آنور، دیگر انجمن کیلویی چنده؟ کار بهش ندارم! دلِ ننه‌ات خوش! خوب طبیعی است کسی مثل امیرمیثم سلطانی بیکار نمی‌نشیند. خطوط سرقتی عاقبت‌به‌شرتر شد وقتی توسط بنده مال‌خری شد و آمد پارکینگ شیخاص. حالا برای یکی از آنها که خط علیرضا بخشی است نقشه دارم. خط ایشان چلیپای سعدی و مناسب با جملهٔ‌ دعای ندبه است. بد نیست نگاهت به خوشنویسی به عنوان یک کار گروهی باشد. ثلثش را بده محمدتقی اسدی بنویسد و آن را با این شعر سعدی میکس کن. اگر دوست دارم خودت هم مداخله کنی، یکی از مصاریع این شعر را ترکیب قصارمشقی بزن و بعد هر سه را بده به کسی مثل سید حسین نجومی که یک کار ترکیبی بزند. هر چند مگر مضامین مربوط به امام حسین(ع) را ندادم بهش هم مرقع آکاردئونی کرد هم یک کار ترکیبی بزرگ هم از آن‌ها درآورد. چی شد آخرش؟ بدبختانه نتوانستم جای درست خرجش کنم و دادم امیر عاملی و او هم فروخت به سمساران خط و آن‌ها هم آن مرقَع عاشورایی را «عِرباً عِرباّ» کردند و جلد گل و مرغش را جدا فروختند و خطوطش را هم جداجدا. احتمال می‌دهم خطوط مرا با قیمت بالا نفروخته باشند. آمار یکی از سطور را دارم که به دست امین هیهاتی آذر رسید. بدبختانه از این کار هم نه خیر دیدیم نه تحسین آنچنانی شنیدیم؛ فقط پول بی‌زبان را دادیم به نجومی و فرجی و ... دلم به اسکن‌هایش خوش بود که نشر دادم و اگر تحسین درخور می‌شنیدم، باز خستگیم در می‌آمد. تف به ذاتِ بی‌برنامگی!
برنامه اگر باشد حل است. بدانی در نهایت کارت را کجا و به کدام موزه قرار است بدهی و پول خوبی هم بگیری. اگر هم دغدغهٔ پول نداری، باز به جای خوبی مثل آستان قدس رضوی یا حرم قم اهدا کنی و دلت خوش باشد که از بهره‌ٔ معنوی‌ای برخورداری. مخاطب هدف که معلوم باشد، حال می‌توان روی این بحث کرد که متن تابلو چه باشد و چقدر در انتخابش سلیقه به خرج داده شود. بعضی‌ها در این حوزه سلیقه ندارند و فوقش بی‌برنامه‌اند. شعری را تصادقی از دیوان حافظ باز می‌کنند و می‌نویسند. باما هستند خوشنویسانی مثل استاد امیرخانی که در این حوزه هم کارشان درست است.

ایده‌ای که بعد از اشارهٔ وحید فولادزاده در ۱۴۰۱/۴ به ذهنم رسید: نقش مُهر ۱۴ معصوم را به صورت بیضی به خط نستعلیق مُهر کن و در یک قطعه کنار هم بچین! 

0104 کپی در برگهٔ خوشنویسی‌ام در فیسبوک در آلبوم مستقلّی به نام «مضامین مناسب برای اجرای تابلوی خوشنویسی». ویرایش هر یک در دیگری اعمال و یکسان‌سازی شود.

حائلا بنما در این شهر و دیار

حائلا! بنما در این شهر و دیار
پیشه راه کُسخلی شیخاص‌وار
می‌نکن کار و پی کوشش مباش
کن زِرِیلی‌وار امرار معاش
خرج خود افکن به دوش این و آن
دخل مردم را چو جیب خویش دان
قدّ ماسه مال خود با کس مده
سفت باش و قیرگون نم پس مده
در عطش محبوس کن سرو و نخیل
دل مسوزان! ‌باش چون ابر بخیل
چکّه‌ای ‌باران منه بر هیچ بام
پس مده نم، باش همچون ایزوگام
هر که زِر زد: از چه بستی بار کج؟
گو: نباشد بر هنرمندان حرج
نقل پیمان خدایی را وِلِش
عهد با عبدالرّضایی را وِلِش
فارغ از قُدسیّت خط شو! رها
مثل کلهر مشق کن «زنقَحبه» را
مقتدایی برگزین مردِ سعید
پیروی کن شیوهٔ عبدالمجید
بعدِ اَمردبازی‌اش در زیر پُل
قصّه‌اش تحریر کرد استادِ کل
هندسه‌ قُدسی فقط در حدّ اسم
محتوایش مادّی، معطوفِ جسم
شکل چون گوهر، ولی باطن چو خس
فرم روحانی، مضامین پرهوس
_ادامه دارد_
منظور از «حائل»، "اصغر نظری حائل" شاگرد استاد عبدالرّضایی است.

در بلاگ شیخ.بلاگفا هم قرار گرفت.

تلاوت نطق‌اندرونم در اختتامیّهٔ دوسالانهٔ خوشنویسی، شهریور ۹۳

دریافت فیلم اجرا از:
آپارات / یوتیوب
فیسیوک: اینجا یا اینجا یا اینجا
پیکوفایل: 144p /  240p /  360p / 480p
مدیافایر: 144p / 240p / 360p / 480p
تلگرام: اینجا

 

 

انعکاس بلاخیزی دنیای بیرون در آثار خوگرانه به تنهایی

اخبار و وقایع مربوط به انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ۸۸ در آثار خوشنویسی حقیر انعکاس داشته است و اینک که چهار سال از آن روزهای پرتنش می‌گذرد و انتخابات آرامتری را دنبال می‌کنیم، تورّق تاریخ گذشته خالی از لطف نیست.
برای خوشنویس متنوع‌نویس و پرآثاری مثل من پرداختن به وقایع روز و اختصاص هنری که انگار «خوگری به تنهایی درون» و «گریز از فضای بلاخیز بیرون» را ترغیب می‌کند، جای اعتراض ندارد؛ به خصوص که آثار مناسبتی من به چند اثر محدود، خلاصه می‌شود. گو اینکه این دسته آثار هم در تنهایی صورت‌بندی شده است... و گاه به نظر می‌رسد برخی پدیده‌های بیرونی، هنرمند درونگرا را نیز به ورود به برخی واکنش‌ها و حتی موضعگیری‌ها وامی‌دارد. صدای انفجار موشک‌هایی که در جریان موشک باران تهران در اواسط دههء ۶۰ از سوی رژیم صدام به تهران شلیک ‌شد، آنقدر مهیب بود که استاد امیرخانی هم دست به قلم ‌شد و در این باره نستعلیق نوشت.
لینک مرتبط: سیاه‌مشق‌های دومنظوره

سیبای رضا شیخ محمدی 6037991809993953

اجرای چهارم قصارمشق سفله‌طبعقصارمشق یک فرصت‌سازی برای نمایش پشت و روی گل است! حروف و کلمات نستعلیق واژگونه‌شان هم زیباست... به کرّات دیده‌اید که یک قطعه را که در دست دوستی می‌بینید، حتی از وارونه‌اش می‌توانید حدس بزنید که اثر خوبی است یا نه؟
در قصارمشق ارائه‌شده در این پست، بیش از نیمی از کلمات و حروف را واژگون می‌بینیم. گمان دارم اتّصالات کلمهء «تکیه» مقلوبش هم دیدنی است و نیز کلمهء «بر»...
این قالب را جدّی بگیریم و برای تولید اتفاقات تازهء بصری در آن بسترسازی کنیم و به طرّاحش فرصت دهیم که اکتشافات جدیدش را عرضه کند و ازش بخواهیم که در این ضیافت نو با عناصر کهنه سهیممان کند. اینقدر بیذوق یا حسود نباشیم ... ابیات و مصراع‌ها و آیات شریفه را به او پیشنهاد کنیم که دستمایهء کارش قرار دهد ... بهش سفارش دهیم متن دلخواهمان را قصارمشق کند؛ نام و نام خانوادگیمان را بنویسد... ازش بخواهیم اسکن قصارهای نابش را برای اجرا در قالب کاشی لاجوردی و معرّق در اختیار کاربلدهای آن رشته‌ها قرار دهد و از صرف هزینهء بدوی در این راه نهراسد. بهش وعده بدهیم که هزینه کند، برمی‌گردد... باب را باز کنیم که قصارها روی جلد کتاب، در پهنهء پوسترهای تبلیغاتی، در تیتراژ فیلم‌ها و سریال‌ها بنشیند تا مردم وادار شوند که عجایب خط نستعلیق را بیش از پیش مشاهده کنند و به مغزشان فشار بیاورند بلکه بی‌راهنمایی کاتبش یک قصارمشق را بخوانند ...  مسابقه طرح کنیم و به کدشکن قصارها جایزه بدهیم.
این قصارها چه کم از کتیبه‌های کوفی معقّلی دارد؟ که تازه آنها را امثال این بنده که از بچه‌گی به کنجکاوی در مضامین این نقوش و کشف جمله و شعر گنجانده‌شده در آن رغبت داشته‌ است، کدشکنی می‌توانند.در هفتهء آخر سال 91 که به میدان نقش جهان اصفهان رفتم، فقط از کوفی‌های معقّلیش عکس گرفتم... دیدم که عکس گرفتم ... خیلی‌ها نمی‌بیینندش.... خیلی‌ها توجهشان به معقّلی سردر مسجد شیخ لطف‌الله که زیر کتیبهء علیرضا عباسی نصب شده، جلب نمی‌شود؛ تا چه رسد که عکسش را بگیرند؛ تا چه رسد که بخوانندش... با تلاش و کلنجار و چرخاندن‌های مکرّر بخوانندش:
«هست کلید در گنج حکیم - بسم الله الرحمن الرحیم»
قصارمشق‌هایی که می‌نویسم و می‌توانم بنویسم، پاداش به کسی است که از عنفوان طفولیت در رمز و راز نقوش مساجد و تکیه‌ها و حلّ پازل‌ها محو و غرق بوده است... چرا شما حق دارید به بهانهء عنوان‌کردن تلاش برای شکر نعمت حق، خود را بهره‌مند از تفضّلات او جلوه دهید؛ اما به من که نوبت می‌رسد نمی‌گذارید شاکر نعمت ویژه‌ای که به من داده شده باشم؟ اعتراف کنید که من در خط خیلی بلدم تا مجبورم کنید شاکر این «خیلی بلدی» باشم.

یک قدقد کرامت‌‌تراشانه!

در اوج طرح ایدهء توسعهء سیاسی از سوی سید محمد خاتمی و انتشار مطبوعات جورواجور در زمان ریاست جمهوریش، شماری از کسانی که به خاتمی میگفتند: «این قرتی‌بازی‌ها را ول کن و به فکر معیشت مردم باش» همان‌ها بودند که در دههء نخست انقلاب با مرحوم امام همصدا بودند که ما برای شکم قیام نکرده‌ایم.
برخی افراد متعبّد و معتقد، در گذر زمان و در واکنش به سوءاستفاده‌هایی که از دیانت یا ارزش
های اصیل اول انقلابی می‌شود، ناچار از چرخش از مواضع خود و اتّخاذ موضعی تازه که منادی عرفان گل و گشادتریست، می‌شوند که بعضا" حرف دلشان هم نیست و بوی لجاجت از آن برمی‌خیزد. در سال 66 همزمان با انتشار کتاب «سخن عشق» به خط جواد بختیاری، با برخی از اساتید خوشنویسیم که با پوتین جبهه در ارشاد قزوین تدریس خط می‌کردند، همنوا بودم که چرا در این کتاب ردّی از «هو العزیز» و دیگر الفاظ جلاله نیست؟ .... همین من، امروز حاضرم شبه‌روشنفکرانه دلیل بیاورم یا بگو بتراشم که شماری از آثار خوشنویسی این کاتب با ‌مددگیری از امداد غیبی نگاشته شده است.
یکی از بزرگان نظام یک بار فرموده بود: «مرغ که تخم می
کند، عالم و آدم را با قدقد خبر میکند.» چرا خوشنویسان حتی قرتی‌باز، نباید وقتی کار مثبتی در حوزهء خوشنویسی انجام میدهند، برایش داستان درست
کنند تا هر بار اگر قرار شد در جایی (نشستی، روی سنی، کنج دیری، گوشهء خیابانی) گزارش بدهند، با قصّه‌پردازی خوب، کارشان را کادوپیچ عرفانی کنند؟
من برای قصارمشق تقدیمی در همین پست، قدقد کرامت
‌تراشانه می‌کنم. بخوانید و تحت تاءثیر این شاءن نزول ملکوتی قرار بگیرید:
خواب دیدم در جلوخان مسجد «چارواداری» اصفهان هستم (حساب کن اصفهان همچین مسجدی ندارد و فقط مسجدی دارد به نام جارچی!). از یکی از سکوهای سنگی ورودی مسجد بالا رفتم و کتیبهء تیموری آنجا را که به صورت نقوشی فرورفته کار شده بود، لمس کردم و حتی بر چاک کلمهء «فرج» انگشت نهادم و چشم بستم تا وصل شوم. (حساب کن کتیبهء مسجد جارچی، تیموری نیست و صفوی است و تازه فرورفته نیست و برجسته است و نامی از فرج بر وزن نظر در آن برده نشده)
به ناگاه پیری سپیدمو با دشداشه‌ای که انگار ادامهء ریشش بود، ظاهر شد و گفت:
«چندکرسی بنویس؛ شیخ!» گفتم:
«نمی‌توانم مولانا... من نستعلیق کار می‌کنم... شمارهء ثلث‌نویس درجهء یک بدهم خدمتتان؟ تهران می‌نشیند نزدیک متروی دروازه شمیران» فرمود:
«نستعلیق را به سیاق خطّ ثلث و ترکیب‌هایش، درهم‌تنیده بنویس و سواد و بیاض ترکیب را یکسان توزیع کن!» گفتم: «نمی‌شودها!... به من خرده می‌گیرند که چرا به قاعدهء سیاه‌مشق‌های میرزا غلامرضا ننوشته‌ای که یکجایش متراکم باشد و یکجایش بیش از حد باز و بیاض!» گفت: «از گرفت و گیر خلوت و جلوت یکسان، بیرون بیا! ... گره گرافیکی را وللش و بافت خلق کن و نامش را بگذار قصارمشق و جار بزن که نستعلیق را با الهام از کوفی بنایی معقّلی نوشته‌ام... به مرور، به ضرب و زور حتی با چربکاری سبیل متولّی، به عنوان کتیبه در محراب مساجد بده نصبش کنند. سماجت کنی جا می‌افتد.» گفتم:
«والله چه عرض کنم.» گفت:
«بیدار شدی آیهء مربوط به محراب و ذکریا را بنویس. آنقدر تکرار کن تا به فرم دلخواه قصارمشقی برسی.... رسیدی دوباره به خوابت می‌آیم تلفن عباس قناعت را می‌دهم برای بقیهء ماجرا!»

توجه

حضور رضا شیخ محمدی در استودیوی پخش زندهء شبکهء سراسری تلویزیونی "شما"
پنجشنبه ۱۳ مهر ۹۱ / هشت صبح

شیخ و کیوان شجاعی‌‏منش

یک فیلم کوتاه با کیوان شجاعی‌منش در کنار تابلوهای خوشنویسی شیخ در پارکینگش در قم /
۱۳ اردیبهشت ۹۱ / پسوند mp4 / طول: چهار و نیم دقیقه / حجم: ۲۰ مگابایت
لینک دریافت فایل تصویری: اینجا

پرهیز از اجرای کارهای خوب!

 
ادامه نوشته

نامه‏ام به فرزان کرمانی‏نژاد مدیر پرشین کالیگرافی که از آن اخراج شدم

دوست عزیزم فرزان کرمانی‌نژاد
سلام. بعد از آشنایی با عنوان «دیجیتال آرت» که نخستین بار از شما در گروه خوبتان شنیدم به نظرم رسید که به تولید آثار خوشنویسیم در مجرای سنتی (ارائهء اصل اثر به تذهیبکار و پاسپارتو و قطعه‌بندی و ...) بسنده نکنم و اسکن اصلی از روی برخی خطوط و سیاه‌مشق‌هایم را در اختیار گرافیست‌های مختلف قرار دهم و بدون اعمال سلیقه، چشم به فایل خروجی بدوزم.
در این راستا رایزنی‏های متعددی صورت دادم و حاصلش تولید چند فایل خوب بود که به نظرم میتواند آثار مستقل و قابل نمایشی در فضای مجازی یا به صورت پلات در نمایشگاه‏های واقعی و حتی قابل مصرف در روی جلد کتاب یا پوستر یا دیگر بسترها و فضاها و در کل فرصت‏سازی برای تکثیر یک اثر هنری خوشنویسی باشد.
به لحاظ تجربه‌ای که در دیجیتال آرت دارید، چند مورد زیر را روءیت و در خصوص آنها اظهار نظر فرمایید و در صورت صلاحدید، قبول کنید که یکی از اسکن‏های اصلی از خطوط بنده را با ذوق و ابتکار شخصی خود به یک اثر گرافیکی تبدیل کنید تا به یادگار داشته باشم:

http://takandi.persiangig.com/9011/olfatsaraa_sheikh_v-a2_holand_bidel-dehlavi_entekhab-nasim_sheibani_r211-230-1.jpg
http://qom1344.persiangig.com/9012/sheikh_s-javad-musavi1_qadr_11.5x12.5_qalam4.5mm_edit_r162-231-1.jpg
http://qalam.persiangig.com/9011/olfatsaraa_sheikh_v.a_holand_bidel-dehlavi_entekhab-nasim_sheibani_r211-228-1.jpg

ارادتمند. رضا شیخ محمدی. سیزده اسفند نود. قم
www.sheikh.ir


جواب آقای کرمانی‏نژاد:

خوشحالم که این اصطلاح راهی فرا روی شما گشوده ...... کارهای ارائه شده تجارب خوبی هستند ولی ناقص ........ متاسفانه در این ایام گرفتارتر از آن هستم که بتوانم روی این فایل‌ها کار کنم ...... به طور کلی در هر زمینه‌ای نیاز به تجارب فردی و جمعی هست ... دیجیتال آرت هرچند در عرصه بین المللی جایگاه تثبیت شده ای دارد اما در جامعه هنری ایران مقبولیت زیادی ندارد و خوشنویسان به‌کلی با آن بیگانه‌اند .... اداعا و انتظار این که شما یا من یا دیگری یکشبه ره صدساله رود و به یکبار کاری کند عاری از خطا عبث است ...... باید از تجربه و خطا نهراسید و تلاش کرد ....... در ضمن اینکه هدف باید روشن باشد ... با اینکه کاری بدون هدف و برنامه قبلی (چه سنتی چه مدرن) تولید شود و بعد برایش کاربردی مثل رویجلد کتاب و مانند آن بیابیم مخالفم ....... فقط برای هنر ناب (هنرهای زیبا) مانند نقاشی و مجسمه سازی می‌توان چنین کرد آن هم گاهی ... برای هنرهای کاربردی حتمن باتید هدف و جایگاه از پیش معین باشد ......

اخراجم از گروه پرشین‏کالیگرافی در فیس‏بوک

کامنت مدیر محترم گروه پرشین‌کالیگرافی آقای فرزان کرمانی‌نژاد
بعد از اخراجم از گروه مزبور (فایل وُرد) >>> اینجا


شیخ به فرزان کرمانی‌نژاد:
با احترامات فائقه. لطفا به طور مشخّص بفرمایید بابت کدام تخلّف بنده، تصمیم به قطع دسترسی اینجانب گرفته‌اید تا اگر مقدور هست و اجازه دهید با عذرخواهی از گروه مجددّا در جمع خوب شما حاضر شوم.‌‏ارادتمند رضا شیخ محمدی شانزده بهمن نود

From: Farzan Kermaninejad  To: reza sheikh
Sent: Sunday, February 5, 2012 4:04 PM
جناب شیخ مطمئن هستم که به یاد دارید که طی یک سیر طولانی عرایض مشوقانه بنده تبدیل به تذکرات ضمنی و سپس تذکرات روشن و نهایتن به اخطارهای چند باره و سر آخر به قول شما تحریم انجامید ..... و قطعن تصدیق می‌فرمایید این همه نبود مگر بازخورد رفتار شما و تخطی مکرر از بسیاری بندهای منشور نحوه همراهی با گروه ...... نه در صدد تحلیلش چرایی آن هستم نه در صدد اصلاحش ........ چرا که نه تخصص من است و نه به من ارتباطی دارد ....... جایی هم فرمودید که این تحریم‌ها را نصب العین خود کرده و خود را ملزم به اجرای آن می‌دانید .... لطفن به همان نصب‌العین مراجعه فرمایید .....
درضمن عرض کنم که اگر به خود من بود حالا حالاها با شما حال می‌کردم ..... حتمن این را هم درک کرده اید که شخصن هم پوستم کلفت‌تر از این حرف‌هاست که از این کارها برنجم و هم اصولن رفتار چالشی و جسورانه را می‌پسندم ..... بگذریم که رفتار شما گاهی از حالت چالشی خارج و به نوعی توهین به جمع و قوانین گروهی و لجبازی افسارگسیختهٔ کودکانه تبدیل می‌شد ..... به عرض می‌رسانم لغو عضویت شما در گروه در پی یک سری درخواست‌های مکرر اعضا انجام شد ...... و اغلب اخطارهای من از پی درخواست‌ای ایشن بود ...... ایشان در مقاطع مختلف از حذف پیام‌ها و پست‌های شما گرفته تا قطع دسترسی کامل شما را خواهان بودند ..... هر چند خاطر شما عزیز است اما احترام ایشان و درنظر گرفتن خواسته اعضای گروه نیز بر من واجب است ..... بی اغراق روزی نبود که پیامی از سمت دوستان مبنی بر درخواست تذکر به شما نداشته باشم و من مرتب همگان را به مدارا دعوت می‌کردم ........ تا جایی که بسیاری گروه را ترک یا فعالیتشان را محدود کردند و برخی به صورت علنی به من گفتند به دلیل مدارا بیش از حد من با شما و تغییر جو گروه توسط شماست ........
فعلن در سفر کاری هستم و فرصتم کم ........ فرداشب یا پس‌فردا صبح که برگشتم موضوع را دوباره با تنی چند از دوستان درمیان می‌گذارم .... نظر قطعی را ایشان خواهند داد ... کمی صبور باشید ....... جای شما باشم بیشتر خط می‌نویسم ....... حیف هنر و وقت شماست که بیهوده تلف شود .....
در ضمن خواهشمندم فعلن تقاضای عضویت ارسال نکنید و اگر دوستی ندانسته و بدون هماهنگی با ادمین‌های گروه شما را به جمع افزود خودتان خارج شوید ..... حضور بدون هماهنگی در گروه ولو غیرمستقیم به قطع دسترسی همیشگی شما خواهد انجامید .....
آرزوی موفقیت و سلامت شما را در پناه حضرت حق دارم
فرزان

On February 5, 2012 3:38:45 AM PST, reza sheikh wrote:


شیخ به کرمانی‌نژاد:
با سلام. اگر اهانتی به جمع کردم از تک‌تک معذرت میخواهم. اگر مقدور هست فرصتی دوباره بدهید بلکه اشتباهاتم را جبران کنم شیخ. شانزده بهمن نود. قم


On February 5, 2012 6:37:45 AM PST, Farzan Kermaninejad wrote

عرض کردم صبور باشید ...... چند روزی فرصت بدهید .... نظر نهایی را دوستان خواهند داد ...... عرض کردم تقاضا نفرستید ..... باز فرستادید ...... به نکاتی که گفته می‌شود توجه فرمایید ...... باز تکرار می‌کنم صبور باشید و شکیبا .....


و فرزان کرمانی‌نژاد چند روز بعد در بیست بهمن ۹۰:

سلام علیکم .... ضمن عرض ارادت مجدد به اطلاع می‌رسانم چنانچه به شما قول داده بودم نظر سنجی مفصلی در باره عضویت شما در گروه انجام شد .... تا حضور یا عدم حضور شما در گروه بر اساس خواست ۴-۵ نفر بخصوص و خدای نکرده اشتباه ما در فهم نظر جمع نباشد ..... به این منظور وقت و انرژی زیادی هم من و هم چندتن دیگر از دوستان گذاشتند و البته تک تک رای‌دهندگان .... به ویژه اینکه من این روزها درگیر اتمام بخش اصلی تز دکتری خود هستم و درحالی که ۳ هفته بیشتر فرصت ندارم دنیایی کار عقب مانده باقی است ...... با این حال با جان و دل و بدون اینکه کسی مرا مجبور کرده باشد این وقت را گذاشتم ... امیدوارم که درک کنید و قدر این وقت را بدانید .... متن نظر سنجی با هماهنگی دوستان تنظیم شد و برای ۶۵ نفر از اعضای فعال گروه ارسال گردید ....... اسامی ایشان چندان مهم نیست و اگر خود شما هم یک فهرست ۶۵ نفره انتخاب کنید به احتمال زیاد با یکی ۲ نفر تفاوت مشابه فهرست ما خواهد بود .........

=================
متن پیام ارسالی برای دوستان چنین بود:

ضمن سلام و تشکر فراوان از زحمات و همراهی‌های شما در گروه خوشنویسی ایرانی .... به منظور ارج نهادن به مدیریت جمعی در گروه و احترام به نظر اعضای فعال و رعایت اصل دموکراسی جهت نظرسنجی و مشورت در مورد لغو عضویت جناب رضا شیخ محمدی و نحوه عملکرد صحیح مزاحم وقت شما شده‌ام ....... چنانچه احتمالن مستحضر هستید دو روز پیش عضویت جناب شیخ در گروه لغو شد .... مسئله فقط یک نفر کمتر یا بیشتر نیست .... غرض دانستن نظر اعضا و محترم شمردن نظرات ایشان و بکاربستن در موارد دیگر است .....

نخست به عرض برسانم حذف ایشان در پی اخطارهای مکرر٬ نه فقط به خواست خود من که به سبب تقاضای تنی چند از اعضای گروه انجام شد که در مقاطع مختلف از تذکر ضمنی تا قطع دسترسی کامل را برای ایشان خواهان بودند ..... پس از این لغو عضویت ایشان شروع به واسطه تراشی کردند ..... و پیاپی پیام‌هایی مبنی به درخواست بازگشت به گروه دادند ........ از آنجایی که در سفری کاری بودم از ایشان خواستم که صبور باشند تا با دوستان و اعضای فعال گروه مشورت کنم ........ هر چند در این فرصت کوتاه هم چندان شکیبا نبودند بر اساس قولی که به ایشان دادم و همچنین باور عمیق بر اراده جمعی برای مدیریت و کنترل گروه و طبق اصول دموکراسی که آمال ماست مزاحم وقت شریف شما شده‌ام

خواهشمندم شماره یکی از گزینه‌هایی زیر را به عنوان نظر خود به صراحت اعلام کنید ..... و اگر خواستید شرح و توضیحی هم بدهید با کمال میل در خدمتم ..... قابل ذکر است که نظر شما نزد من محفوظ و مخفی خواهد ماند ....
۱- بازگشت بی‌قید و شرط به گروه
۲- بازگشت همراه با محدودیت‌های کم و موقت
۳- بازگشت با محدودیت‌های شدید و طولانی مدت
۴- عدم بازگشت قطعی
۵- بی‌نظر یا نظر ممتنع (بی‌پاسخ گذاشتن این درخواست تا ۴۸ ساعت به منزله رای ممتنع خواهد بود)

این درخواست برای همه فعالان گروه ارسال شده و ادمین‌های گروه به اتفاق آرا پذیرفته‌اند که برایند نظر دوستان هرچه باشد بی‌چون و چرا بر آن گردن نهند ...... خواهش می‌کنم دور از مسائل احساسی و با درنظر گرفتن وظیفه حفظ و سیانت از آرامش گروه و رسیدن به اهداف آن و همچنین تلاش برای ضایع نشدن حقوق افراد نظر خود را اعلام نمایید .... مشورت با دوستان بلامانع است اما خواهش دارم در صفحه اصلی گروه چیزی از این نظرسنجی ننویسید .....

خدایا چنان کن سرانجام کار / تو خشنود گردی و ما رستگار

شرح مختصری از وقایع پیش‌آمده از طرف جناب شیخ مشابه آنچه که در جواب آقای حیدری در گروه نوشته شد برای روشن شدن ماجرا در ادامه آمده است .... البته بسیاری از نکات به جهت اختصار نیامده ..... و برخی مسائل بیرون از فیس‌بوک نیز ذکر نشده ........ و به گلایه‌ها و شکایت‌های مکرر دوستان و دلایل مطرح شده از سوی ایشان اشاره نشده است ..... اگر در جریان ماوقع هستید می‌توانید ادامه این پیام را نخوانید .....

امیدوارم که دیگر چنین مواردی نداشته باشیم ..... از اینکه وقت شما را گرفتم عذرخواهی می‌کنم ......
ارادتمند
فرزان کرمانی‌نژاد

شرح مختصری از مسائلی که به قطع دسترسی جناب رضا شیخ محمدی انجامید:

اگر فرصت و حوصله‌ داشته باشید و به مرور آنچه که بین ایشان و گروه طی ماه‌های گذشته انجامیده بپردازید ...... قطعن تصدیق خواهید کرد که طی یک سیر طولانی عرایض مشوقانهٔ بنده تبدیل به تذکرات ضمنی و سپس تذکرات روشن و نهایتن به اخطارهای چند باره و تند و سر آخر به قول ایشان به تحریم انجامید .... و قطعن تصدیق می‌فرمایید این همه نبوده است مگر بازخورد رفتار خود ایشان و تخطی مکرر از بسیاری بندهای منشور نحوه همراهی با گروه ...... در اینجا نه در صدد تحلیل چرایی رفتار ایشان هستم و نه در صدد اصلاحش ........ چرا که نه تخصص من است و نه به من ارتباطی دارد ....... ارتباطش فقط حفظ انسجام و حراست از اهداف گروه است ..... همانطور که عرض کردم لغو عضویت ایشان در پی درخواست اعضا بوده و فقط در روزی که ایشان حذف شد ۴ نفر از دوستان که احترامشان بر من واجب است چنین درخواستی داشتند ....... در طول زمان من مرتب همگان را به مدارا و تساهل دعوت می‌کردم ........ تا جایی که بسیاری از من هم رنجیدند و گروه را ترک یا فعالیتشان را محدود کردند ...... برخی به صورت علنی به من گفتند به دلیل مدارا بیش از حد من با شیخ و تغییر جو گروه توسط ایشان یا سخنان سخیف و پیام‌های وقت‌گیر و بیهوده ایشان است ........ بسیار تلاش کردم به ایشان تفهیم کنم که سر به سر دیگران نگذارد و طنز با آزار دادن دیگران متفاوت است ..... اما نشد ....... به ایشان گفتم شما که درست سخن گفتنی نمی‌دانی٬ سخن نگفتن را بیاموز .... نیاموخت .... پیشنهاد کردم گروهی مطابق سلیقه خودشان ترتیب دهند یا در وبلاگ مشهورشان به فعالیت بپردازند ..... نکرد ..... هر کسی هر چیزی می‌گفت ایشان باید جواب‌های تند و گاه بی‌ربط و گاه با ربط بدهد .... و گاهی دور از مدار ادب .... از شرح زندگی خود و پدر و مادر و نحوه ازدواج اجباری شان گرفته تا نکات و شوخی‌های بیمزه‌ای در باره بند ناف ایشان هنگام زایمان والده مکرمه٬ یا شرح دم شان که مانند مارمولک است و بسیاری چیزهای دیگر را در گروه مطرح کردند...... تلاش برای تبلیغ و ارجاع به وب‌لاگ خودشان و فروش تصویر نسخه‌برداری شده کار مردم ترجیع‌بند پیام‌هایشان بود ..... که این کار افزون بر اینکه کاری غیراخلاقی و مزموم است از نظر قوانین ایران که برایشان ارسال کردم و همچنین قوانین کپی رایت امریکا جرم محسوب می‌شود ..... می‌دانید که شکایت یک نفر به فیس‌بوک که ملزم به رعایت قوانین امریکاست می‌توانست منجر به بستن کامل گروه ما از طرف فیس‌بوک شود ...... با این وجود با ایشان مدارا شد بسیار بیش از آنکه قدر بداند ..... اگر به خود من بود حالا حالاها تحمل ایشان را داشتم ..... حتمن این را از رفتار من درک کرده‌اید که شخصن هم اهل مدارا هستم و هم پوستم کلفت‌تر از این حرف‌هاست که از این حرکات برنجم و هم اصولن رفتار چالشی و جسورانه را می‌پسندم ..... منتها رفتار ایشان گاهی از حالت چالشی خارج و به نوعی توهین به جمع و عناد علنی با قوانین گروهی و لجبازی کودکانه تبدیل می‌شد ..... هر بار در پی تذکری مدتی به قول خودشان «عقب‌نشینی تاکتیکی» می‌کردند (گویا از نظر ایشان در وضعیت جنگی قرار داشتیم) و پس از چندی باز به قول خودشان «به حالت خزنده» پیش‌روی می‌کردند .... حتا پس از آخرین اخطار که گفته شد «حتا یک کلمه در مورد افراد صحبت کنند به قطع دسترسی ایشان می‌انجامد» و ایشان هم فرمودند که این گفته را نصب‌العین‌ خودشان کرده‌اند باز هم بارها بحث‌های چالشی راه انداختند و دیگران را خطاب قرار داده یا کار خود را با دیگران مقایسه کردند ..... و باز هم تحمل کردیم و ندیده گرفتیم .... حتا ایشان روی وال صفحه شخصی خود٬ در پاسخ به درخواست دوست عزیز جناب رئیسی که دعوت به حضور مودبانه در گروه داشته‌اند به صراحت گفته که موقتی رفتاری مودب خواهد داشت و به این روش اعتقادی ندارد و فکر می کند سلاح جدیدی است که باید بیاموزد ....

====================
تعداد کسانی که در نظر سنجی شرکت داده شدند ۶۵ نفر بودند که پس از گذشت ۴۸ ساعت از ارسال پیام‌ها نتایج زیر به دست آمد:
۱- (بازگشت بی‌قید و شرط به گروه): ۲ نفر
۲- (بازگشت همراه با محدودیت‌های کم و موقت):۴ نفر
۳- (بازگشت با محدودیت‌های شدید و طولانی مدت):۱۴ نفر
۴- (عدم بازگشت قطعی): ۲۴ نفر
همچنین از ایشان یک نفر رای‌ ممتنع داد؛ ۲ نفر مسیجشان بسته بود و نتوانستیم نظرشان را بخواهیم؛ و ۱۸ نفر با گذشت ۴۸ ساعت پاسخی ندادند که جمعن ۲۱ نظر ممتنع در نظر گرفته شد

همچنین در شرح نظرهایی که داده شد میزان گلایه از شما بسیار بالا بود بسیاری از کسانی که گزینه ۳ را انتخاب کردند از پاسخ مشروحشان پیدا بود که درجریان اینکه قبلن به شما اخطار و فرصت داده شده بی‌اطلاعند و یا می‌گفتند نظرشان ۴ بوده اما چون شما٬ ایشان را به وساطت طلبیده‌اید گزینه ۳ را انتخاب می‌کنند .....

به این ترتیب با نظر اکثریت اعضای فعال از پذیرش شما در گروه معذوریم. این نظر برای اسامی غیرحقیقی که به شما وابسته باشد هم جاری است.

در انتها به‌عرض می‌رسانم .... شخصن بسیار از هنر و خط شما لذت می‌برم و در این مدت از شما بسیار آموختم ..... امیدوارم که شما هم کدورتی به دل نگیرید .... جای فعالیت در عرصه‌های مجازی و حقیقی برای شما فراوان است و بدون تعارف عرض می‌کنم که هر کمکی از من ساخته بود بی دریغ در خدمتم .....

و من الله توفیق
فرزان

جواب شیخ به آقای کرمانی‌نژاد:
درود و پوزش که اسباب زحمت برای شما و ادمین‌های محترمتان ایجاد کردم.... حال جای این سوءال وجود دارد که آیا آلبوم بنده در گروه خوب شما باقی خواهد ماند؟ اگر آری، با توجه به اینکه خود شما هم اذعان فرمودید که از هنر و خط حقیر لذت می‌برید قبول زحمت کنید تا هر از گاهی نمونهء آثار جدیدم را را برای حضرتعالی ایمیل کنم تا ضمن اینکه نظرتان را در خصوص روند فعالیت هنریم جویا می‌شوم، تصویر را در آلبوم مزبور قرار دهید تا به مرور این آلبوم غنیتر شود. همینکه دسترسی بنده را به طور کامل به گروه نبسته‌اید، ممنونم. بنده گهگاه وارد گروه می‌شوم و بازخوردها را در خصوص آثارم می‌خوانم. اگر خودتان وقت ندارید، برای یکی از دوستانم که در گروه هست ارسال کنم و او زحمتش را بکشد و اگر تصمیم به حذف آلبوم دارید، دلیل این حذف را با توجه به اینکه آثار بنده گناهی نکرده که بخواهد به آتش من بسوزد، بفرمایید. اگر تصمیمتان برای حذف آلبومم جدّیست، خواهش می‌کنم قبل از راءی‌گیری مجدّد در این خصوص مبادرت به حذف نفرمایید. بنده را در جریان قرار بدهید. مخلص شما رضا شیخ محمدی
بیست و یک بهمن نود

فرزان کرمانی‌نژاد ¤ بیست و یک بهمن نود:
جناب شیخ عزیز از لطف شما ممنون .... اما دلیل دلبستگی یا بهتر بگویم وابستگی شما به این گروه را درک نمی کنم ... اسرار شما یرای فعالیت در گروه در حالی است که ما دیگران را با خواهش و تمنا به فعالیت وا می‌داریم ... دیدن بازخوردها هم با توجه به شناختی که از شما پیدا کردم تعارفی بیش نیست .... که اگر چنین بود در رفتار خود تجدیدنظر می‌کردید .... به هرحال آلبوم شما پاک نخواهد شد و آثار شما همچنان هستند .... مگر آنکه مثل تصاویری که پیش‌تر حذف شد موجب اختلاف و رد و بدل حرف‌های زشت و توهین آمیز شود ..... توهین به هر کس شما٬ بنده٬‌ گروه٬ نظام٬ عقاید و اعتقادات مردم٬ یا هر کس و چیز دیگری ....... با توجه به بازخوردی که از نظرات دوستان دارم (و شما فقط جمع‌بندی عددی آن را دیدید) مطمئن هستم که ارسال مرتب کار از جانب شما به واسطه هرکسی صورت پذیرد موجب تنش خواهد شد ..... البته ممکن است کار شما هم مثل کار هر خوشنویس مطرح دیگری زمانی از طرف دوستی ارائه شود یا با پیامی دوباره بر دیوار گروه نقش بندد .... اما شما می‌دانید که هوشمندی دوستان آنقدر هست که تفاوت پیامی معمولی و فعالیت مدیریت‌ شده و هدفمند را متوجه شوند و متوجه هستند که بسیار بعید است این کار خودجوش باشد .... به‌ویژه پس از این همه بحث و ایجاد حساسیت .... مطمئن هستم این کار از جانب هرکسی انجام شود٬ حتا من٬ نوعی دهن کجی و نادیده گرفتن نظریت اکثریت قاطع گروه تلقی می‌شود و موجب تشتت ...... لذا خواهشمندم محیط‌های دیگر مجازی و حقیقی را برای فعالیت خود برگزینید و به همین خواندن نظرات و دیدن آثار دیگران بسنده کنید .... زیاده جسارت است.

شیخ به فرزان کرمانی‌نژاد ¤ بیست و یک بهمن نود:

بارها از لزوم طرح نو در انداختن در هنر سنّتی نستعلیق گفته‌اید. خوشنویسی پیدا شده که رفتارهایش زشت و هنرش زیباست و جسارت لازم برای ترکیب‌های بدیع با حفظ اصالت مفردات را دارد و گواهش قصارمشق‌های موفّقی چون «آسمان کشتی ارباب هنر میشکند» است که «بحر معلق»ش را معلّق نوشت و تقاطع‌های تازه‌ای را در آن پیشنهاد داد. لایکش نکردید و خطوط بسیار ضعیفتر را لایک می‌کنید و لابد دلیلش مصلحت‌اندیشی و سیاستمداری است؛ به سیاق برخی حاکمان که ناچار از پنهان‌کردن احساساتشان هستند. خدا بهشان صبر دهد که به سیاستی ملزم می‌شوند که پدر و مادر ندارد.
تمرین کنید و دوستان هوشمندتان را تمرین دهید که مثل نسیم شیبانی، یک هنرمند را دوست نداشته باشند و اثر هنریش را چرا. برایم جالب است که بدانم این توان را دارید که قصارمشق «دلقت به چه کار آید و تسبیح مرقّع» را که لینکش در پی می‌آید، دوست نداشته باشید؟
این اثر به راحتی می‌تواند به آلبومم در گروه شما افزوده شود و خبر خلق و تولیدش در صفحهء حوادث گروه خوب خوشنویسی شما انعکاس یابد. هوم؟

http://naqsh.persiangig.com/9011/sheikh_dalqat2_kaqaz-qadimi_7.5x7_qalam4mm_edit-web3_r228-1.jpg
From: Farzan Kermaninejad <farzan.kermaninejad@facebook.com>
To: reza sheikh <qom.reza@yahoo.com>
Sent: Friday, February 10, 2012 9:02 PM
Subject: Re: با سلام و احترام

جناب شیخ اینکه گفتم خط شما را دوست دارم اغراق نبود اما من خط خیلی ها را دوست دارم ... به طور کلی چیزهایی که دوست‌دارم از چیزهایی که بدم می‌آید بیشتر است .... اما در رفتار شما چیزهایی وجود دارد که از آن بدم می آید و به رغم سیاق کلی مجبور به تکرار «نه» در مقابل شما هستم ...... به عنوان مثال این درس‌نگرفتن شما از وقایع و نادیده گرفتن بازخوردها و نظرات دیگران برایم توهین‌آمیز است ..... این خودمحوری شما که خود را مرکز ثقل همه چیز می‌بینید اصلن برایم دلچسب نیست .... این که دیگران را احمق می‌پندارید برایم خنده‌دار است ..... و این لجاجت شما که از هر راهی شده می‌خواهید رخنه‌ای باز کنید چندش‌آور است ..... و بیش از همه اینکه نیاموختید که گاهی بهترین جواب چواب ندادن است ...... لطفن دیگر به این کشمکش ادامه ندهید ..... من دیگر به این دست از خواسته‌های شما پاسخی نخواهم داد ......

On February 10, 2012 8:52:15 AM PST, reza sheikh wrote:


شیخ به فرزان کرمانی‌نژاد:
ببخشید که گرفتار یک دوست زودباور و بدفهم شده‌اید. فک کردم منظورتان از اینکه پوست‌کلفت هستید، این است که دست کم در محیط ایمیل می‌توانید فرزان کرمانی‌نژاد دیررنجی باشید و تحمّلم کنید. اما وقتی از دل جملات ِ پوشیده در آرایه‌های کلامیم، رگه‌های نخوت بیرون می‌کشید، طبیعی است که خشمگین شوید. بهتان حق می‌دهم.
وقتی بهانه‌ای نمی‌یابید، عنوان می‌کنید که شهوت ِ حرف‌زدن دارم و توصیه به سکوت می‌کنید. دقیقا مثل اینکه نتوانید به اثر یک خوشنویس - که تخصصش سیاه‌مشق‌نویسی است - ایراد بگیرید و بگویید اگر راست می‌گویی به جای اینهمه کلمه، یک سطر بنویس!
درست است که «اینهم که جوابی ننویسند، جوابی است» ولی این دلیل نمی‌شود که حقّ جواب‌دادن را از من سلب کنید. مگر همهء جواب‌ها و حرف‌هایم بی‌ادبانه بود که به روزهء سکوت فراخوانیم کردید و به جرم افطار اخراجم کردید؟.... فقط تکّهء «بند ناف» را که آنهم حرکت در مسیر یک جریان طنزِ طرح‌شده از سوی یک کاربر بود، از من به عنوان گزلیک دست گرفتید و بارها (حتی بعد از اینکه قرار شد بر مدار آن نوع طنز حرکت نکنم) به رخم کشیدید؛ اما کلمه‌ای از مقالات بلند تحلیلیم در نقد خطوط دوستان و ایدهء «هنر می / عیب می» به زبان نیاوردید.
خیلی‌ها در همان گروه خوبتان - که همچنان دوست دارم به عنوان عضو فعّالی در آن باشم و در بسترش فرصت یابم ابداعات خوشنویسی و توانایی نقادی و تصاویر خطوط نایاب آرشیوم را عرضه کنم - به من بددهنی کردند و چیزی نگفتید. در عوض شوخی‌های پیچیده در استعارات مرا عریان کردید تا در سطح یک آدم بی‌ادب تنزّلم دهید؛ در حالی که بی‌ادبتر از شماری از کاربران گروهتان نیستم.
به شما حق می‌دهم که درعصر نیرنگ‌های هزاررنگ، از دست آدمی عصبانی باشید که بی‌توسّل به اهرم لاپوشانی و تزویر، راست‌راست می‌گردد و به فسق‌های نکرده‌اش مباهات می‌کند.

بیست و یک بهمن نود / یازده و نیم شب

عیب و هنر ِ می! / خط شیخ و واکنش‌های فیس‌بوکی

پست من در فیس‌بوک:
تا جایی که خودم را شناخته‌ام، آنقدر که روی دست رقیب بلند شدن، داغ و شارژم میکند، دیگر اسباب ِانگیزه‌بخش به سختکوشی و وداع با رکود و خمودی نمی‌خوانَدم!
خلق قطعه‌ای که با ابعاد اصلی 6.5 در 13.5 سانتیمتر پیشکش می‌شود، در خلوت و خلسهء کاتب آن میسّر نبود. تولید ترکیب‌های ارائه‌شده در این گروه از مصراع زیبای حضرت حافظ و نقد و ارزیابی آنها – که بخشی از نقدها را خودم آستین بالا کردم - جاده‌صاف‌کن ِ خلق این اثر که شاید برآیند تمام ترکیب‌ها باشد، گردید.
جمع جبری مجموعهء صحبت‌هایی که در خلال عرضهء آثار بانوان و آقایان هنرمند در این گروه مطرح شد، این قطعه را که با قلمی به پهنای 3.5 میلیمتر تحریر شده، سامان داد. بیراه نیست اگر تمام آبرو و اعتبار این اثر وامدار کسانی باشد که چراغ این گروه را فر(و)زان نگه داشته، به تنورش هیزم می‌افزایند.
                                                شیخ. 4 و نیم صبح / 22 دی 90 / قم

تصاویر پست مزبور و کامنت‌هایش از راست به چپ:

    
کامنت من:
جناب Kermaninejad! پرسیده‌اید:
«ای‌کاش می‌فرمودید درصد استفاده از نرم‌افزارهای کامپیوتری چقدر بوده؟»
باید عرض کنم قطعه خطّ فوق به شهادت تصویر زیر کلا" کار دست است. مجموعا" تمایلی به استفاده از نرم‌افزار در خوشنویسی ندارم و معتقدم باعث خشکی و بیروحی کار می‌شود. ارزش اثر هنری به مانوال‌بودن آن است. از نرم‌افزار ای.سی.دی.سی تنها برای نگاتیوکردن خط و روتوش مختصر برخی قسمت‌ها استفاده کرده‌ام.

لینک اجرای حسن اعرابی و کامنت‏هایش: ۱ و ۲ و ۳

کامنت من در 05:00_90.10.24: حسن اعرابی انگار موقع نوشتن کامنت چشم‌های مبارک را می‌بندد و به اطرافش نگاه نمی‌کند. در ذیل ترکیب شیخ یادداشتی درج شد که در خلال آن عنوان گردید که این اثر، برآیند دیگر ترکیب‌ها و حتی مدیون و مرهون مجموعهء صحبت‌ها و نقدهایی است که در این گروه مطرح شد و تمام آبرو و اعتبارش را وامدار چراغ‌افروزان و هیزم‌کشان و حتّی رقباست.
این نوع یکدستی‌زدن و پیشدستی‌کردن را از کارگردان خوب سینمای بعد از انقلاب: «محسن‌ مخملباف» آموخته‌ام. در خلال ساخت فیلم «بایسیکل‌ران» در اواسط دههء 60 به ایشان انتقاد شد که فیلمنامهء شما با نگاه به فیلم «آنها به اسب‌ها شلّیک می‌کنند» نوشته شده. مخملباف برای خلع سلاح منتقدان، رندانه در صحنه‌ای از فیلمش که در قهوه‌خانه‌ای می‌گذشت، تلویزیونی را نشان داد که در حال نمایش بخش‌هایی از فیلم «آنها به اسبها شلّیک می‌کنند» بود!
قبل از نوشتن کامنت اگر کمی به دور و برتان نگاه کنید، شاید فیلمی را که در قهوه‌خانه‌ در حال پخش است، ببینید؛ جناب اعرابی!
شما به کوتاه‌نویسی «می» در اجرای بنده انتقاد کرده و مدّعی شدید این کار باعث می‌شود که «ی» درست روی «عیب» ننشیند. این ذهنیّت برخاسته از این یکسونگری است که با تساوی کشیدهء «می» و کشیدهء «ب» همه چیز حل می‌شود و به تناسب مطلوب دست می‌یابیم. حالا دیگر بقیّهء اجزا (مثل کلمهء «جمله» که در اجرای شما هیچ نسبتی با کلمهء «عیب می» ندارد) چه بلایی سرشان می‌آید به ما چه؟
هنر بزرگ استاد امیرخانی و پیروان ایشان در این است که فارغ از جزمیّت و بسنده‌کردن به یک پارامتر در ایجاد تناسب، با انقباض و انبساط‌های به موقع و بازی‌ با طول و قامت حروف و کلمات و مجموعهء مصالحی که برای ساخت و ساز یک قطعه در اختیار دارند و تغییر جای استقرار آنها و درنظرگرفتن مصالح کلّی صفحه، مجموعهء به‌هم‌پیوسته و منسجمی خلق می‌کنند که گاه مفرداتش به تنهایی صاف و تراشخورده نیست؛ اما همه در خدمت تیمند!
عجیب است که یک خوشنویس با اجرای واز و ولنگ مدّعی باشد که صلاحیّت بیشتری برای خلق ترکیباتی از این دست نسبت به یک خوشنویس «قصارمشق‌نویس» دارد.
بنده با کوتاه‌نویسی «ی» معکوس در واقع درصدد بوده‌ام کشیده را به وسط کلمهء «عیب» برانم و تقارن بهتری به نمایش بگذارم. در این حال انتهای یای معکوس به همان اندازه که از چانهء عین عقب نشسته؛ قسمت پشت یای معکوس هم تقریبا به همان اندازه از انتهای «ب»ی کشیده فاصله گرفته است. (در تصویر زیر با دو خط آبی موازی مشخّص کرده‌ام)
این امر علاوه بر این باعث شده که دو منطقهء بیضوی زیبا که به رنگ سبز و قرمز که بر روی اجرای خودم در تصویر مشخّص کرده‌ام، حاصل شود.
جناب اعرابی دلش به این خوش است که کشیده را خوب روی «ب» سوار کرده و «ب» و «ی» را مساوی نوشته که تازه عرض من این است که اگر بنا به تساوی «ی» با «ب» باشد، باید انتهای دم «ی» با ابتدای کشیدهء «ب» محاذی باشد؛ پش چرا کشیده تا نزدیک عین ادامه یافته است؟

متخصص واترزدایی از اسکن‌های شیخ!

استاد حسینی موحّد در یکی از مکالمات تلفنیش به بنده که نوار صوتیش موجود است، با پرخاش می‌گوید:
«برو به جای این حرف‌زدن‌ها و فراخوانی افراد ساکت به نظردادن در وبلاگت، بنشین «عیوب مزمن» خطّت را درست کن!»
اگر تلخی گفتارم را ببخشایید، جسارتا عرض... میکنم که شمار زیادی از خطوطی که در این گروه عرضه می‌شود، از مشکلات عدیده و «عیوب مزمن» رنج می‌برد که علاجش در تقویت روحیهء هنرجویی و کوچک‌نشمردن تقلید و نمونه‌سازی است. اصلا فراخوان بدهید برای «جعل مقدّس» که اوس Hassan گفت! یک نمونه از سرمشق‌های موجود از اساتید قدیم و جدید تعیین کنید و به بهترین کسی که شبیه‌نگاری کند، جایزه بدهید.
در ضمن مژده می‌دهم که واترمارک‌های سطر مرحوم میرخانی و دیگر قطعات مبتلا به واتر، قابل حذف است. نابغه‌ای پیدا شده از آذربایجان که متخصّص «واترزدایی!» از اسکن‌های شیخ است و در سایت Hamed Alvandi فعّالیّت دارد و هر بار هم بعد از ساعت‌ها تلاش - که اگر چنین تلاشی را در خط‌نوشتن کرده بود، میرعماد ثانی شده بود - تصویر خالی از واتر را منتشر می‌کند، سوت و کف می‌زند و به ریش کم‌پشت و تُنُک شیخ می‌خندد.

              برگرفته از کامنتم در فیسبوک: تصویر: اینجا / فایل با پسوند اچ.تی.ام: اینجا

نقد سطر حسن اعرابی (نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند) در فیس‏بوک

لینک مطلب فیس‌بوک با پسوند htm >>> اینجا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینگونه به نظر می‌رسد که قلم Hassan A'rabi در هنگام نگارش با فشار اندکی بر سطح کاغذ حرکت می‌کند؛ به لاستیک ماشین‌های مسابقه می‌ماند که بر روی لایه‌ای از هوا می‌رانند! این شیوه نوشتن به ظاهر عاری از تکلّف و با سلاست و روانی تواءم است؛ ولی در مرز و معرض خطرِ درغلتیدن به دامن اجرای غیرعمیق و کم‌مغز است. بیهوده نیست که آثار او در بازه‌های زمانی نزدیک به هم، بیش از بسیاری از خوشویسان دچار افت و خیز می‌شود. در همین گروه شاهد آثاری پرارج و عیارمند از او بوده‌ایم و دیری نگذشته که قطعه‌ای که در اندازهء شاءن و سواد تئوریک کاتبش نیست، روی دستمان گذاشته شده است.
در این کامنت به نقد و ارزیابی سطر آقای اعرابی با متن «نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند» می‌نشینیم. گفتنی است: نقدها و کامنت‌هایی که نگارندهء این سطور در گروه حاضر عرضه می‌کند، همراه با تصاویر و کامنت‌های پیرامونش در تارنمای «شیخ دات آی آر» منعکس و به مرور بایگانی و موضوع‌بندی می‌شود و بارها و سال‌ها اینجا و آنجا بدان ارجاع داده شده و لینک خواهد شد و در اوّلین فرصت در قالب کتابی همراه با عکس و تفصیلات و حواشی متعدّد و حتّی ایرادات و انتقاداتی که به حقیر شده است، به چاپ خواهد رسید. جناب اعرابی در جریان راه و رسم این کمترین در چاپ کتاب هست.
نقد سطر حاضر از اعرابی با تصویری از اجرای خودم که برآیند مطالعات و مشق‌های نظری و عملی بوده، همراه است. طبعا همین نقد، خود قابل نقد و نقض است:
# در افتتاح سطر، کلمهء «نفی» با اتّصالاتی طویل به میزان زیادی به چپ کشیده شده است. فلش بنفش در اجرای بنده به این اشکال توجّه می‌دهد.
نقص دیگری که نوعا برای دوایر ِ «ی»ی حسن اعرابی مشکل‌آفرینی می‌کند، رانش قلم با شیب کم در ناحیه‌ایست که با رنگ زرد هاشور زده‌ام.
این توصیه که اعرابی این منطقه را با شیب بیشتری در زاویهء قلم مدیریّت کند، بجاست؛ چرا که مشابه این کار را به خوبی در دایرهء «ن» از کلمهء «مکن» انجام داده است و این شیوه قلمگذاری مورد پسند اوست.
فایدهء قلمرانی با شیب تند، شکل‌دادن ِ بهتر به حالت بیضوی دایره است. با این روش، گودترین جای دایره هم به موقع خودش را نشان می‌دهد.
# در خصوص کلمهء «حکمت» ضمن تحسین کاتب به خاطر این انتخاب، به نظر می‌رسد اجرای ایشان از مشکلاتی رنج می‌برد:
زاویه‌ء زیر حرف «ح» که با خطّ قرمز مشخّص کرده‌ام، اگر به قائمه نزدیک شود، باعث می‌شود منطقهء بالای ح با امتداد کاف دالی، توازی خوبی برقرار کند. در این حال برای هماهنگی بهتر شایسته است منطقه‌ای که با رنگ سبز مشخّص کرده‌ام و کاتب آن را با دور زیاد به انجام رسانده است، با زاویهء نزدیک به قائمه تدارک شود.
در کل به نظر می‌رسد که دور دست کاتب زیاد است و میل به سریع‌نویسی و رهانگاری گاه عنصر اندیشه و تاءمّل را در کار او کمرنگ کرده است.
# در حرف میم از کلمهء «حکمت» نیز شایسته‌ است جهت میم با ضخامت کمتر و تحت تاءثیر شیوهء نگارش میم در کلمه‌ای مثل بسم‌ کشیده باشد.
# یکی از اشکالات مهم در نگارش حسن اعرابی «سرکش‌»های پرشیب و کم‌ضخامت اوست که پیوند خوبی هم با پایه‌اش ندارد. در کلمهء «مکن» منطقه‌ای که با بیضی قرمز مشخص کرده‌ام، باید به کیفیّتی پایان‌بندی شود که گویی این دو ناحیه مهیّای پیوند با یکدیگرند؛ انگار هر لحظه قرار است آنجا جرقه‌ای زده شود!
# کشیدهء «بهر» سلیس انجام شده؛ امّا اختلاف فاحش بیاض بین دو چشم ِ «ها» مطلوب نیست و به نظر می‌رسد دلیلش شروع زودهنگام ِ کشیده است.
مشکل دیگر، ارتفاع بیش از اندازهء کشیده است که با فلش فیروزه‌ای مشخّص کرده‌ام. اجرای دیگری از کلمهء «بهر» را به صورت مقلوب در صفحهء غلطگیری انجام داده‌ام.
# از اشکالات مهم دیگری که بارها از این محرّر دیده‌ایم، فضای سفید داخل کلمهء «عا»ست. این فضا همانطور که در تصویر نشان داده‌ام، باید به اندازهء یک پهنای قلم باشد و به دایره میل کند و نه بیضی کشیده.
در کلمهء «چند» شاهدیم که کاتب ما فاصلهء بین دندانهء نون و نازکی شروع «چ» را که در شکل با علامت نارنجی مشخّص کرده‌ام، زیاد در نظر می‌گیرد و از همه بدتر قوس و دور افراطی و ولنگارنگارانهء نون به دال است. در آن فضا طبق تعالیم فقط باید یک نقطه بیاض وجود داشته باشد.

                                                                             90.10.14_04:20 / رضا شیخ محمّدی

دیدگاهم در خصوص تغییر محور کلمات در طول یک سطر

 
با ادب و احترام. مشکل سطر «حسین صدیقی» تعدّد زاویهء کلمات نیست. جسارتا با مطالعهء آثار برخی اساتید دستگیرم شد که گاه بزرگان خوشنویس هم در طول سطر، مبادرت به تغییر محور کلمات - فراتر از آنچه Farzan Kermaninejad عنوان کرد - می‌کردند و گذار - البته تدریجی و ملایم - از شیب تندتر به شیب ملایمتر را به نمایش می‌گذاردند. شاید هدف از این کار با نگاه به تصویر پیوست که چلیپای منتشرنشده‌ای از استاد امیرخانی است، گرایش تدریجی انتهای سطر به سمت ابتدای آن و تلاش برای نوعی وصال و هماغوشی باشد. در تصویر تقدیمی به نظر می‌رسد استاد در چرخاندن محور کلمات به خصوص در سطور سوم و چهارم توفیق داشته‌ است؛ در حالی که صدیقی عزیز در این کار خطیر کامیاب نبوده است. گفتنی است: حقیر نیز مطیع صِرف اساتید نام‌آور نیست و به شهادت برخی مطالب وبلاگم که در مقایسهء حمد میرعماد با حمد استاد امیرخانی نوشتم و نیز نقد و بررسی آثار استاد شیرازی - که انعکاس خوبی در سطح کشور داشت - ابائی از نگاه انتقادی و آسیب‌شناسانه به آثار بزرگان ندارد. 10:12_04:30

دریافت پست فیس‌بوک به صورت htm: >>> اینجا

نقد خطّ حسن اعرابی در فیس‌بوک

# برخی قوّت‌ها: کرسی‌بندی عالی و استقرار دقیق قریب به اتّفاق کلمات و حروف در جای استاندارد خود / اجرای صحیح و سالم کلماتی که نوع خوشنویسان حتی طراز اوّل‌ها در نگارش آن مشکل دارند؛ شبیه «صر» و «نبر»
# برخی ضعف‌ها: اضافه دور ِ دستهء «ی» و گردنویسی افراطی گوشه‌هایش / ضعف و لاغری «تر» از کلمهء «ترسم» و نامتناسبی آن با سایر نقاط سطر / ضخامت فزون از حد «خ» در «خواست» / مشکل اساسی در فراز و فرود دندهء سوم سین در کلمهء «خواست» / مشکل اساسی در اجرای «ر»ی تنها.

# از فرصت استفاده و عرض می‌کنم:
در نشست دونفره‌ای که در اردیبهشت 86 با دوست شاعر، خوشنویس و کلکسیونرم امیر عاملی در منزلشان در قزوین داشتم، تصمیم گرفتیم دکلمه‌ای دونفره انجام دهیم.
غزل انتخابی ما از خواجه بود و متضمّن بیت فوق که Hassan A'rabi تحریر کرده‌ است. قرار شد یک مصراع را بنده بخوانم و مصراعی را امیر عاملی. به بیت «ترسم که صرفه‌ای نبرم روز بازخواست / نان حلال شیخ ز آب حرام ما» که رسیدیم، عاملی پیشنهاد کرد:
شما به نمایندگی از شیوخ، «نان حلال شیخ» را تلفّظ کنید و من هم طیف دیگر را نمایندگی می‌کنم و «ز آب حرام ما» را می‌خوانم!
فایل صوتی حاصل کار را در لینک زیر بشنوید: http://eshq.ir/post/220

بیت عاشورایی حافظ و چلیپای استاد موحد

هر اثر هنری «حسب‌الحال مشتاقی» به نام هنرمند است و گزارشی از پسند او و نیز هم: نوع نگاهش به پیرامونش و به خویش و به ایده‌ها و ایده‌آل‌هایش. از این منظر باکی نیست اگر آثار درجۀ دو و پنج یک آرتیست هم در تاریخ بماند؛ یا آثاری که متعلّق به شیوه و مکتبی است که دیگر تمایلی به پوییدن مسیر آن ندارد.
از آثار هر هنرمند آلبومی می‌توان ساخت، دربردارندۀ مراحل بزرگ‌شدن یا حتّی پسروی و انحطاط او. می‌توان از طریق رهگیری و ردگیری محصولاتی که از او در زمان‌های مختلف صادر ‌شده، با او در جادۀ هنر همراه شد و با افت و خیزهایش افتاد و برخاست! پس اگر نه باید دست کم شاید حتی چرکنویس‌ها را نگه داشت و دور نریخت و هر تجربه‌ای را - گیرم هنوز به انجام نرسیده یا حتّی بعداً به انحراف یا انصراف هنرمند انجامیده - مهر و امضا کرد.
در ایّام منسوب به سرور پاکان و پاک‌بینان امام حسین(ع) هستیم و به شب عاشورا نزدیک می‌شویم؛ شبی که یارانِ آن امام همام به جای ترس و نگرانی، رقص شادی و نیک‌‏سرانجامی ‏کردند. تناسب خوبی دارد در این ایّام نگاه به ابیاتی از حضرت حافظ که قابلیّت تأویل عاشورایی دارد و جناب حسینی موحّد خوشنویس نام‌آشنای قمی در آذر ۵۶ در مقطعی که تحت تأثیر مرحوم استاد سیّد حسن میرخانی می‌نوشتند، تحریرش کرده‌اند.                لینک‌های مرتبط: اینجا و اینجا و اینجا

من بی‏تو دمی قصار نتوانم کرد (۵)

ادامه نوشته

من بی‏تو دمی قصار نتوانم کرد (4)

ادامه نوشته

من بی‏تو دمی قصار نتوانم کرد (3)

ادامه نوشته

من و ایزدخواه

دوست خوشنویسم علی ایزدخواه که در سرچشمهء کرمان بسر می‏برد و در خلال سفرم در زمستان ۸۸ به استان کرمان با او آشنا شدم، کاغذی را که با ریواس (یا روناس؟) رنگ کرده بود و از حالت سفید درآمده و رنگ ملایم و زیبایی به خود گرفته بود، به من هدیه کرد......................

درنگی بر شیب ایرانیکی نستعلیق

از عواملی که به سختی و دیریابی خطّ نستعلیق و البته جذابیّت و خاص‌بودن آن دامن می‌زند، حالت ایرانیکی حروف و کلمات آن است که به ظاهر موجب بی‌تعادلی و «ناامنی واژگانی» می‏‌شود؛ اما به یمن تمهیداتی خاص، در کلیّت، تعادل و امنیّت بصری برقرار است. از وظایف نستعلیق‌نویس، کنترل میزان چرخش کلمه و حرف به راست و پرهیز از افراط و تفریط در این خصوص است. برخی کلمات گول‌زننده‌اند و خوشنویس را به اجرای افراطی یا تفریطی شیب مبتلا می‌کنند. برای مثال در کلمهء «معانی» عین را نباید شیبدار نوشت. سال‌هاست به هنرجویانم توصیه می‌کنم که «عین» را شیبه عقابی که به افق می‌نگرد، بنویسید. در تصویر مشاهده می‌کنید که میرزا غلامرضا عین معانی را طوری نوشته که عقابش به درّه می‌نگرد. در واقع گاه بخش‌هایی از یک کلمه را باید فاقد شیب ایرانیکی نوشت و به شیب کلی کلمه بسنده کرد.
یکی از کلمات نستعلیق که اجرای مشکلی دارد، کلمهء «بی» است. در این پست اجراهای میرعماد، میرزا غلامرضا، استاد امیرخانی (اجرای رسم‌الخطّ و آداب‌الخطّ ایشان) و استاد موحّد (عبدالرضایی؟) تقدیم می‌شود. در اجرای موحّد تناقضی مشهود است: به نظر میرسد شروع کلمه حالتی کاملا ایستا و عمود بر خطّ کرسی دارد؛ اما کلیّت کلمه شیب ایرانیکی خوبی دارد. در دیگر اجراها این تناقض مشهود نیست.

طنزهای خط / قسمت اول

افزودن موضوعی تازه به موضوعات این وبلاگ تحت عنوان «طنزهای خط!» بیراه نیست. عنصر طنز برای بیان مطلب از راه غیرمتعارف، کارکرد خوب و نافذی دارد. پیش از این به لحاظ دستی که در سرودن اشعار طنز داشته‌ام، ناخنکی هم به موضوع خوشنویسی زده‌ام. (اینجا) ولی علی‌الحساب منظورم نگاه طنزآمیز به خطوط خوشنویسان همراه با ارائهء تصویر آثار به عزم تلنگرزدن به ذوق کاربران علاقمند است. پس هدف از طنزآوری نه صرف سرگرمی و بذله‌گویی و خدای ناکرده استخفاف و استهزاء که استفاده از چاشنی مزّه‌پرانی برای «شکل دگر آموختن» است. چون غرض، جدّی است، باکی از شوخی حتی با بزرگان خطّهء خط نیست. با این حال نظرات دوستان در این باب شنیدنی و راهبردی است و می‏توان بر اساس آن برای ادامهء پویش این راه راسختر و مصمّمتر شد یا احیانا این روند را متوقّف کرد. تجربهء نخست را بخوانید:

محمدصالح / قرن 11 هجری/ اندازهء اصلی: 10 در 18 سانتی‏متر / از مجموعهء موزهء هنرهای تزیینی / کتاب مرقع رنگین جلد اول صفحهء 11نمیدونم چرا این هنرمندا اینجورین؟ یه جاهای از در دروازه رد نمیشن؛ یه جاهایی از سوراخ سوزنم با دندهء پنج عبور می‌کنن. هدفشون چیه واقعن؟ اذیّت‌کردن مخاطب و سر به سر گذاشتن باهاش؟ یا که بگن ما اینیم! نفس‏کش! یا: اگه در هنر قانونیم هس، ما تعیین می‌کنیم و اگه دیگرانم چهارچوبی وضع کردن، ما حق داریم به سود مصالحی که خودمون تشخیص می‌دیم بشکنیمش. به تصویر نگا کنین: آقای خطاط که توی این قطعه هم از خدا پوزش خواسته هم از خلق خدا، زیر کلمهء «در طلب»رو که خالیه و  لازم بوده با چیزی پر بشه، به امون خدا رها کرده. از اونور کلمهء «یث»رو که نیازی نیس زیرش پر شه، شیبدار نوشته تا «حد»رو پایینش زورچپون کنه!   جلّ الخالق!

تضییع حقوق تذهیبکاران

داشتن دو اسکن از آثاری که تحریر می‌کنم (یکی قبل از تذهیب، یکی بعد از آن) و مقایسهء آنها مرا به تاءثیر انکارنشدنی هنر تذهیب به عنوان مکمّل و متمّم خطّاطی و راهی برای رفع و رجوع نقائص احتمالی کارم (خصوصا که از آن دسته خوشنویسانم که تحریر مجدّد یک قطعه را خوش ندارم و اگر هم چنین کنم، دل از نسخهء اول نمی‌کنم) باورمند کرده است. البتّه برخی تذهیب‏ها لطمه‏زننده هم هست.
اثری در این پست به نمایش می‌گذارم که پیشتر در اینجا بدون تذهیب ارائه شد و این بار هماغوش با هنر دوست نگارگر قزوینی‌ام مهرداد لطفی پور (اجرای مرداد ۹۰) تقدیم آستان دوستان می‌شود.
تحریر مصراع نخست از این بیت خواجه است که: «به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم / بیا ساقی که جاهل را هنی‌تر می‌رسد روزی» و در شمار قطعات قصارنویسی (و نه قصارمشق‌نویسی) بنده است؛ بدین معنا که کلمات و اجزا از حالت سادهء ترکیبی که در سطرنویسی رایج است، فاصله گرفته و علاوه بر انتخاب دانگ درشت‌تر، رو به ترکیب پیچیده‌تر و تواءم با اتّفاقات بصری بیشتر آورده‌ام. با این حال از آنجا که این اثر فاقد گلاویزی‌های سیاه‌مشقی جز در یک مورد است، در ردهء «قصارمشق» قرارش نمی‌دهیم.
مقایسهء چلیپاهای فاخر حضرت میرعماد با همان آثار با حذف عنصر تذهیب (به مدد نرم‌افزار) و پاسخ به این پرسش که آیا این آثار بی‌تلفیق با نگارگری هم بی‌نقص است یا خیر، موضوع تحقیق و بررسی مستقلیست که جایش خالیست.
این بنده در شمار خوشنویسانی هستم که تذهیب و تذهیبکار را دوست دارم و گاه حتی در حدّ پنجاه درصد برای آنها در جلوه‌بخشی به آثار نستعلیقم نقش قائلم و این تا آنجاست که نرخ نهایی یک تابلو را با عنایت به دستمزد پرداختی به تذهیبکار تعیین کرده‌ام. اگر نگارگر ۳۵ ه.ت حقّ‌العمل گرفته است، قیمت تابلو را حدود دوبرابر آن درنظر گرفته‌ام نه بیشتر. شاهدیم گاه ۷۰ ه.ت برای تذهیب اثر پرداخت می‌شود و قیمت اثر پنج میلیون تومان لحاظ می‌شود. اگر نقش تذهیبکار در چنین اثری اینقدر نازل است که عمدهء قیمت تابلو را خوشنویسیش تعیین می‌کند، چرا اصلا تذهیب می‌شود؟ و اگر نقش موءثری دارد، چرا دست کم یک سوم تا یک پنجم از عواید حاصل از فروش تابلو به تذهیبکار پرداخت نمی‌شود؟
و اگر دستمزد مذهّب قبل از قیمتگذاری به او پرداخت شده، چرا قیمت نهایی تابلو از سه و نهایتا پنج برابر آنچه به تذهیبکار پرداخت شده، بیشتر در نظر گرفته می‌شود؟

مونتاژ مضامین ظاهرآ مختلف و باطنآ هم‏افق

می‏خواهیم صفحهء سفیدی را با عناصر خطّ نستعلیق صفحه‌آرایی کنیم. چه کنیم؟ به نگارش سطری بسنده ‌کنیم؛ یا چلیپایی بنگاریم و در لچکی بالایش یکی از اسماء جلاله را با سایز کوچکتر بنویسیم و در فضای قرینهء پایینش امضایی و تاریخی یا ثبت مکان نگارش یا نام شاعر؟ یا متنی عربی بنگاریم و ترجمه‌اش را با قلم کوچکتر در زیر آن بنویسیم و تمام؟
استفاده از سایز‏های متعدّد قلم و قالب‌های گوناگون (کتابت، چلیپا، قصارنویسی) در یک صفحه به شرط آنکه با همزیستی خوبی در کنار هم قرار گیرند، فضای نیکو و چشمنوازی را تولید می‌کند. مضافا بر اینکه می‌توان برای غنای محتوای قطعه از روشی سود برد که به زعم بنده شاخصترین هنرمند خوشنویس در این عرصه استاد امیرخانی است. مُکرّرآ دیده‌ام که ایشان دو مطلب به ظاهر متفاوت را به اعتبار ارتباط معنوی آنها با یکدیگر است، کنار هم قرار داده است. بنگرید به قطعهء «فوفَ کُلِّ ذی‌ برّ برٌّ  حتّی قٌتل فی سبیل الله فلیس فوقه بر» که در دانگ جلی در اواسط دههء ۶۰ اجرا و چاپ شده است.
نخست اینکه این اثر حتّی اگر به سفارش یک ارگان دولتی خلق شده باشد، ادای دین کاتب به موضوع ارزش مقام شهادت در مقطعی است که کشور ما درگیر نائرهء جنگ تحمیلی بود و هر روز پیکر شهیدی بر فراز دستان امّت تشییع می‌شد. به تصوّر حقیر کیفیّت نگارش این قطعه به لحاظ برخورداری از موءلّفه‌هایی همچون دوایر متعدّد و مُردّف که از ترکیب‌های مورد علاقهء امیرخانی است، بیگانه با درونیّات این کاتب نیست. (حتّی آن بخش از باورهای او که شاید به لحاظ برخی خصوصیّت‌های فردی یا دلخوری از برخی سلیقه‌ها مایل به فریادکردن آن نباشد.)
معتقدم تاءثیر آثاری از این دست و سنخ، بیشتر است تا نمونه‌هایی با اجرای بد ولی با محتواهای ظاهرا ارزشمدار و تحریرشده از سوی چهره‌هایی با آرایش مذهبی.
آنچه در این اثر امیرخانی مدّنظر حقیر در این پست است، آن است که به جای ترجمهء مستقیم حدیث عربی، از بیت مناسبی که همان فحوا و محتوا را می‌گوید، استفاده شده است. طبق مضمون حدیث، بالاتر از هر نیکی، نیکی دیگری است؛ تا جایی که فرد به فیض عظمای شهادت برسد. در این حال دیگر خیری فراتر از آن نمی‏توان سراغ کرد. بیت ِ «همچو حافظ غریب در ره عشق / به مقامی رسیده ام که مپرس» نیز از درجه و مقام توصیف‏ناپذیری که سالک مسیر عشق بدان نایل شده، سخن رفته است.
در این پست، اثری از خودم (تحریرشده در زمستان ۸۸) نیز تقدیم می‌کنم با این مضمون:
«و لقد آتیناک سبعا من المثانی و القرآن العظیم»
طبق نظر مفسّرین، این آیهء شریفه (سورهء حجر آیهء ۸۷) به سورهء مبارکهء حمد اشاره دارد. این ایده به ذهنم رسید که خوب است این آیه را قصارمشقش کنم و با تحریر سورهء حمد در یک قاب به دست تذهیبکار بسپرم. فعلا در این پست این دو اثر را جدا از هم می‌بینید.
در اثر دیگری که در دی ۸۸ تحریر کردم و بعدها به تذهیب دوست نگارگر قزوینی‌ام مهرداد لطفی‌پور مُزیّن شد، بیتی از حضرت حافظ به جای ترجمهء آیهء شریفهء قرآن: «و ما نقموا منهم الا اءن یوءمنوا بالله العزیز الحمید» (سورهء بروج، آیهء ۸) نشسته است:
«فلک به مردم نادان دهد زمام مراد / تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس!»
خوشنویسی که مضامین به ظاهر مختلف - و باطنا هم‌افق - را اینگونه در کنار هم مونتاژ می‌کند، به نحوی از انحاء فراتر از یک خوشنویس ظاهر شده و به یک کار آخوندی و تفسیری دست یازیده است.
لینک مرتبط: مجاورنویسی معنادار یک آیهء قرآن با بیتی از حافظ
لینک مرتبط: خط شیخ و نگارگری نسرین حقیقت

خنده به ریش کم‏پشت و تُـنُـک شیخ

چند روز پیش پستی تقدیم کردم؛ حاوی خطّ بنده و تذهیب سرکار خانم طیّبه پای‌بست. (اینجا)
دوستی به نام «یه دوست» در کامنتدونی این پست (
اینجا) ابراز کرد:
«قبلنا کارای خودتو واترمارک نمیکردی از طبعاته فوق ممتازه؟» در جوابش آوردم:
«ربطی به مدارکم نداره. اینو به خاطر تذهیب طیّبه واترمارک کردم.» دوباره نوشت:
«یعنی قویتره تذهیبها مرآتیه؟» و جواب شنید:
«مگه ملاک تذهیب، مرآتیه و بقیه‏ء تذهیب‏ها باید با کار ایشون سنجیده بشه؟» نوشت:
«منظورم اینه که چندان قدرتمند نیست که بخوای واترمارکش کنی یا اگه هم باشه تو در مقامه تشخیصش نیستی! افتاد الان؟» این بار در پاسخ عرض می‌کنم:
اینکه تذهیب‏هایی رو که استاد رامین مرآتی در سنوات پیشین برام انجام داده (مثل
اینها) واترمارک نکردم و تذهیب طیّبه رو آره, به قوّت اثر خانم پای‏بست نسبت به مرآتی برنمی‏گرده. به خاطر اینه که به مرور مشاهده کردم: تذهیب‏هایی که جدای از خط هستند و حالت حاشیه و کمربند دارند, بیشتر در معرض خطر ربوده‏شدن توسّط گرافیست‏های راحت‏طلب هستند. اونا عین آب خوردن این حواشی رو با فتوشاپ از خط من جدا می‏کنن؛ خط رو راحت میندازن کنار و یه خط یا متن دیگه میذارن جاش و به ریش کم‏پشت و تُنُک من قاه‏قاه می‏خندند. خب به من برمیخوره. یا همه رو بندازن کنار یا خط منم استفاده کنن.
وگرنه همانطور که اشاره کردی سیاستم در اصل این نیست که آثار خودم را در این وب واترمارک کنم. دلیلشم اینه که دلم میخواد اینور اونور استفاده و حتّی سرقت بشه! هر از گاهی که تصادفی می‏بینم کارامو روی جلد کتاب‌ها یا لابلای برنامه‏های مختلف تلویزیونی یا توی روزنامه و مجلّه و حتّی تابلوهای سردر بوتیک‏فروشی‏ها (
اینجا) استفاده کردن, کیف می‏کنم. اگر هم احیانن بتونم ازشون پورسانت بگیرم که خیلی عالی میشه. انگار در دیزی رو باز گذاشتم و از غفلت گربه‌های بیهوا و بی‌حواس استفاده می‌کنم. معمولن بعد از استفاده که کار از کار میگذره، میشه داد و قال راه انداخت که به چه مجوّزی کار مارو در این پوستر یا روی این لوستر استفاده کردین؟ پس دست کم یه چیزی هم به ما بدین.
بنابر این برای فروش اسکن تابلوهای خوشنویسیم کیسه ندوختم (همچنانکه در خصوص فروش اسکن از آثار خوشنویسی دیگران کیسه دوخته‌ام) در اصل هم و غمّم اینه که اصل اثر رو بتونم به قیمتی که دست کم هزینه‌ء تذهیب و پاسپارتوشو پوشش بده، بفروشم. اگه یه چیزیم بابت نگارشش برای من بماسه، برام بسه. گاهی حتی حاضرم خط خودمو رایگان حساب کنم. مثلن همین اثر اخیر رو بابتش 50 هزار تومان به طیّبه پای‏بست بدهکارم و شاید حتّی اگه یک نفر پیدا بشه اینو 55 ه.ت بخره، بهش بدم تا بتونم بدهمیو به این خانم صاف کنم.
الان توی کتاب نگارگران استان قم دو اثر تذهیب از سیّد محمّدحسین سیّدکریمی چاپ شده که هر دوش در اصل روی کارهای خوشنویسی من انجام شده:  بابت یکی 50 ه.ت (
اینجا) و بابت دیگری 200 ه.ت به سیدکریمی دستمزد دادم. ولی دریغ از اینکه اثری از خطوط من در وسط این تذهیب‏ها دیده شه! (اینجا
اسکن این آثار رو وقتی قرار بود کتاب نگارگران چاپ بشه، خود سیدکریمی ازم گرفت (و ظاهرا هیچ تصویر دیگر و بهتری از تذهیبایی که توی اینهمه سال انجام داده بود، در اختیار نداشت) و بعد از چاپ دیدم که خطوط وسط کلا حذف شده و حواشی فقط چاپ شده که البته باید هم چنین میشد؛ چون کتاب, کتاب تذهیب بود نه خوشنویسی.
البته در کل خوشحال بودم و چاپ این دو اثر نشون داد که اسکنر آ.چهار کانن من – به رغم اونایی که میگن اسکنات به درد کار حرفه‏ای نمیخوره و فقط برای همین خوبه که خوراک برای وبلاگت درست کنی - در حدی هست که حاصلش قابل چاپ در یک کتاب حرفه‏ای باشه. همیشه نگران بودم که نکنه این اسکنهام روزی که قراره کل کارامو با کیفیت بالا توی یک کتاب نفیس مثلا تحت عنوان «مشقنامهء شیخ» چاپ کنم، جواب نده.
بقیهء کارهای کتاب نگارگران رو حسین قدیانی که عکاس حرفه‏ای هست، عکاسی کرده بود.
در ضمن تازگیا به تذهیبکارام میگم که خط منو جوری تذهیب کنید که تذهیبتون حسابی با خط من ممزوج و هماغوش بشه که نشه جداش کرد. نمونه‌ش در سطر من و تذهیب محسن روزگرد که هنوز در وب نذاشتم، ایشون دو قلمبهء مذهّب را در مرز بین حاشیه و خط قرار داد که خواستهء من تاءمین بشه.
در خصوص اینکه این اثر قدرتمند نیس، حرف تو رو قبول ندارم. تازه به فرض اگه از نظر اصول فنّی تذهیب خیلی قوی نباشه ها ولی من دوسش دارم. این نوع حاشیه‏بندی با گُل رو - گیرم اسمشو بذاری دخملانه و خالتوری و خاله‏زنک‏بازی و حتی بزک‌دوزک دهاتی - دوس دارم. خیلی هم دوس دارم. ینی توی اینهمه سطر که از خودم دادم تذهیب کردن، هیشکی اینجوری تسمه‏کشی نکرده و دور کارو کمربند نکشیده بود.
درونم سرشار از هیجان و لذّته که می‌بنیم اینهمه تذهیبکار دارن برام کار می‌کنن؛ فقط در ازای پول – اونم پولی که اغلب به خاطر مشکلات مالیم و حتی بی‌برنامه‌گیام نمی‌تونم به موقع به دستشون برسونم. بعضیاشون حتی مستقیم باهام درددل نمی‏کنن و گله‏مندیشون از طُرُق دیگه به گوشم می‌رسه؛ برای مثال علی بخشی - رئیس کنونی انجمن خوشنویسان قم - دقیقا وختی که بیخبر از همه جا دارم کلاس میذارم پیشش و پز میدم که تونستم فوجی از جماعت نگارگر رو دور خودم جمع کنم و باهاشون ارتباط برقرار کنم، میگه:
«این درست. ولی شنیدم دستمزداشونو به موقع بهشون نمیدی؛ شیخنا!» و تو در آن لحظه دلت می‌خواد کلّهء خبرچین رو که معلوم نیس کیه و ذهنت به هزار راه میره، بدن دستت تا عین انار آبلمبو کنی.
یا وسط مکالمه با استاد موحّد یهو ایشون میگه: «چرا دستمزد آن تذهیبکار شهر مجاورت رو نمیبری بهش بدی؟» و جالبه این نتیجه‏گیری: «از قبل هم میشد حدس زد که وقتی با اینهمه تذهیبکار کار میکنی و میری از شهرستان دور تذهیبکار گیر میاری، پیداست در ارتباطت با فلان تذهیبکار مشهور کرجی  که دستمزدشو باید جیرینگی بهش بدی، خللی ایجاد شده که رو کردی به تذهیبکارهای مظلوم شهرستانی.»
می‌خندم! و مهمتر از آن قلبآ شاد و مسرورم که حرف و حدیث‌های مربوط به پس و پشت رفتارهای هنری شیخ، هر قدر هم کوبنده و شکننده باشه، نمیتونه ارزش کارهای تولیدشده و به ودیعت‏نهاده‏شده در دستان مهربان، گشاده و امین ِ اینترنت رو مخدوش کنه.
به زعم تمام نقائصی که در سیستم هنری من وجود داره، وقتی اینهمه کار داره تولید میشه و میره زیر دست تذهیبکار و اسکنش سر از این وبلاگ که به شدّت دوستش دارم، در میاره و اصلش با مشکلات فراوان به فروش میرسه و خلاصه گردونهء این کار با هر زحمتی هست میچرخه, این ینی موفقیّت من و رجحان ِ عمل بر بی‌عملی که شماری از همتایان بنده در همین شهر قم بهش مبتلاند: نه املا می‌نویسند و نه غلط دارند.
اینکه گفتی در مقام تشخیص قوّت آثار تذهیب نیستم, تا حدودی با حرفت موافقم. البتّه به مرور چیزایی دستم اومده. کم و بیش ارزش قلم‏گیری ظریف و دقیق و رنگ‏گزاریهای حساب‏شده و رعایت هارمونی رنگی رو می‌فهمم و وختی کاری فاقد این امتیازات باشه، تا حدود زیادی درک می‌کنم. با این حال دوس ندارم همهء کارام توسط یک تیم تذهیبکار – گیرم مدیرشون در مسابقهء بزرگ البرده اوّل شده باشه – انجام بشه. من دلم تنوّع میخواد و حتّی روزی که جیبام پر پول باشه و بتونم جیرینگی دستمزد بدم، باز به تذهیبکارای مظلوم شهرستانی کار سفارش خواهم داد. این سبک گلکاری طیّبه پای‏بست و روش خاص تذهیب کیوان شجاعی‌منش که خیلی‏ها میگن اصلن تذهیب نیست و نمرهء تذهیب بهش داده نمیشه (
این) صرفا به این دلیل که توی هیشکدوم از دیگر کارا‏م توسط هیش نگارگری انجام نشده, به عنوان یک کار خاص که این اثر رو در کتگوری و پوشهء متفاوت قرار میده، دوس دارم.

واترمارک‏های شیخ و فیس‏بوک

از قرار معلوم انتقاد به واترمارک‌های شیخ را پایانی نیست و تا امروز هیچیک از توجیهاتم و ایضا ادلّه‌ای که در این خصوص اقامه کرده‌ام، افاقه نکرده است. این بار ماجرا به فیس‌بوک کشید و در ذیل لینکی که از یکی از پوسترهای استاد امیرخانی در کنار تصویری از ایشان که خودم عکّاسی کرده‌ام، منتشر نمودم، کامنتی معترضانه قرار گرفت و در ذیل آن پاسخی تحریر کردم که تصویر آن را مشاهده می‌کنید.

سیاه‌مشق‌های دومنظوره!

قیمت اثر: 250 هزار تومان سیاه‌مشق دومنظوره و منتشرنشدهء عمادالکتاب قزوینیسیاه‌مشق دومنظوره به خطّ حقیر رضا شیخ محمّدی. ابعاد اصلی: 25x22س.م / تذهیب: نسرین حقیقت / قیمت تابلو 250 هزار تومانسیاه‌مشق دومنظوره به خطّ حقیر رضا شیخ محمّدی. ابعاد اصلی: 18.5x31.5س.م / تذهیب: الناز ارجی / قیمت تابلو: 300 هزار تومانسیاه‏مشق دومنظوره و منتشرنشدهء استاد غلامحسین امیرخانی / عکاس: رضا شیخ محمدی, دههء 60, قزوینسیاه‌مشق‌نویسی تواءم با حدیث نفس یا تو بگو یومیّه‌نویسی در شمار آن دسته فرآورده‌های خوشنویسی است که کاتب در عین خلق اثر هنری، به ثبت وقایع‌الأیّام نیز می‌پردازد. این شیوه نگارش ضمن برخورداری از ارزش‌های هنری، واجد نکات خبری و اطّلاعاتی از اوضاع زمان کتابت است و به کار مورّخان و محقّقانی که در اعصار بعد با این اثر هنری مواجه می‌شوند نیز می‌آید. مرحوم عماد‌الکتاب قزوینی در شمار آن دسته خوشنویسانی است که به نگارش چنین آثاری مبادرت ورزیده است. نمونه‌های متعدّدی از این کاتب زبردست و زجرکشیده در دست است که ضمن صفحه‌آرایی هنری متضمّن تشریح اتّفاقاتی است که بر سر او در زندان کمیتهء مجازات رفته است.
در سیاه‌مشقی از عمادالکتّاب که برای اوّلین بار از طریق این پست منتشر می‌شود، می‌خوانیم:
«در ماه شعبان‌المعظّم و سیّمین سال محبوسیّت که در پنجهء بیرحمی جوادث و در چنگال خونین اهریمن نادانی و جهالت گرفتار و هنوز در بیغولهء شوم و سیاهچال مظلم ادارهء نظمیّه محبوس و مسجون بود این صفحه را با حالت زکام و قولنج نوشته‌ام العبد عمادالسیفی»

تاریخ قبلی پست: ۵ فروردین ۸۹ / با افزودن قطعهء استاد امیرخانی در ۴ آذر ۸۹ آپدیت شد. / با افزودن سیاه‌مشق من با تذهیب نسرین حقیقت در ۷ اسفند ۸۹ آپ شد.
در ۱۶ شهریور ۹۰ با افزودن سیاهمشق من تحریرشده در سالن عروسی در بهمن ۸۴ آپ شد. در ۱۴ خرداد ۹۲ با افزودن سیاه‌مشق دیگری از خودم با تذهیب الناز ارجی (متن:  شتبه بیست و سوم خرداد) آپ شد.

لینک فیسبوکی: اینجا

خطوط فروشی مجموعهء دوست طلبه‏ام علیرضا نادری (اهل مشهد)

دوست طلبهء عزیزم علیرضا نادری که ساکن مشهد است و بیست سال بیشتر سن ندارد، آنگونه که خود ابراز کرد تحت تاءثیر کلکسیونربودن بنده و وبلاگ حاضر به کار مجموعه‏داری و خرید و فروش آثار خوشنویسی (به نیت دستیابی به قطعاتی با عیار بالاتر) رو کرده است.
وی مجموعهء زیر را که به تدریج عکس‌هایش را تقدیم خواهم کرد، در معرض فروش فوری قرار داده است. طالبان این آثار با ایمیل بنده یا شماره همراهم تماس بگیرند یا در همین پست کامنت بذارند تا به علیرضا لینکشان کنم:

آیاتی از مصحف شریف به خط نستعلیق (قدیمی)
ابعاد اصلی: 18.5x24 سانتیمتر
قیمت: ۲۰۰ هزار تومان

 

سطر استاد عبّاس اخوین
با مرکّب قهوه ای و تذهیب / تحریر سال ۶۷
۲۵۰ هزار تومان


سطر استاد مرحوم عبدالله فرادی
تحریرشده برای آقای روزبهی
قیمت: ۱۰۰ هزار تومان فروخته شد.

 دو قطعهء موریانه‌خورده
منسوب به وصال شیرازی
جفتش سیصد هزار تومان

چلیپای فتح الله جلالی
که تاءیید حاج آقا صدر اصفهانی
را در پشت خود دارد
۲۵۰ هزار تومان



     

 استاد امیرخانی دو سطر سمت راست و چپ: دانه‌ای ۸۰ ه.ت
قطعهء وسط: فروشی نیست

قطعهء نسخ محمّدشفیع تبریزی / فروخته شد



دو قطعهء نسخ با مهر محمّدهاشم
هر کدام صد هزار تومان





نسخ قطب‌الدّین قزوینی سمت چپ: ۱۰۰ هزار تومان
سمت راست که مزیّن به تاءیید حاج آقا صدر اصفهانی در پشت قطعه هم هست: ۱۵۰ هزار تومان




دو قطعه نسخ حسین شیرازی با هم 50 هزار تومان

سیاه مشق نسخ
با امضای محمّدشفیع
350 هزار تومان



دو سطر نسخ (در اختیار نیست و برای فروش عرضه شده است)



نسخ با مضمون حدیث امام حسن عسگری(ع)
هشتاد هزار تومان
قطعهء ثلث
استاد مرحوم حبیب‌الله فضائلی
پنجاه هزار تومان



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اسدالله رجالی - رمز الکاسب(18) / 100 ه.ت
شکستهء حاشیهء صورتی (35)
رسمیست قدیم + اللهم(37) = 50 ه.ت
شکستهء دراز با حاشیهء بنفش سیاه مشق(28&18) = 150 ه.ت
سیاه مشق فلسفی بی امضا(05&18) = 80 ه.ت
سیاه مشق شاید فرادی(28) = 50 ه.ت
اخوین بی تذهیب(19&18) = 80 ه.ت
دو قطعه از رسول مرادی = هر کدام 40 ه.ت
واشقانی (12&18)= 40 ه.ت
چهار تا شکسته نستعلیق منسوب به محمدمهدی بن محمد اصفهانی (02و26&18)= کلا 100 ه.ت
بیست قطعه از استاد مهدیزاده در اقلام مختلف = زنگ بزنند توافقی صحبت کنند
35 قطعه سطر استاد حسین میرخانی (42&18) به بعد= زنگ بزنند توافقی

شاهکار ثلث عبدالله‏بک زهدی ( ۱۲۷۷ قمری) ۱۵۵سال پیش

21اعتراض به تخریب آثار و ابنیهء تاریخی آنجا که حاکمی جائر به صرف خصومت با شاه و حاکمیت پیشین, فرمان آن را صادر ‏کند، سهل و ساده است؛ اما آنجا که در بقاع و زیارتگاه‏هایی با گذرگاه‏های تنگ ولی حاوی معماری باستانی، بازدیدکنندگان برای عبور و تردد به تعب می‏افتند، با این عذر به ظاهر موجه، مواجهیم که خوشا و کاش اگر مکان ضیق به فضای فراخجایی که موجبات رفاه زائر را فراهم ‏کند، تبدیل شود. در این حال انتقاد از محوکردن آثار باستانی مزاحم، آسان نیست؛ چه اکثریت مردم، دعاگو و ثناخوان دست‏اندرکاران توسعه و گشایشند و زوم‏کردن بر ارزش هنری چند گچبری و سنگ‏نبشتهء خطاطی‏شدهء قدیمی، نابجا می‏نماید و سماجت به خرج دادن در این خصوص - به تعبیر تازیان - در حکم «خرط‏القتاد» khartol-qataat (پنجه‏افکندن بر ساقهء خارآلود درخت بر خلاف مسیر خواب تیغ‏ها)ست.
وقتی حکام سعودی با صرف سرمایهء هنگفت و دعوت از بهترین تکنسین‏ها و کاربلدها، چندین ده‏هزار متر مربع به حرم پیامبر عظیم‏الشاءن اسلام(ص) افزوده‏اند، تلقی بدوی این است که به آسایش زائرانی می‏اندیشند که از اقصی‏نقاط گیتی به عشق زیارت بارگاه سیدالکونین به مدینه سفر می‏کنند. لابد اگر بناست همین زائران مجذوب چیزی شوند، سنگ‏های الوان و معماری شیک و تازه‏ساخت و صحن و رواق‌های درندشت هست که می‏توان همزمان با التذاذ از امکانات سرمایشی و تهویهء مطبوع، بر این ابنیهء پرزرق و برق هم چشم دوخت و احیانا در کنارشان عکس یادگاری گرفت.
در چنین بستری، حسرتخوری از امحای سردر «باب‏السّلام» متعلّق به دورهء عثمانی در حرم نبوی که مقایسهء آن با سردر کنونی، رفعت ‏قدر بنای کهن را ثابت می‏کند (تصویر ۱ و ۲ را مقایسه کنید) محدود به فضای همین وبلاگ و جمع ِ کم‏شمارگان ِ کسانی که اصالت و کهنگی را بر معماری شیک اما فاقد ریشه ترجیح می‏دهند، باقی خواهد ماند.
گاه می‏اندیشم که به اقتضای عدل الهی و حکم قرآن به عدم استوا میان دانایان و فاقدان دانایی، چرا چنین نباشد؟ باید میان کسی که به جای عطف توجّه به درخشش دروغ کالاهای دم دستی بوتیک‏فروشی‏ها، عمریست دل به زیبایی نقوش معمّاگون و پیچش اسلیمی‏های هزارتو خوش داشته‏اند, تفاوت باشد. اگر این بار بر خلاف سفر اولّت به مدینه در سال ۸۲، دیگر رنگ و جلای ابنیهء نوساز حرم نبوی از تو دل نمی‏برد، شاید پاداشی است در ازای میل و کلنجاری که این چندساله برای کشف معمّای زیبایی‏ - زیبایی پستونشین و مستتر و نه دم دست و مبتذل - صرف و خرج کرده‌ و سه‏دهه تمرین آهسته و پیوستهء باریک‏اندیشی و تربیت ذهن و فکر برای دقّت در نکات و دقایق مغفول از چشم نوع مردم داشته‌ای. اگر اجر محسنین در ترازوی حق ضایع نمی‏گردد، چرا پاداش کسانی که به خود زحمت داده و صیّاد ظرائف بوده‏اند, گم ‏شود؟
3یادت هست که نوجوانی پانزده, هفده ساله بودی؟ پدرت در روستاهای اطراف قزوین برای عمران و آبادانی مساجد اهتمام می ورزید و تو دقایق متمادی در کتیبه‌های ثلثش (که در آن ایّام ضعف هنری و تکنیکی این خطوط را در نمی‏یافتی) میخکوب می‏شدی و غلط‏های املایی و اِعرابی‏اش را در میان شلوغی و تنیدگی حروف و کلمات، می‏یافتی و می‏گرفتی و به پدر گوشزد می‏کردی؟
اینک این تویی که به جای گشت‏زنی در اءسواق (بازارهای) مدینه و حتّی به جای ادعیه و مناسک مستحب رسمی که به خاطر ترکش از سوی برخی هم‏کاروانی‏ها چنان به تازیانهء نگاه‏های تند و چپ توبیخ و محکوم می‏شوی که تارکان کبیره را اینسان جریمه نمی‌کنند و نیز حتی به جای عکّاسی از مناظر هزارباردیدهء شدهء حرم پیامبر – که عکاسان حرفه‏ای به قدر کافی برای ثبت و انتشارش وقت گذاشته‏اند - دوربین کانن اس.تری.آی.است را خشاب می‏اندازی و ویزورش را دقیقا بر نقاطی فوکوس می‏کنی که مغفول مانده یا محتاطانه بگو: کمتر در تیررس دید بوده است.
روزهای نخست استقرار در شهر پیامبر، از بردن دوربین به حرم و مصادرهء احتمالی آن یا دست کم مموری‏کارتش واهمه داشتی؛ ولی به زودی در کنار مردمانی که به ثبت تصاویری با رزولاسیون پایین با گوشی موبایلشان دل خوش کرده‏اند, احساس امنیّت می‏کنی و در شلوغیشان گم می‌شوی. اگر همه جا رفتارهای عوام از نظرت مذموم و سطح پایین باشد، اینجا دست کم ممنون آنانی که کثرت گوشی موبایلشان، رشتهء کنترل را از دست ماءموران امنیّتی سعودی خارج کرده و دیگر حساسیتی نسبت به دوربین نیمه‏حرفه‏ای هم به خرج داده نمی‏شود. پس به راحتی می‏توان از این آب گل‏آلود ماهی‏ صید ‏کرد.
شرطه‏های حرم برخلاف سال ۸۲ که به شدت با ورود ابزار عکّاسی حتی به داخل حیاط نبوی برخورد می‏کردند، کاری به کار دوربین دیجیتال تو که لنز تلهء ۷۰ روی آن سوار است, ندارند و تو با فراغت بال – با کمی مایهء دلهره که نکند ماءمور رندی پیدا شود و فرق تو را با تودهء مردم که با حرکت‏های ناشیانه و پسوند تری.جی.پی فیلم می‏گیرند، دریابد - به سمت کتیبهء ثلث بی‏نظیر خطّاط ترک «عبدالله‏بک زهدی» زوم می‏کنی! (تصویر۳)
وه! چرا این اثر تاکنون پوستر نشده است؟
4هزاران افسوس بابت ناقص‏بودن این کتیبه! ابیاتی چند به زبان شیرین ترکی متضمن اوصاف پیامبر(ص) و روضهء شریفش و نیز مدح سلطان عبدالمجید عثمانی (که در خلال سال‏های ۱۲۵۵ تا ۱۲۷۷ قمری حکومت داشته است). وااءسفا که چند متر از ابتدا و انتهای کتیبه موجود نیست. واحسرتا که بخشی از وسط کتیبه (مصراع «ایلدیلر زیور... و سه مصراع زیرش) بریده و کات شده. وافریادا که بخشی از سطر سوم به خاطر موانعی از جنس چوب و گچ غیرقابل روءیت است.
«عبدالله‏بک زهدی» خوشنویس گرانقدر ترک که از نسل «تمیم ِ داری» است (و در کتیبه‏ای در مقابل آرامگاه پیامبر(ص) به این نکته اشاره می‏کند) به فرمان شاه عثمانی از ترکیه رحل اقامت به مدینه می‏افکند و در خلال ده سال اقامت در این شهر به نگارش مکتوبات قرآنی و متون آذری با فورمت ثلث استامبولی در بقعه و رواق‏های نبوی می‏پردازد.
شاهکار او بر تارک باب‏السلام - از ورودی‏های قدیمی حرم پیامبر(ص) که همراه با باب بقیع و قبرستان بقیع در یک خط مستقیم قرار دارد – جا خوش کرده که از دور خوانا نیست و به یمن لنز تله‏زوم، زیبایی مفردات و حسن ترکیبش جلوه می‏کند. بر فراز کتیبهء یادشده امضای سلطان عبدالمجید عثمانی را به خط طغرا می‏بینیم که بعضی‏ها فکر می‏کنند بسم الله الرحمن الرحیم است! (تصویر ۴)
متن کتیبهء ترکی مزبور را تا جایی که موفق به خوانشش شدم, در زیر می‏آورم و در حد درک مطلب به ترجمهء آن مبادرت می‏ورزم. امید که دوستان ترک‏زبان مرا در خواندن جاهایی از کتیبه که موفق به خواندنش نشدم, یاری کنند و نواقص ترجمه را برطرف نمایند: 

فرط خلوصی اوقدر آنلرک / هر بریسی چاکر خیرالاءنام
ایلدیلر زیور ع..... / .....
....ایلدی عبدالمجید / بو اثر خیری ایدوب التزام
تخته چیقوب اددری عبدالعزیز / اولدی زماننده بناسی تمام
ابنیهء مسجد پیغمبری / اولدی حقیقتده چو بیت‏الحرام
ملهم تعمیری اولوب هر بری / صورت.....
نسبت ایله قبهء علیاسنه / حبه قالور گنبد فیروزفام
لوح و قلم نقش خ.....؟ / .....؟
....والای جلاسی ایدر / مهر و مهی مهبط انوار تام
نور قنادیل مناراتیدار؟ / عقد ثریایه ویرن انتظام
اهل جنان .... روضه... ایتمه ده / ... عطر مشام
روز و شب ایتمکده ملائک طواف / ......
... معتبر.... / ......

ترجمه:از فرط خلوصش آنقدر می‏فهمیم که هر کدامش چاکر خیرالاءنام است
انجام دادند زیور....؟
....عبدالمجید انجام داد / این اثر خیر را التزام کرده است
بر تخت جلوس کرده است .... عبدالعزیز / در زمان او بنایش تمام شده است
بناهای مسجد پیغمبرش / در حقیقت چون بیت‏الحرام شده است
برای تعمیر هر کدامش الهام شده است / صورت....؟
قبهء علیایش را نسبت بده به / ..... گنبد فیروزفام
لوح و قلم نقش....؟ / ....؟
....؟/ مهر و مهش محل هبوط انوار کامل است
نور قندیلهای مناره‏اش؟ / انتظام‏بخش به عقد ثریاست
....؟ / ....؟
روز و شب ملائک طواف می‏کنند؟ / .....؟

عازم حج هستم

به یاری حضرت باری
مورّخهء یازدهم تیرماه
عازم سفر سیاحتی / زیارتی حج هستم.
امید که سفرم پربار و پرخاطره و ثمربخش
و همراه با رهاورهای خوب و قابل عرضه و ارائه در این تارنما باشد.

صفای خطوط ناصاف!

 2 3 4 5
سال‌هاست هم بر کرسی تدریس در انجمن خوشنویسان، هم هر جا مجالی برای بیان دیدگاه‌هایم فراهم آمده، آنجا که سخن در باب شرایط یک خوشنویس یا اثر خوشنویسی موفّق به میان آمده، خوش داشته‌ام موءلّفه‌های سنجش‌پذیر و قابل اندازه‌گیری را توصیه کنم.
اگر از مرکّب خوش‌کشش یا کاغذ صاف و رام و قلم سخت‌پوست و سنگین می‌‌گوییم، ملاک‌‌‌های قابل فهمی در اختیار هنرجو می‌گذاریم تا خود برای آزمایش و تست، آستین بالا کند. در این حال اگر از استاندارد دور شد، فاصله‌اش مشهود است؛ می‏توان غلطهایش را با انگشت‏گذاری بر نقطهء درد یادآور شد و اگر جنبه‌ای را هم تقویت کرد، پیداست.
امّا اگر از موءلّفه‌ای همچون «صفای دل» گفتیم و تجلّی آن را در یک اثر خوشنویسی با «صفای خط» یاد کردیم، آیا می‌توانیم به هنرجو خط‌کشی بدهیم تا بر اساس آن زلالی روح یک کاتب یا حضور عنصر صفا و شاءن را در یک اثر دیداری که با متریال مادّی تحریر شده و باید زیر نور طبیعی دیده می‌شود، متجلّی ببیند؟ و خود در صدد ایجاد این پارامتر در خط خود باشد و دقیق بداند چقدر کم دارد و باید چه کند تا چه شود؟
آنان که پیوسته از لزوم تصفیه و پالایش روح برای عرضهء هنر ناب می‌گویند، وقتی اغلب در توضیح و تفسیر مبسوط این ملاک - با همان سنّت سنیّهء نقطه‌گذاری دقیق که سالهاست در هنر خوشنویسی رایج است - باز می‌مانند، هنرجو را دچار سردرگمی می‌کنند.
خلط میان عرفان که امری ادراکی و ماورائی - و البتّه در جا و جایگاه خود لازم - است، با پدیده‌ای به نام خط که اسباب کتابتش به کمال، مادّی و فیزیکی است، به بیراهه می‌کشد. نمی‌توانم خوشحالیم را از این امر پنهان کنم که منادیان لزوم اخلاقگرایی در هنر اگر در اوج مباحثه با دیگری احساس کنند که طرف از چماق معنویّت برای اثبات کلامش سود می‌برد، در او براق می‌شوند که: «ایست! چرا هر وقت کم می‌آوری، عارف می‌شوی؟»
این، همهء حرف من در این پست نیست. گاه به رغم آنچه گفته شد، در رمز و راز دلبری‌ و جذبهء برخی خطوط که به ظاهر صاف و صوف نیست و با رعشه و رنجه تحریر شده و کاتبش تیپی خراباتی و فارغ از چون و چند عالم مادّه دارد، حیران و انگشت به دهانم. آیا باید به رغم میل باطنی به حضور محسوس اما غیرقابل وصف عنصری به نام صفا و شاءن تن دردهم؟

توضیح عکس‏ها:
۱ تا ۳: یک اثر از استاد فقید سید حسین میرخانی و دو اثر از استاد سید حسن میرخانی از مجموعهء عطوفت شمسی، عکّاسی‌شده با گوشی موبایل توسّط دوست لنگرودیم: علیرضا نوربخش
۴. مهر ۱۳۶۴ شمسی / تالار موزهء هنرهای معاصر تهران / اولین مجمع عمومی اعضای اصلی انجمن خوشنویسان ایران / از راست اساتید: عبّاس اخوین، کیخسرو خروش، محمّد سلحشور، سید حسن میرخانی، علی‌اکبر کاوه، محمد احصایی، عبدالله فرادی / عکّاس: واعظ تهرانی
۵. همان / خروج مرحوم استاد سیّد حسن میرخانی از مجمع مزبور / حضار در صف اوّل عکس: مهدی عطریان، ناصر جواهرپور، روانشاد سید حسن میرخانی، استاد غلامحسین امیرخانی، زنده‌یاد حمید دیرین

من و احمد طبا

کامنت احمد طباطبائی (هنرجو و علاقمند خوشنویسی و آواز)

سلام.
اکثر مواقعی که شما به معرفی یه هنرمند یا مقایسه ی دو تا اثر پرداختید بازدید کننده های سایتتون زیاد بود.تبریک بابت بازدید دیروز.
تا وقتی که پستای "بی سود" و "زرد" و "سخیف" تو این سایت باشه بازدید کننده ها از همون دری که اومدن تو سایت از همون در برمی گردن.
به بازدیدکننده های سایت چه مربوط که که شما با فلان مجله یا روزنامه یا فلان... مصاحبه کردید.اگه خیلی علاقه دارید به نشر افتخاراتتون یه سایت دیگه بزنید به نام "افتخارات شیخ".
ahmad.taba90@yahoo.com

 


 

جواب شیخ: درسته. دیروز رکورد زدیم. 2154 بار صفحات وب بازدید داشت و توسط 712 نفر. لینک مربوط به بازدیدها
بابت تبریک'‏گوییت ممنون. اما بی‏ربطی مصاحبه‏'هایم با مجلّات و روزنامه'‏ها را به بازدیدکننده‏'های وبم نمی'‏پذیرم. لابلای این گفتگوها نکات و مطالب و اطّلاعات مربوط به خوشنویسی هم گنجانده شده است و به کار دوستداران خوشنویسی می‏'آید. اگر در خصوص روش «بستن عمامه» (عکس عمامه‌پیچی شیخ "امیدوار" در مقابل مدرسهء شیخ الاءسلام از آرشیوم در اینجا استفاده شود) مصاحبه کرده و در اینجا درج کرده باشم, جای اعتراض هست که لطفا مربوط حرف بزنید؛ گو اینکه صحبت از مهارت دستارپیچی هم که در خلال سال'های ۶۴ تا ۶۷ کسب کردم، در این وب و در ذیل موضوع «مقاله، یادداشت و خاطره» چه اشکالی دارد؟
چه ایرادی دارد که من از شلوغی این فضا برای تبلیغ خودم و افکارم و به قول شما نشر افتخاراتم سود ببرم؟ اگر افتخارات من افتخار است، چرا باید بترسم از اینکه به آنها مفتخر باشم و ببالم؟
تازه بعضی از این افتخارات را هنوز در اینجا عنوان نکرده'‏ام. اخیرا در جشنوارهء سراسری هنرهای آسمانی در رشتهء خط نستعلیق حائز رتبهء اول شدم و ضمن دریافت جایزهء نقدی (700 ه.ت وجه نقد + 100 ه.ت بن کتاب که آن را هم در پاساژ قدس قم به پول نقد تبدیل کردم) خوشبختانه در قرعه‏'کشی برندگان مسابقه هم نامم برای سفر حج درآمد و به یاری «کارفرمای قدر» برای یازده تیر عازم عمره هستم. امروز (25 خرداد) هم با استاد احمد پیله‏'چی تماس تلفنی داشتم و آدرس محل سکنای «عثمان طه» کاتب مشهور قرآن کریم را در مدینه گرفتم تا با ایشان دیدار کنم و احیانا" خطوطم را ارائه کنم و با ایشان عکس یادگاری بیندازم. اینها جزو زندگی من است. من خودم را و زندگیم را دوست دارم. در این تارنما هم از اول به «آمیزش خط و خاطره» پرداختم. تنها خوشنویس بلاگر یا از معدود خوشنویسان صاحب بلاگ هستم که با شجاعت یا ساده‏'دلی یا هرچه تو اسم بگذاری، پشت صحنهء معاملات و خرید و فروش آثار هنری را با ذکر قیمت و چک و چانه‏'ها درج می'‏کنم و به این حالت می'‏بالم.
اینجا «بلاگ شیخ» است. هدف شیخ الزاما" خدمت'رسانی و سرویس'‏دهی به خوشنویسی و خوشنویسان (بی'‏لحاظ خود شیخ و علایق شیخ و حتی شیطنت‏'های شیخ) نیست... بلاگ من سفارش می‌پذیرد؛ اما در وهلهء اول سفارش دل خود را. من مادح خورشیدم؛ از خط تقی و نقی و حسن و حسین تعریف می'کنم؛ اما در نهایت، مداح خودم هستم. اگر آثار فریده حکیم‏پور را منتشر کردم، در ضمن خواستم آرشیوم را به رخ تو بکشم و نیز دقتم در قراردادن تصاویر و اسکن'ها در هاست'های مختلف در وب و نامگذاری‌های دقیق و صفحه‌آرایی خوب مطلب و نوشتن مطلب در خصوص عکس'ها.
اگر واترمارک می‌کنم، برای تحمیل خودم بر تصاویر و اسکن‌هاست. آقا! دست و دلبازی و پخش رایگان و ایثار اگر فضیلت است، واجب که نیست. من این کار مستحب را می‌خواهم ترک کنم. من گیرم به منابع دسترسی دارم؛ آیا مکلفم به پخش رایگان آنها؟ اصل خوشنویسی فوقش یک کار مستحب است؛ این کارهای فرعیش چطور تکلیف می'‏شود؟
من این شیوه صداقت‏'ورزی و شفاف'‏سازی را ترحیح می'دهم به اینکه اسما" از تعهد به هنر دم بزنم و زیرزیری کاسبی کنم و حافظ‌گفتنی «طبل زیر گلیم» بزنم. 47 سال دارم و تا امروز به این شیوه زیسته'‏ام و با مشکل جدی هم مواجه نشده‏'ام. نه تحت پیگرد قانونی بودم؛ نه مشکل خاصی برای خودم و بستگان درجهء یک و دوئم درست شده. با همین روند دوست دارم پیش بروم و تا صدسالگی را با جسم سالم و روح شاداب درک کنم.

احوال و آثار فریده حکیم‏پور

خط نستعلیق خط دشوار و دیریابی‌ است. «نستعلیق مرا پیر کرد» سطریست تحریرشده از سوی یکی از برادران میرخانی و حاوی وصف‌الحالی غمبار. موحّدالکتّاب هم در یک مکالمهء درازدامن چندساعته در دی ۸۳ با این حقیر، مراتب بالای هنر خط را «غیور و دفع‌کنندهء رهپویان پیزوری و زپرتی» توصیف کرد.
صعوبت خط نستعلیق، مشهور و حالت ضرب‏المثل به خود گرفته است؛ تا آنجا که شجریان - استاد برجستهء آواز ایران - در کتاب «راز مانا» در پاسخ به سوءال خبرنگار که از پرسنگلاخ‏بودن هنر آواز می‏پرسد، با آنکه بر این حقیقت که: «کار صعب است» صحّه می‌نهد و حتّی عنوان می‌کند که راه پرنشیب و فراز موسیقی را بدون استاد گذرانده، مع‌الوصف منصفانه خط نستعلیق را سخت‌ترین هنر قلمداد می‌کند.
شاید این دشواری سبب شده که به شهادت تاریخ، حضور مردان در عرصهء خط بسی چشمگیرتر و موءثرتر باشد. گو اینکه نمی‌توان منکر شد که تاریخ هنر «بانوان خوشنویس» چون گوهرشاد دختر میرعماد (در نستعلیق) و ام‌ّسلمه (در خط نسخ) را در حافظه دارد و بدان می‌بالد.
پیش و عمدتا پس از پیروزی شکوهمند انقلاب شکوهمند اسلامی، عرصهء خوشنویسی نیز شاهد حضور گستردهء بانوان برای طبع‏آزمایی گردید. با این حال مدارج رشک‏انگیز این هنر همچنان در تیول جنس مذکّر باقی ماند.
عجبا از آنجا که شکستن قواعد سفت و سخت از سوی قلیلی از نوادر و نوابغ، خود در شمار قواعد است، درخشش حیرت‏انگیز چند بانو در این حوزه، این ذهنیت را که هنر خوشنویسی دست و بازوی مردانه می‏طلبد و بس، نقض کرد.
یکی از این بانوان فریده حکیم‏پور - زادهء قزوین و نشو و نمایافته در این شهر - است که از سوی استاد احمد پیله‏چی استعدادیابی ‏شد و تحت تعلیم قرار ‏گرفت و به زودی استعداد بالا و فزون از عرف و عادتش رخ نمود.
حکیم‌پور «نظیره‌نویس» خوبیست. حمد میرزا غلامرضا را بسیار پذیرفتنی نمونه‌سازی کرده (اینجا) که به جراءت در میان بانوان خوشنویس بی‌نظیر است. در تقلید برش‌های میرعماد هم دست و ساعد توانایی دارد (اینجا)
امروزه احساس می‏شود حکیم‏پور به اندازهء درجهء هنریش مطرح و نامش بر سر زبان‌ها نیست - و این خود جای بررسی و واکاوی دارد - با این حال هر از گاه در مسابقات خوشنویسی به خصوص آنجا که نمونه‌سازان موفق گوی‌ربایی می‌کنند، این بانوی ۳۸ ساله حضور می‌یابد و درخشیدن می‌گیرد.
نگاه به آثار او از دریچهء دوربین عکّاسی رضا شیخ محمّدی به خصوص در قالب چلیپا و دقّت زایدالوصفش در اجرای کلمات و حروف (گیرم سبک نگارش و مشربی که در آن تلمذ ‏کرده و به پختگی رسیده، از نظر برخی مذاق‏ها پسند نشود) چشم را به ضیافت زیبایی می‌برد.

صحبت‌های رضا شیخ محمدی با خبرگزاری ایکنا در خصوص کتیبه‌نویسی اسلامی

كتيبه‌نويسی؛ از بارزترين نمادهای معماری اسلامی

گروه فرهنگ و هنر: كتيبه‌نويسی يكی از بارزترين عناصر نمادين معماری اسلامی، به‌ويژه در مساجد و اماكن متبركه است كه در معماری جديد كم‌رنگ‌تر از گذشته به آن پرداخته می‌شود.

به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا) شعبه زنجان، كتيبه در اصطلاح هنری، عبارت است از خطوط درشت كه از روی كاغذ و از دست كاتب به روی كاشی منتقل می‌شود و بر سر در، ديوار و محراب مساجد و اماكن مقدس و ابنيه مهم ديگر قرار می‌گيرد. خوش‌نويسی در ايران مايه اصلی تزئينات در فن معماری به حساب می‌آيد. در دوره اسلامی، اين هنر بيشتر متجلی شده و با استفاده از الفبای عربی اين قالب‌ها را طراحی كردند.
مراحل توليد يك كتيبه در اصل از گذشته تا به حال تفاوت چندانی نداشته است و هنرمندان خوشنويس و تذهيب كار، از ديرباز برای خلق اين آثار هنری با كاشی‌كاران همكاری كرده‌اند.
حجت‌الاسلام «رضا شيخ‌محمدی» روحانی هنرمند و خوشنويس در اين‌خصوص به خبرنگار ايكنا می‌گويد: زمانی كتيبه‌نويس برای نگارش كتيبه از همان ابزار و مواد خوشنويسی معمولی يعنی كاغذ و مركب سود می‌برد و با افزايش دانگ قلم و تراشيدن قلم پارويی و مركب پرملات به تحرير كتيبه مبادرت می‌ورزيد. برای مثال بنده سال گذشته اصل كتيبه اجرا شده در صحن جمهوری حرم حضرت رضا (ع) را كه به خامه پرمايهء استاد بزرگ كتيبه معاصر، «سيد‌محمد حسينی‌موحد» نوشته شده بود، در اختيار داشتم. اين اثر متراژ طويلی داشته و با مركب سياه بر روی كاغذ اجرا شده بود با عنوان آيه شريفه «لا تحسبنّ الذين قتلوا» به‌خط زيبای ايشان به تصوير كشيده شده بود. در حال حاضر اساتيد فن، بيشتر از پرگار و مداد و با اتودزنی‌های مكرر و پاك كردن و دوباره نوشتن مبادرت به اجرای كتيبه می‌كند. وی می‌افزايد: به ادامهء مطلب رجوع کنید

ادامه نوشته

برخورد با مجموعه‏دار بیرحم و خائن

جناب آزرم عزیز!

احمد آقای سلطانیان در کامنت‌دانی وبش مرقوم کرده:
برادر بزرگوارم جناب آزرم
حکایتهای بسیاری از تیغکاری مجموعه داران بر روی آثار ِ در اختیار خود شنیده ام . تیغکاری در راستای سلیقه شخصی یا اعتبار بخشی جدید به اثر یا یک روش کاری در به اصطلاح مرمت اثر و یا اصلا بازی با زلف و کاکل دلبر اسیر شده. مواردی که در موقومه تان به آن اشاره فرمودید از این دست نیستند؟

در پاسخ فرموده‌اید:
آوردن چنین بلایی بر سرآثار هنری توسط هر مجموعه داری ، بیرحمی و خیانتی است نابخشودنی هرچند که حضرتعالی هم مستحضرید اخیرا" با چنین موردی برخورد کردیم و چه گذشت
چهارشنبه 11 خرداد1390 ساعت: 20:41

عرض می‌کنم:
جسارتن حس و حال و لحن و آهنگ ِ «برخورد کردیم» (اگر «کردم» را اشتباها با «ایم» تایپ نکرد‌ه باشید)
پژواک صوت و صدای مرحوم مقبور بزرگ‏ارتشتاران محمدرضا شاه پهلوی شاهنشاه آریامهر را تداعی می‌کند. آیا منظور مبارک از «برخوردی که کرده‌اید»، تنها یک تنبیه مختصر و پیچاندن گوش مجموعه‌دار بیرحم و خائن مزبور برای دستگرمی تا رسیدن موعد مجازات اصلی است یا توفیق در نشاندن نامبرده به سر جای خویش؟
لطفا به این سوءال و ابهام که برای حقیر - که ارادتش همچنان به شما باقیست - پیش آمده پاسخ ندهید؛ چون همچنانکه در کامنت به بنده فرموده بودید، بحث بنده و شما مختومه است! (اینجا)
ضمن اینکه شیخ بیهوده گرد و غبار می‌کند و منظور از «برخورد کردیم» نه یک عملیات انقلابی و انهدامی که تنها «روبرو شدیم و دیدیم» معنا می‌دهد.

تاءثیر خطبازی در رونق کارخانهء خوشنویسی

دوست عراقی/ ایرانیم سیّد محمّد حسینی که بارها در این وب از او با لقب خطباز یاد کرده‌ام، در شمار کسانی است که خود دستی در تولید آثار هنری در عرصهء خوشنویسی ندارد؛ ولی ضمن اینکه در قالب خرید و فروش آثار خوشنویسی روزگار می‌گذراند، به رونق این کارخانه کمک می‌کند.
تقارن آشنایی بنده با او با دورهء ذوق‏آزماییم در سیاه‏مشق‏های خاص سبب شد که در خلال مبادلات و معاملاتم با او، این آثار هم داخل شود. به زودی خطباز با مسرّت اعلام کرد که برای این سیاه‌مشق‌ها خریداران خوبی حتی در کشورهای عربی پیدا کرده است. او مرا به تولید هر چه بیشتر این دسته آثار خصوصا با مضامین قرآنی تشویق کرد و حتی قول با تواءم با عمل ِ مساعد داد که برایم کاغذ دست‏ساز و حتّی مرکّب ترکیّه‏ای از همان نوع که اوزجای با آن تحریر می‌کند، خواهد ‏آورد. دو تصویر سمت چپ، مربوط به یکی از این دسته آثار است که سفارش نگاشتن آن را حسینی به من داد. یکی از آنها فاقد تذهیب و قطعه‏بندی و هنگام تحویل اثر به خطباز تهیّه شده و تصویر سمت چپ چند ماه بعد؛ پس از آنکه خطباز قطعه را برای قطعه‏بندی در اختیار استاد روح‏الله فاضلی وادقانی قرار داد. ابعاد اثر: 34x45.5 است.
گفتنی است ماه‏ها قبل از تحویل این اثر به حسینی، سطری با مضمون ِ «صراف هنر باش نه سمسار هنر» بر اساس سرودهء استاد حسینی موحد تحریر کرده و در خلال معامله‌ای به خطباز داده بودم. وقتی سیاه‌مشق فوق‌الذّکر تولید شد، خطباز حاضر شد در ازای آن، قطعهء صراف هنر را به من برگرداند. البته بعدها این سطر را به «امیر هزاوه» رئیس گالری ماندگار اراک فروختم.

مصاحبهء بنده با روزنامهء جوان

نورپردازی اریب

استفاده از نورپردازی اریب در هنگام اسکن از قطعات قدیمی (مگه اثر ارائه‌شده در این پستَ قدیمی است؟ کمک می‌کند که غلظت مرکّب و برجستگی نشاستهء ترک‌خورده اثر، خودش را بیشتر نشان دهد. تصاویر ارائه‌شده در این پست سمت راستی با نورپردازی اریب و سمت چپی با نورپردازی از روبرو اسکن شده است.

سه سالنامهء قدیمی متعلّق به ۸۳ و ۶۶ و ۶۴ سال پیش

یک صفحه از تقویم مزبور به خط مرحوم ابراهیم بوذریروی جلد تقویمی متعلّق به سال ۱۳۲۵ شمسیدر آستانهء سال جدید، نخست سه صفحه از یک سالنامهء قدیمی را که در ۱۶۰ صفحه و ابعاد ۱۱ در ۱۷ سانتیمتر در سال ۱۳۲۵ شمسی به چاپ رسیده، تقدیم بازدیدکنندگان عزیز می‌کنم. اسکن نخست را از روی جلد این سالنامه تهیّه کرده‌ام و دو تصویر دیگر متن و ملودی یک ترانهء قدیمی با شعر و تقویم معارف / ۱۳۰۶ شمسی / ۸۳ سال پیشسالنامهء قدیمی متعلّق به سال ۱۳۲۳ شمسی / ۶۶ سال پیشبرگی از این سالنامهء قدیمیبرگی از این سالنامهء قدیمی به خط زنده‌یاد حسن زرّینخطصفحهء اوّل سررسید مربوط به سال ۱۳۰۶ شمسی (۸۳ سال پیش)آهنگسازی زنده‌یاد: امیرجاهد است که ظاهرآ صاحب موءسّسهء چاپ‌کنندهء سررسید هم می‌باشد. تحریر متن ترانه توسّط مرحوم ابراهیم بوذری از خوشنویسان آن دوره در قالب کتابت نستعلیق انجام شده است. اسکن دیگری که تقدیم می‌شود روی جلد و صفحهء نخست سررسیدی است متعلّق به سال ۱۳۰۶ شمسی که مرحوم علی‌اصغرخان حکمت به تاءلیف آن مبادرت ورزیده است. آنگونه که از دوست شاعر و خوشنویسم حسن اعرابی در مرداد ۸۴ شنیدم، میرزا علی‌اصغرخان حکمت وزیر معارف (آموزش و پرورش) ایران بود. حافظیّهء شیراز و مدرسهء حکیم نظامی قم از بناهایی است که این شخص در ساخت آن نقش داشته است.
سه اسکن هم از تقویمی چاپ‌شده در سال ۱۳۲۳ شمسی تقدیم می‌شود که یکی از آنها کتابت نستعلیق مرحوم استاد حسن زرّینخط است.
تاریخ قبلی پست: ۲۸ اسفند ۸۸

دهمین نمایشگاه انفرادی خوشنویسی رضا شیخ محمّدی

پوستر نمایشگاه / خط: شیخ (نگاشته‏شده در یزد در خلال نمایشگاه نهم) / گرافیست: صادق نوریافتتاح: چهارشنبه ۱۵ دی ۸۹، ۵ عصر 

قم، خیابان صفائیّه، نگارستان اشراق

نمایشگاه تا آخر دی برقرار است

لینک مرتبط: اینجا
دانلود اطلاعات مربوط به این نمایشگاه در سایت اشراق: اینجا

مالک دیلمی، علیرضا افتخاری و عین سین قاف!

عین سین قاف / محراب گچبری مسجد جامع ابرقو متعلق به قرن هشتم هجریهماره، یافتن وجوه مشترک میان هنرهای مختلف را خوش داشته‏ام. برایم جذّاب بوده که کلمهء قصاری از کنفسیوس را که با دیالوگی از یک فیلم سینمایی یا آیه‌ای از مصحف شریف شباهتی دارد، در مصاحبه یا سخنرانی (در خلال سال‌های ۶۴ تا ۶۷ که با لباس روحانیّت در قزوین و حومه و گاه جبهه‌های جنگ سخنرانی می‌کردم) یا در کتاب مورد استفاده قرار دهم. کشف شباهت‌ها و تلاش برای ایجاد حسن همجواری میان آنها ضمن اینکه مخاطب را با محاسن هر یک آشنا می‌کند، لذّت سومی فراتر از برخورد منفرد با آثار در کام مخاطب باقی می‌گذارد.
در کتاب هفتصد صفحه‌ای «عسل و مثل» (چاپ‌شده در سال ۸۵) که به تازگی نشر فراگفت در صدد چاپ دوم آن است، شمار بسیاری از ضرب‌المثل‌ها، کلمات و نقل قول‌ها را از قرآن و حدیث و اشعار فارسی و ترکی و انگلیسی با محور مشترک، مجاورنشین هم کردم. این طبع در وبلاگ حاضر نیز به خصوص در پست‌های اخیر خودی نشان داده است.
در این پست تناسب و اشتراک میان مضمون بکاررفته در یک قطعهء ناب از مالک دیلمی (۹۲۴-۹۶۹ق) با مفهوم شعر خوانده‌شده از سوی علیرضا افتخاری بهانهء قرارگیری این دو اثر در همسایگی هم شده است. اجرای افتخاری متعلّق به دورهء درخشان فعّالیّت هنری اوست که به مذاق اصیل‌گرایان، از دیگر فصول عملکرد این چهرهء ماندگار عرصهء موسیقی خوشتر می‌نماید. غافل نمی‌شویم از آهنگسازی محمّد آذری و تنظیم مجتبی میرزاده (هر دو رخت به دیار باقی فکنده) که لباس فاخری بر اندام ابیات ابوسعید ابوالخیر پوشانده است:
گر با غم عشق سازگار آيد دل - بر مرکب آرزو سوار آيد دل
گر دل نبود کجا وطن سازد عشق؟ -
گر عشق نباشد به چه کار آيد دل؟
گفتنی است: واژهء عشق در مصحف شریف بکار نرفته؛ ولی در ابتدای سورهء شوری حرف مقطعهء «عسق» که شباهت صوری غریبی با کلمهء عشق دارد، جا خوش کرده است. در کتیبهء گچی مسجد جامع شهر ابرقو در ۱۴۰ کیلومتری یزد که به قرن هشتم هجری منتسب است، آیهء شریفهء مزبور بکار رفته است و بنده در سفر آذرماه امسال به این شهر از این واژه اختصاصآ عکس تهیّه کردم که در این پست تقدیم می‌شود.
پس بی‌بهاست دل بدون عشق و سر بدون سجود. شاعرگفتنی: سر که در چوگان یار آید، وبال شانه نیست.  لینک دریافت فایل صوتی >> اینجا                                      تاریخ قبلی پست: هشت آذر ۸۹، ساعت ۱۵:۰۸

سیاه‏مشق میرزا غلامرضا در ذکر تاریخ تولد دوستمحمدخان پسر معیرالممالک

تصویر دوستمحمّدخان که میرزا غلامرضا برای تاریخ تولدش سیاه‏مشق نوشته است تاریخ ولادت
خداوندزادهء معظّمم دوستعلی‌خان
فرزند سعادتمند امیر دوستمحمّدخان معیّرالممالک
مدظلّه العالی سنهء ۱۲۹۳ یا علی مدد است

کامنت جلال و غرور شیخ!

کاربری به نام جلال با بیانی که آن را منصفانه توصیف کرد، در خلال کامنتی ابراز نمود که قطعهء نستعلیق سورهء حمد (تصویر سمت چپ که به قلم این حقیر در اسفند ۸۳ تحریر شده) در شمار آثار زیبای بنده و نسبت به کارهای امروزین و به خیال ایشان مغرورانهء من با حال و روزی متفاوت‏تر نگاشته شده است.
این نظرگاه حاوی تمجید بزرگ و در عین حال متضمّن نادیده‌انگاشتن تلاش‌های هنری معطوف به بخش مبسوط و طولانیی‌ از حیات هنری من است. می‌توان در مقابل این قضاوت موضع خصمانه گرفت و حتی بر پاره‌ای از تعابیر آن شورید; ولی سال‌هاست آموخته‌ام که از سطح برخی طعنه‌ها و تعریض‌ها که منتقدین و معترضانم وارد می‌کنند، به عمق بروم، تا اگر احیانا و حتی ندرتا کلام آنان از باطن درستی برخوردار است، اینگونه فرض کنم که آنان تنها در پوشاندن جامهء گفتار به مفاهیم و مضامین باطنی خویش و در مقام انتخاب واژگان مناسب، بدسلیقگی کرده‌اند و حاصل کار این شده که قشر سخنانشان واجد عناوین جزمی و یکسونگرانه باشد.
با این ذهنیّت اگر به سراع تعبیر «غرور شیخ» در کلام جلال بروم و آن را تحلیل کنیم، نتیجه می‌گیرم که اشارهء خوب و صحیحی است; چرا که من واقعآ قصد اقامت در فضای امن تقلید و تلمّذ را نداشتم و می‌دانستم که نهایتآ باید به سمت هوای تازهء هنر بجهم و چیدمان نو البتّه با مواد خام کهن را مشق و تجربه کنم و چنین گریز و فراری به «غرور» و «جراءت» و «جسارت» احتیاج دارد.
واقعیّت این است که خوشنویسی چون من در برزخ بزرگی بسر می‌برد. پس از سال‌ها ریاضت نسبی در ساحت هنر، از یک سو مخیّر میان انتخاب قالب‌های آزموده‌شده و امتحان‌پس‌داده‌ام و از دیگر جهت، از من مطالبهء طرح نو در انداختن البتّه بر پایهء اصول و بنیان‌های راسخ خوشنویسی می‌کنند. هر کدام از این راه‌ها مزایا و معایب خود را دارد. شک نیست که باید از پاساژ تقلید گذر کرد و لهجهء خاص خویش را یافت. هنرمند بزرگ عالم خوشنویسی میرزا غلامرضا اصفهانی در فصل نخست فعّالیّت هنری به تقلید از میرعماد پرداخت و تا آنجا پیش رفت که برخی از آثار منتسب به میرعماد در مرقّعات موجود، اثر دست و پنجهء غلامرضاست، مع‌الوصف اگر از حدود سال ۱۲۸۸ قمری به بعد خرق خرقهء تلمّذ نمی‌کرد و ردای اجتهاد هنری و استنباط ذوقی بر دوش نمی‌افکند، لامحاله منزلتی نهایتا در حد «عبّاس نوری» می‌یافت.
با وجود دلایل متقنی که بر لزوم «خودیابی» در هنر موجود است، آنچه سدّ راه ابتکار، خلاقیّت و نوآوری در عرصهء نستعلیق می‌شود، یکی آن است که مفردات این خطّ و نیز قالب‌های کهن آن خود به قدر کفایت واجد جذّابیت و زیبایی است و تکرار هزاربارهء آن نیز جالب بوده، خوشنویس را به قدر و منزلتی که طالب آن است، می‌رساند. شاید اگر این تشبیه مقرّب به ذهن را بر من ببخشایید، شبیه تکرار قرائت قرآن یا دعای کمیل یا جملات عالیةالمضامین منقول از اهلبیت(س) که نه تنها نیازی به تغییر آن نیست که حتی در خیمه‌زنی سالک بر مناسک تکراری، مزیّت بل مزایایی هست.
برخی از دوستان نگارنده که به سرچشمه‌های نستعلیق نقب زده‌اند و آب را از خواستگاهش می‌نوشند، لابد گیرم اگر لهجهء خود را هم نیابند، همین که گرد مرکز زیبایی و نسبت طلایی و قانون اساسی نستعلیق سینه می‌زنند، مقلّد هم که بمانند، به وصال زیبایی نایل می‌شوند.
در این پست علاوه بر قطعه حمد مورد اشاره، دو مشق و ذوق‌آزمایی با عناصر نستعلیق بر روی سورهء حمد را از سوی من مشاهده می‌کنید: یکی در تاریخ شهریور ۸۷ صورت‌بندی شده و دیگری در آذر ۸۹ بر روی آیهء شریفهء «غیرالمغضوب علیهم و لا الضالین» در خلال سفر هفده روزه‌ام به یزد.

سرودلیر و واترمارک‏های کرکره‏ای مورب!

محمدرضا سرودلیر / آذر 86 / عکاس: رضا شیخ‏محمدیدوستم محمّدرضا سرودلیر در شمار معدود کسانی است که تغییر شیوه‌ام در واترمارک‌گذاری و روکردن به نوع کرکره‌ای آن را مثبت ارزیابی کرد. به تازگی در یکی از کامنت‌ها خطاب به یکی از منتقدین این شیوه واترمارک، عنوان کرده بودم که این خطوط موازی را آموزشی و تعیین‌کنندهء کرسی خط برای بررسی موشکافانهء کیفیّت جاگذاری اجزا و عناصر در فضای قطعه فرض کنید!  سرو عنوان کرد که این توجیه را بدوآ طنزآمیز امّا در کل پسندیده و از ممیّزات شیخ دانسته است.
در چت شبانگاهی که با سرو داشتم، عنوان کرد که با عنایت به مقالهء محقّقانهء قطّاع در خصوص کرسی مورّب در خطوط مرحوم میرعماد، از واترمارک‌های کرکره‌ای مورّب نیز می‌توانم سود ببرم که ضمن جلوگیری از سوءاستفاده از اسکن‏ها و عکس‏های اوریژینال، جنبهء آموزشی هم دارد. در استقبال از پیشنهاد ایشان یک قطعه دوسطری نستعلیق و منتشرنشدهء صفوی از آرشیو خصوصیم را با واترمارک‏ کرکره‌ای مایل تقدیم بینندگان وب می‌کنم.

سفارشی‏نگاری‏های استاد امیرخانی

ابعاد اصلی: 23 در 49 سانتی‏مترگر چه کارهای سفارشی و عجله‌نگاری‌های هنرمندان بزرگ خوشنویس اغلب در عداد آثار فخیم و فاخر آنان و رزومهء کارهای نازیدنی‌شان شمرده نمی‌شود، گاه به لحاظ حضور برخی موءلّفه‌ها، این دسته آثار هم حلاوت خود را دارد و حظّ خاصّی به بینندهء اهل ذوق می‌دهد و برای مشق و الهام‌گیری از سوی هنرجویان نیز کارآیی دارد.
آثار نستعلیق تحریرشده از سوی استاد غلامحسین امیرخانی که در اوایل دههء ۶۰ شمسی به سفارش وزارت ارشاد اسلامی می‌نگاشتند و آمیخته با نسخ استاد عبدالصّمد صمدی در قالب پوسترهایی منتشر و زینب‌بخش دیوار ادارات، مساجد و اماکن مختلف می‌گردید، در شمار این موارد و سرشار از راحت‌نگاری و فارغ از تکلّف است. تعدادی از این پوسترها در آرشیو نگارنده موجود و به مرور در این وبلاگ قرار خواهد گرفت.

تقاضا

در اول آبان سال جاری پستی حاوی این نامه در وبلاگم قرار دادم:دوست عزیزم جناب احمد سلطانیان! با عنایت به اینکه دوست شوشتریم مهدی منجزی یکی از دوستان خوزستانیم قطعهء حاضر را که به خطّ بنده در اسفند سال ۸۳ تحریر شده، از خطوط بسیار خوب و شاخص بنده می‌داند و حتّی مدّعیست که خوشنویسی بنده در سنوات بعد از تحریر این اثر، به گند کشیده شده و رو به افول نهاده، بیراه ندیدم قبول زحمت کرده برای این قطعهء فاقد تذهیب و قطعه‌بندی، به ذوق و سلیقهء خود، حاشیهء درخوری از آرشیوتان انتخاب و در فتوشاپ یا نرم‌افزارهای مشابه مونتاژ نمایید و محصول نهایی را برایم ارسال کنید تا در این تارنما مورد استفاده قرار دهم. از قرار معلوم بعدترها باید نسخهء اصل اثر را رنگامیزی کرده، برای نگارگری در اختیار تذهیبکار قابلی قرار دهم. سپاس!
حمد شیخ و تذهیب رایانه‏ای احمد سلطانیانحمد شیخ و تذهیب رایانه‏ای احمد سلطانیانمع‌الأسف آشنایی‌زدایی به‌خرج‌داده‌شده در این پست درک و دریافت نشد. کاربری به نام عطا نوشت: خوب منظور؟ منظور شما از این پست چیست؟ بعضی از دوستان تماس تلفنی گرفتند و از  کلمات خط‌خورده و حکمت آن پرسیدند.در نهایت، دوستم احمد سلطانیان خواسته‌ام را اجابت و قبول زحمت کرد و خطّ فاقد تذهیب مرا با تصویری از یک تذهیب زیبا در رایانه آمیخت و حاصل کار را در قالب ایمیل و پستی که در سی آبان ۸۹ در بلاگش قرار داد، منتشر نمود که واکنش‌هایی را هم برانگیخت.
حمد شیخ و تذهیب رایانه‏ای حامد الوندیدر نهایت دوستم حامد الوندی که خود در ذیل پست سلطانیان اظهار نظر کرده بود، دست به کار شد و حمد نستعلیق مرا با تذهیب دیگری تلفیق کرد و همراه با این نامه برایم فرستاد:
سلام. تصاوير سوره‌ي حمدي که از آقاي سلطانيان خواسته بودي برايت در داخل قطعات تذهيب قرار دهد، ديدم.‏ من حرکات و اشارات قلمي و نقطه‌گذاريهاي آموزشي را از روي اثرت پاک کردم تا خط بهتر ديده شود و آن را در يک قطعه تذهيب قديمي گنجانيدم.‏ به نظرم خوب با هم عجين شده‌اند.
لینک مرتبط (کامنت جلال و غرور شیخ) >> اینجا
اسکن اصلی سورهء حمد >> اینجا

کتیبهء نستعلیق میرزا عمو شاگرد خوب میرزا غلامرضا اصفهانی در ابن‏بابویه تهران

با تشکر از دوست عزیز رضا احمدزاده که زحمت عکّاسی از این کتیبه و ارسال آن را به ایمیل بنده تقبّل کرده است. این عضو اصلی انجمن خوشنویسان تهران دوره‌های مقدّماتی خوشنویسی را نزد استاد محمّدرضا قهری سرابی در زادگاهش شهرستان سراب و دوره‌های تکمیلی را در تهران نزد استاد هادی حاجی آقاجانی موءلّف کتاب‌های هنر گذرانده است. احمدزاده متولّد ۱۳۵۵، دارای دو فرزند و ساکن شهر گلستان تهران است و از کودکی شیفتهء شیوهء میرزا غلامرضا اصفهانی در خوشنویسی بوده و مبادرت به جمع‌آوری عکس و فتوکپی از آثار این استاد برجستهء قاجار کرده است.

خط بنایی

خط بنایی: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم
 ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة
مکان: تکیهء امیرچخماق یزد، آذر ۸۹
عکّاس: رضا شیخ محمدی

جلسه و کارگاه خوشنویسی من در ادارهء ارشاد اسلامی شهر ابرقو (استان یزد)

نهمین نمایشگاه انفرادی خوشنویسی رضا شیخ محمدی

ادارهء کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان یزد برگزار می‌کند:

زبان کِلک

نمایشگاه آثار خوشنویسی
و گزیده‌ای از کلکسیون شخصی رضا شیخ محمّدی
زمان:
۱۲ تا ۲۲ آذر ماه ۱۳۸۹ / مکان: یزد،خیابان کاشانی، روبروی پارک هفتم تیر، موزهء آینه و روشنایی

به یاد منطق قربانیان کوی منا

       
در روز عید سعید قربان که با نام ابراهیم و اسماعیل (بر هر دو درود) آمیخته است، یک اثر دیداری و یک اثر شنیداری و هر دو از تولیدات حقیر فقیر در این پست تقدیم می‌شود.
نخست ببینید هفت جلوه از یک سیاه‌مشق بداهه‌نگاری‌شده در یک مراسم تلویزیونی در آذر ۸۷ را بر اساس بیت:
به یاد منطق قربانیان کوی منا / به نای غفلت خود نیش خنجری بزنیم
تلاوت قرآن رضا شیخ محمدی / مسجدالنبی قزوین / مرداد 73از زنده‌یاد: قیصر امین‌پور که اسکن‌هایی از آن به قبل از تذهیب (با چند جلوه) و اسکن دیگری همراه با تذهیب دوست نگارگرم زهرا بیات از اراک مربوط است.
و سپس بشنوید بخشی از تلاوت قرآن بنده را در محفلی در قم در ۸ آذر ۸۸ مصادف با عید سعید قربان قبل از سخنرانی شیخ علی زند قزوینی. در این قرائت، آیات مربوط به خواب‌ ابراهیم(ع) مبنی بر ذبح اسماعیل(ع) و باقی ماجراها را می‌شنوید. >>> اینجا

در ادامهء پست قبل

کاربری به نام «نسیم» که هر از گاهی در این وبلاگ به اظهارنظرهای مفید می‌پردازد، در ذیل پست قبل نوشته است:
سه‌شنبه 25 آبان 1389 ساعت: 10:18. حتما (این چلیپا) در شرایط خاصی نوشته شده که بیش از 60% کلمات ناجوانمردانه خراشیده شدن... نمی دونم چرا بهم برخورد! شایدم من دارم اشتباه می بینم...
در پاسخ عرض می‌کنم: از قضا دیشب بعد از آپلود این تصویر که به بستر رفتم, به نظرم رسید که بهتر است فردا صبح بلافاصله بعد از روشن‌کردن رایانه، تصویر را با تصویری با سایز کوچکتر - حتی در حد نصف مقداری که الان هست - جاگزین کنم. امروز به دنبال مشکلی که برای پمپ آب منزل به وجود آمد، تعویض تصاویر میسّر نشد.
کاربران گرامی واقفند که اصرار من برای اینکه اسکن‌های این وب غالبا در سایز بزرگ و حداقل در عرض 1280 پیکسل عرضه شود, اینگونه مواقع که اصل قطعه با ساخت و ساز و تیغکاری همراه است، کار دستم می‏دهد. این نوع ارائهء آثار خوشنویسی با دقت و وضوح بالا که امکان زوم بر حروف و کلمات را در اختیار بیننده قرار می‌دهد، شاید مبتنی بر این طرز فکر است که هنرمند تنها مجاز به آشکارسازی و بزرگنمایی نقاط قوّت کارش نیست و ضعف‌هایش را هم باید در معرض دید قرار دهد. انگار استتار کاستی‌ها مساوی و مساوق با عدم صداقت است. این مبنا البته که جای نقض و ابرام دارد; چرا که گاه شرایط برای خلق اثر هنری به کمال فراهم نیست و در عین حال از هنرمند، کار می‏خواهند. در این حال یا باید از عمل طفره رفت که سلیقهء بعضی‌ها این نیست. یا باید کار را همراه با نمایش نقاط قوّت و ضعفش - تواءمان - انجام داد و صداقت را در نمایش خلل‌ها دانست که شاید لزوم مالایلزم باشد. راه سومی وجود دارد که راه شجریان است که در جایی از او خواندم که اگر در شرایط خستگی تارهای صوتی یا بیماری، مجبور به خواندن آواز شوم، تکنیک‏هایی بلدم که به کمک آنها می‌توانم از نقاطی از حنجره‏ام بهره ببرم که ضعف کارم بروز پیدا نکند!
شاید اگر چلیپای فوق به قلم بنده - که نسخهء اصل آن به ۱۰۰ دلار در دهلی توسط حاج آقا مهدوی نمایندهء ولی‌فقیه در هندوستان خریداری شد - به یکی از این دو شکل (۱ و ۲) عرضه و ارائه می‌شد، کاستی‌های خوشنویسی من (و نیز قلم‌گیری‌های دوست هنرمندم زهرا بیات) دیده نمی‌شد و من از نقد و گلایهء «نسیم» جهیده بودم. نه؟

نغمات خاطرنشین!

اثر منتشرنشدهء استاد مجتبی ملکزاده / شعر: ژاله اصفهانی / تذهیب: رامین مرآتیخط: حسن اعرابی / استاد شکسته‏نویس قم / 86 شمسیاحمد سلطانیان, استاد مجتبی ملکزاده, رضا شیخ محمدیژاله اصفهانی (مستانه سلطانی) شاعرهء از صحنه‌رفته و درگذشتهء ایرانی به سال ۱۳۸۶ شمسی، به «شاعر امید» معروف بود . او بعد از پروین اعتصامی نخستین بانویی است که اولین کتاب شعرش را که در دوران دبیرستان سروده بود، به چاپرساند. ژاله در شعر معروفی که بارها در پشت تریبون‌ها بی‌ذکر نام شاعر خوانده شده و حتی دستمایهء هنرمندان خوشنویس گشته است، زندگی را صحنهء بی‌بدیلی برای هنرمندی انسان لقب می‌دهد و باورمند است که هر کس در فرصتی محدود که در اختیار دارد، به نغمه‌سرایی می‌پردازد و بعد از اتمام نقش خویش از صحنه خارج می‌شود. در این حال قضاوت به عهدهء تودهء مردم است و مردم هم تنها برخی از آن نغمات را به خاطر می‌سپرند.
با آنکه واژهء «نغمه» در شعر ژاله، مختص به آواز و ترانه نیست، مع‌الوصف آواز و تصنیف ایرانی از برترین مصادیق آن است. به اجرای زیر گوش دهید که چگونه ترانه‌ای خاطرنشین از بانو مرضیه که به تازگی رحل اقامت از دیار فانی به دیار باقی افکند، در بزمی در قم بازخوانی ‏شده است. خواننده‌ای اصالتا اردبیلی که با مرحوم موءذن‏زادهء اردبیلی نسبتی دارد، آوازی را در مایهء شور با مطلع «تو پریزاده ندانم ز کجا می‌آیی» از سعدی و به همراهی سه‌تار داوود فراهانی و نی مهدی افشاری و ضرب درآمد می‌کند و در نهایت کار را با این ترانهء ماندگار از بستان بی‌همتای ترانه‌های ایرانی به فرجام می‌رساند:
«منم که چشمهء سرابم / چو نقش آرزو برآبم / همچو فتنه و فسانه‌ها»
این اجرا در تاریخ ۴ آذر ۸۴ در محل انجمن موسیقی قم واقع در خیابان دورشهر در جمع اهالی موسیقی این شهر اجرا شده و مدیر بلاگ حاضر آن را با یک دستگاه رکوردر کاست‌خور سونی ضبط و به فورمت دیجیتال تبدیل کرده ‌است. مشق نظری خط شکستهء استاد مجتبی ملکزاده و جناب حسن اعرابی - که شعر خانم ژاله را که خود از مصادیق نغمات سپرده‌شده به یاد است، تحریر کرده‏‌اند - لذّت شنیدن صدای پخته، قوی، گرم و خوش‌تحریر کاظم واعظی را دوچندان می‌کند.              لینک دریافت فایل صوتی >>> اینجا
                              این پست با عکس استاد ملکزاده در انجمن قم، عکس اعرابی و عکس خانم ژاله تکمیل شود.

خیمه'‏زنی خوشنویس و خواننده بر یک مضمون

تصویر منتشرنشدهء استاد حسن کسائی

 

اتّفاق نیکوییست که دو هنرمند بزرگ یکی در عرصهء خوشنویسی و دیگری آواز بر روی مضمون واحدی از ادبیّات گرانسنگ پارسی خیمه بزنند؛ محصول کار را در یکی ببینیم و در دیگری بشنویم.
آیا خوشنویس به مدد و با تکیه بر ابزار کتابت، همان کاری را نمی‌کند که خواننده با تارهای صوتیش؟ حق این است که وجوه تشابه عدیده‌ای میان دو هنر خوشنویسی و آواز ایرانی وجود دارد. خوشنویس، کلمات و حروف را با رعایت و حفظ فاصله می‌نگارد. مراقب است نه منفصل بنویسد نه فشرده. خواننده نیز باید نه گسسته بخواند نه به تعجیل. خوشنویس به اقتضای قابلیتی که برخی حروف دارند، در خلال نگارش مبادرت به نوشتن کشیده می‌کند و خوانندهء موسیقی سنّتی هم همین کشش را بر روی حروف مصوّت اجرا می‌کند. خوشنویس با بیاض در خط، کار سکوت را در آواز انجام می‌دهد.
اشتراک واژهء «تحریر» که هم در حوزهء خوشنویسی کاربرد دارد و هم در آواز ایرانی، خود به اشتراک این دو هنر آگهی و گواهی می‌دهد.
در پست حاضر چلیپایی از استاد اجل غلامحسین امیرخانی می‌بینید که در صفحهء ۱۲۰ کتاب صحیفهء هستی چاپ شده  و حاوی دو بیت از غزل دلکش پیر پارس با این مطلع است:
«حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم / که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم»
در ادامه لینک آوازی از استاد محمّدرضا شجریان تقدیم می‌شود که همین غزل را در یک محفل خصوصی در اوّل مهر ۵۹ (در چهل سالگی و سالروز تولّدش) همراه با نی استاد حسن کسایی در مایهء ابوعطا در منزل استاد محمّد موسوی می‌خواند.
این پست فرصتی فراهم کرد تا عکس منتشرنشده‌ای از استاد حسن کسایی را نیز از آرشیوم تقدیم بازدیدکنندگان عزیز کنم. نسخهء بدون واترمارک این عکس و نیز فایل کامل اجرای محفل خصوصی (با زمان نیم ساعت) در آرشیو حقیر موجود است.

لینک دریافت ۵ دقیقه از آواز خصوصی استاد محمّدرضا شجریان >>> اینجا
                                                                  و در صورت فیلتربودن >>> اینجا

دیتیل‏های اوریژینال از یک سیاه‏مشق فاخر اثر میرزا غلامرضا اصفهانی

تصویر 1کارنامهء چنددهه فعّالیّت هنری استاد جاویدنام خوشنویسی قاجار مرحوم میرزا غلامرضا اصفهانی مشحون از سیاه‌مشق‌های متعدّدیست، با مضامین خاص (نوعآ شعر) که با ترکیب‏بندی‏های چشمنواز صورت ترقیم به خود گرفته است. این اقتضای عالم هنر که همیشه بر یک حال و روال و منوال نمی‌شود عمل کرد و دل و روح اگر تحت فرمان دست نباشد و «آنِ خوشتر ز حسن» دست ندهد، نمی‌توان گوی توفیق در میان افکند، دامنگیر میرزای بزرگ هم شده است. هم از این رو برخی از سیاه‌مشق‌های تحریرشده از سوی او شاخصتر و عیارمندتر است.
البتّه گاه صاحبان و مالکان صوریِ برخی آثار این بزرگمرد خطّهء خط مدّعیند که بهترین اثر میرزا در اختیار آنهاست و یاللعجب که این ادّعا اغلب منحصر به بازهء زمانی ِتصاحب و تملّک است و بعد از واگذاری اثر به دیگری، داستان وارونه می‌شود و آن اثر به یک اثر دست چندم تبدیل می‌گردد!
اثری که در تصویر یک مشاهده می‏کنید، به واقع از آثار پرمایه و کم‏نقص میرزاست که بی‏شک در حین تحریر آن، مجموعهء شرایط لازم برای خلق یک محصول فاخر و ماندگار فراهم بوده است. این قطعه از مجموعهء خصوصی «استاد حسین عتیقی مقدّم» نخستین بار در سال ۱۳۶۶ شمسی در جلد دوم کتاب مرقّع رنگین توسط انجمن خوشنویسان ایران به چاپ رسید.
خوشبختانه در مورخهء ۱۷ بهمن ۸۲ این فرصت را یافتم که با نسخهء اوریژینال این شاهکار هنری در تهران مواجه شوم و دیتیل‏هایی از این سیاه‌مشق ناب و نایاب را از روی اصل آن عکّاسی کنم که در زیر برخی از آنها را تقدیم می‏شود. همچنانکه مشاهده می‌کنید آهارمهرهء کاغذ به مرور ترک خورده و بلند شده است. این اتفاق - که در تصویر چاپ‌شده در صفحهء ۵۰ مرقّع رنگین مشهود نیست - گرچه در اصل ضایعه‏ای برای اثر است؛ ولی به نظر من به زیبایی آثار خوشنویسی قدیمی و ازجمله همین قطعه ‌افزوده است:

    
برای آن دسته از بازدیدکنندگان تارنما که نمی‌دانند مرحوم میرزا در این اثر مبادرت به نگارش چه مضمونی نموده است، (این بار) به جای خوانش متن شعر، به ارائهء اسکنی از یکی از آثار مرحوم رشیدا برگرفته از سایت یکی از دوستان مبادرت می‌ورزم. اینگونه فرض کنید که رشیدا با نگارش این چلیپا گویی به قرائت دو بیت شعری که میرزا غلامرضا در سیا‌ه‌مشق بالا به تحریر آن مبادرت ورزیده، اقدام کرده است!

حمام گنجعلیخان کرمان، خط علیرضا عباسی، کتیبه‏های نستعلیق، عقدنامه به خط رقاع

در خلال ده روز اقامت در شهر کرمان در دی‌ماه سال ۸۸ شمسی که برای برگزاری نمایشگاه انفرادی خوشنویسیم در موزهء صنعتی این شهر، به آن سامان سفر کرده بودم، توفیق یافتم یکی از روزها به پیشنهاد و همراهی دوست کرمانیم عبدالله‌خان فکری و یکی از دوستانش از حمام گنجعلیخان کرمان و برخی کتیبه‌های حجّاری‌شده در مسیر بازار و نیز کتیبهء علیرضا عبّاسی و همچنین عقدنامهء فوق‏العاده نفیسی به قلم رقاع که به سال ۱۲۱۳ قمری تحریرشده و در یکی از حجره‌های تجار حوالی حمام گنجعلیخان نگهداری می‏شد، بازدید و عکس‌هایی تهیّه کنم. در این پست به ارائهء این عکس‌ها مبادرت می‌ورزم:

 مسجد گنجعلیخان / قدمت: قرن 11 هجری / دورهء صفوی / مساحت 125 متر مربع / این بنا در نوع خود بی‏نظیر و موزه‏ای از هنرهای تزئینی است. گچبری, حجاری, خطاطی, درودگری و همزمانی خط‏نوشته‏های استاد شهاب‏الدین کرمانی و علیرضا عباسی از ویژگی‏های آن است   عقدنامه به خط رقاع که اصلش در یکی از حجره‏های نزدیک حمام گنجعلیخان در دست یک مغازه‏دار دیدم 3/1 عقدنامه به خط رقاع که اصلش در یکی از حجره‏های نزدیک حمام گنجعلیخان در دست مغازه‏داری دیدم 3/2 
عقدنامه به خط رقاع که اصلش در یکی از حجره‏های نزدیک حمام گنجعلیخان در دست مغازه‏داری دیدم 3/3
      
  عبدالله فکری, من  من, عبدالله فکری, موءمنی

امشب مصاحبهء رضا شیخ محمدی با رادیو البرز کرج پخش می‏شود

22 مهر 89 / استودیوی رادیو البرز کرج, بعد از مصاحبهء صوتی رضا شیخ محمدی / از راست: بیگی (تهیه‏کننده), خلقت‏دوست (مجری), من,...امشب ۲۶ مهر ۸۹ ساعت هشت و نیم تا نه و نیم شب پخش مصاحبهء رادیو البرز کرج با رضا شیخ محمدی
برنامهء «ساعت ماه» موج اف.ام ردیف‌های ۲/۱۰۶ و ۶/۱۰۷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لینک دریافت فایل صوتی مصاحبه >>> اینجا          

دکتر فاروق و خرید یک تابلوی خوشنویسی از بنده

ابوطالبی (قاری ایرانی), محمّد یاسین (کارمند خانۀ فرهنگ ایران در هند), دکتر فاروق, رضا شیخ محمدیدکتر فاروق - پزشک داروهای گیاهی در هند - که به یمن برخورداری از تموّل مالی خوب، چند مؤسّسۀ خیریه و مدرسه در هند دایر کرده است، در سفر تیرماهم به هند، مرا به منزلش دعوت کرد. صبح زود از خوب برخاستم و بر اساس آدرسی که دوست اهل‌سنّتم: محمد یاسین - کارمند خانۀ فرهنگ جمهوری اسلامی در دهلی نو - به من داده بود، بعد از ساعتی طیّ طریق با وسیلۀ نقلیّۀ معروف هند (ریکشا) و چند بار پرس و جو، خودم را به خانۀ فاروق رساندم.هند, منزل دکتر فاروق. عکس یادگاری با دکتر و تابلویی که از من خریداری کرد
خط شیخ + تذهیب الناز ارجی (نرخ دریافتی بابت تذهیب: 25 ه.ت)_فروش قطعه به دکتر فاروق: 350 ه.تدکتر منزل بزرگی داشت و مجهّز به تیم حفاظت و حراست و آداب ورود و خروج. با ایشان در سالن پذیرایی منزلش دیدار کرده، با میوۀ معروف هند: انبه پذیرایی شدم. آثار اوریژینال خوشنویسیم را که بدون قاب در یک کیف بزرگ مخصوص حمل تابلوهای نقاشی و خط به هند برده بودم، در اتاق پذیرایی دکتر در فاصله‌ای که منتظر بودم تا بیاید، جداجدا چیدم. فاروق یکی از تابلوهای خوشنویسی مرا خریداری کرد و معادل ۳۵۰ هزار تومان روپیۀ هندی به من پرداخت که هزینۀ رفت و برگشتم با هواپیما از ایران به هند بود. برای دکتر پولی نبود؛ برای من خیلی بود. البته اگر به توصیۀ علیرضا قزوه عمل کرده بودم، شاید به چیز بهتری می‌رسیدم. قزوه که آنموقع در خانۀ فرهنگ بود و از بسترسازان سفرم به هند، گفت: فاروق آدم دست و دلبازی است؛ به شرط اینکه ازت خوشش بیاید. از محمدکاظم نداف قاری قزوینی خوشش آمد و یک سفر مستقل با هزینه و اسکان دعوتش کردم هند. تو هم سعی کن در دلش جا باز کنی. گفتم: چطوری؟ گفت: گدابازی در نیار! رفتی آنجا وانمود کن برای فروش تابلو و پول‌گرفتن نیامده‌ای. تمام محتویات کیفت را بگذار آنجا و هیچ نگو و بیا بیرون! اجر می‌پرستان پیش او نمی‌شود گم! گفتم: وای من این ریسک را نمی‌توانم بکنم. لذا به 350 ه.ت نقد راضی شدم و اینکه حالا کی بخواهد دوباره مرا با هواپیمای اختصاصی از قم بلند کند بگذارد دهلی، دلخوش نکردم. نقد را بچسب! وقتی برگشتم سفارت، قزوه گفت: حلوای نسیه را از دست دادی. به ابوطالبی قاری کرمانشاهی هم غیبت مرا کرده بود که شیخ خودش را ارزان فروخت. گفتم: تو اینجوری فکر کن!
عکس مربوط به این دیدار در حالی که دکتر فاروق، قطعۀ خریداری‌شده را به دست گرفته و یکی از اساتید ادبیّات فارسی دانشگاه هند هم در تصویر دیده می‌شود، مشاهده می‌کنید.
این پست با عکس‏‌ها و مطالب زیر تکمیل شود:
اسکن از برچسب طلایی دکتر فاروق / عکس سخنرانی فاروق و همسرش و دخترش که خودم عکاسی کردم / عکس فاروق و سید محمّد خاتمی
آپ و تکرار در اینجا در 97/9

استفاده از چند اسکن از وب حاضر در یک برنامهء تلویزیونی

در برنامهء تلویزیونی «به تماشا سوگند و به آغاز کلام» که با اجرای دکتر آذر از شبکهء آموزش تلویزیون پخش می‌شود و به مشاعره اختصاص دارد، چند قطعه چلیپا که به قلم هنرمندان: علی رضائیان، علی بخشی و استاد امیرخانی تحریر شده و برای نخستین بار از طریق وبلاگ حاضر منتشر شده و نسخهء اصل تعدادی از این چلیپاها در اختیار نگارنده است، به طور مداوم در این برنامه مورد استفاده قرار می‌گیرد.

  دکتر آذر (مجری) سمت راست: چلیپای علی بخشی برداشته‏شده از وب بنده دو چلیپا از علی رضائیان برداشته‏شده از وب بنده چلیپای استاد امیرخانی برداشته‏شده از وب بنده

هشتمین نمایشگاه انفرادی خوشنویسی رضا شیخ محمدی

خط: شیخ / بهمن 86 / تذهیب: حسین نظیفی

خط شیخ / اردیبهشت 88 / قطعه‏بندی محمد محمودینمایشگاه آثار خوشنویسی
رضا شیخ محمّدی
و گزیده‌ای از کلکسیون شخصی شیخ
مکان: قم، خیابان دورشهر، نگارخانهء فرهنگ
زمان: ۱۴ تا ۲۲ شهریور ۸۹

ایمیل دوستم محمد شهبازی

دوست خوشنویسم محمّد شهبازی در ایمیلی خطاب به بنده آورده است:

با سلام خدمت دوست هنرمندم جناب شیخ!
طاعات قبول!
مرحمت فرموده خبر زیر و بیانیۀ پیوستی را به نحو مقتضی از طریق وبلاگتان، که بحمدلله بینندۀ بسیاری هم دارد، اعلام بفرمایید.

در پی وقوع سیل ویرانگر در کشور همسایه و مسلمان، پاکستان، حلقه وصل خوشنویسان، متشکل از اسفندیار ستارپور، محمد شهبازی و رضا صفری در بیانیه ای اعلام داشتند که نمایشگاهی از آثار خوشنویسی با عنوان «خط مهربانی» برگزار و تمامی عایدی آن را صرف کمک به مردم سیل‌زده خواهند کرد. در این بیانیه از خوشنویسان علاقه‌مند در سراسر کشور نیز خواسته شده که با ارسال حداقل یک اثر از خود در این امر انسانی مشارکت کنند. در اولین روز گزارش این خبر هنرمندان خوشنویس استادان نوح سرشت، نوروزی منش، احدپور، دایی نبی، جوادزاده و رمضان‌پور نیز، ضمن ابراز همدلی، از تصمیم خود برای مشارکت در برگزاری نمایشگاه با ارسال اثر خبر دادند. علاقه‌مندان می‌توانند آثار خود را به نشانی:

تهران- بزرگراه رسالت - خیابان شهید کُرد – بالاتر از مجتمع دنیای نور - خیابان شهید محمودی – پلاک 48 ارسال کنند.

شمارۀ تماس برای کسب اطلاعات بیشتر: 22515774 – 021

باز هم استفادهء خاموش از سیاه‌مشق خاص شیخ و این بار در یک همایش رسمی و بزرگ

بعد از تذهیب با طلا توسط ویدا و نگار برزگر (کارگاه استاد رامین مرآتی در کرج) / نرخ دریافتی بابت تذهیب: 250 هزار تومان

قبل از تذهیبدومين همايش بزرگ ايرانيان خارج از کشور از دهم مرداد ماه سال جاری به مدت چهار روز در سالن اجلاس سران در تهران برگزار شد. براي شرکت در اين همايش از ۱۲۰۰ نفر از ایرانیان مقیم خارج از کشور دعوت به عمل آمده بود که از اين تعداد ۶۵ درصد داراي درجهء فوق دکترا، ۳۰ درصد استاد تمام در جهان و ۳۰ درصد متخصّصين علوم پزشکي هستند.
روز نخست اين همايش با حضور رئيس جمهور و دوهزار نخبه از سراسر جهان گشايش يافت و شامل نشست‌هاي تخصّصي در حوزه‌هاي فرهنگ و هنر، فنّي و مهندسي، علوم پايه، علوم پزشكي، علوم انساني و مديريّت، دين و انديشه و اقتصاد و بازرگاني بود.
در روز یازده مرداد ماه از تمبر یادبود این همایش پرده‌برداری شد. جالب توجّه اینجاست که در خلال این مراسم، بخش‌هایی از یکی از سیاه‌مشق‌های خاصّ و متفاوت بنده که پیش از این، دو اسکن از آن یکی قبل از تذهیب و یکی بعد از آن، تنها از طریق یکی از پست‌های وب حاضر منتشر شده بود، خودنمایی کرد.
فارغ از بحث کپی‌رایت و نیز اثبات چندین و چندبارهء لزوم استفاده از واترمارک در تصاویر اوریژینالی که از طریق این وب منتشر می‌شود، جای این سوءال وجود دارد که با آنکه فرهنگستان هنر در نمایشگاهی که در حاشیهء این همایش برگزار شد، غرفه داشت و حتّی مجموعه‌ای از آثار منتشرشده توسّط فرهنگستان به همراه چند اثر نفيس از گنجينهء موءسّسه صبا وابسته به همین مرکز در معرض ديد عموم قرار ‌گرفت، چه نیازی بود که از اثر خوشنویسی بنده و بدون تماس و اخذ اجازه از کاتب، در رونمایی این تمبر یادبود استفاده شود و همچنانکه در عکس‌ها پیداست، به امضای آقایان: دکتر محمود احمدی‌نژاد رییس‌جمهور، اسفندیار رحیم مشایی رئیس دفتر رئیس‌جمهور، منوچهر متّکی وزیر امورخارجه، غلامعلی حدّاد عادل رئیس فرهنگستان زبان و ادبیّات فارسی و کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی و فرهاد رهبر رئیس دانشگاه تهران برسد؟
شاید هم باید این اتّفاق را افتخاری برای این سیاه‌مشق و صاحب اثر و حتّی وبلاگ حاضر به حساب آورد که در میان وبلاگ‌های خوشنویسی در پهنهء اینترنت، به یمن عواملی چند که بارها ذکرش رفته، به مرجع و ماءخذی دائمی تبدیل شده است. به هر تقدیر رئیس جمهور کشورمان هنگام امضای تمبر یادبود فوق‌الذّکر نوشت:
"فردا از آن شماست بشتابید که عشق و عزّت در انتظار است".

عکس‌های زیر را به ترتیب شماره نگاه کنید!

1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 
13
 14 15 16 17 18
 19 20 21 22 23 24 
25
 26 27 28 29

لینک‌های مربوط:
سايت دولت / سايت فارس.نيوز / و اینجا / سایت عصر ایران

عکس و اثری از سید محمدعلی میرموءمنی

آقای تاکندی (پدرم), خودم, استاد میرموءمنی (اختتامیهء نمایشگاه خوشنویسی من در اراک. خرداد 88)سیّد محمّدعلی میرموءمنی از خوشنویسان خطّهء اراک در شمار شاگردان استاد مطرح نستعلیق کیخسرو خروش است که به حق به دریافت‌ مدرک استادی در سنوات اخیر نایل آمده است.
آثار خوشنویسی این خوشنویس اغلب بدون تذهیب و فارغ از آرایه‌ها و پیرایه‌هایی که به زعم ایشان چشم بیننده را از تمرکز بر اصل خط منحرف می‌کند، صورت‌بندی و تحریر شده است.
در اثری که به تازگی از ایشان در نمایشگاه دوسالانهء خوشنویسی در قزوین دیدم، بخشی از شعر سپید زنده‌‌یاد فروغ فرّخزاد در آمیزش با ابیاتی از مرحوم سیّد حسن حسینی - شاعر خوب انقلاب - و نثری از شیخ مصلح‌الدّین سعدی شیرازی، به آفرینش صفحه‌ای خوش‌فرم منتهی شده بود.
در این شیوه نگارش ردّی از مجتمع‌نگاری، چندکرسی‌نویسی، انبوه‌سازی و متراکم‌نگاری نیست. کلمات و حروف با لحاظ فاصله از هم به راحتی روءیت می‌شوند و هوا به خوبی لابلای سطور در جریان است. مضمون مورد انتخاب خوشنویس در این حال، بی‌کمترین مکث و تاءمّل دیده و خوانده می‌شود. گویی خوشنویس در نقش یک پیامرسان، خود را متعهّد و ملتزم به ارائه و نمایش هر چه بهتر پیام نهفته در نثر یا شعر می‌بیند و آن را به وضوح و زلالی جاری می‌کند، بل جار می‌کشد.

حضور رضا شیخ محمدی در نشست شوراي ملي ارتقاء زبان اردو در هند

    
    
رضا شيخ محمدي که در خردادماه سال جاری براي برگزاري نمايشگاه خط به هند سفر کرد، در نشستي که شوراي ملي ارتقاء زبان اردو با دعوت از هنرمندان و مسئولين هنري کشور هند براي رونق و توسعهء هنر خوشنويسي ترتيب داده بود، شرکت کرد.
به گزارش پایگاه اطّلاع‌رسانی خوشنویسی ایران حميدالله بت مدير شوراي ملي ارتقاء‌ زبان اردو در سخناني با بيان اينکه فن خطاطي ميراث فرهنگي ماست، گفت:
براي توسعه و گسترش اين هنر از سوي اين مرکز، چهل کلاس آموزش خطّاطي در شهرهاي مختلف هند برگزار کرده‌ايم و قصد داريم آموزش هنر خطّاطي را از طريق شبکهء ملي تلويزيون نيز ارائه دهيم.
رضا شيخ محمدي نيز ضمن ابراز خرسندي از حضور خود در ميان هنرمندان و خوشنويسان کشور هند ابتدا گزارش مفصّلي از هنر خوشنويسي در ايران ارائه داد و سپس گفت:
خوشنويسي و خطّ نستعليق توسط هنرمندان ايراني از ايران به هند انتقال يافته است. امّا این فن شریف، امروز در اين سرزمين دچار تغييرات و دگرگوني‌هايي شده است. شيخ محمدي اضافه کرد:
ارتباط بين هنرمندان دو کشور در حوزهء خوشنويسي مي‌تواند انتقال تجربيّات مفيدي را در پي داشته باشد.
يکي ديگر از مشکلاتي که در اين نشست به آن پرداخته شد، نداشتن صرفهء اقتصادي اين هنر براي هنرمندان خطّاط است که رونق خوشنويسي را تهديد مي‌کند.

                               فایل صوتی سخنان رضا شیخ محمّدی در نشست فوق >>> اینجا

امشب سی خرداد به یاری حق سفرم به هند آغاز میشود

لوگوها و عناوین کتاب تحریرشده توسط شیخ

عکس 1عکس 2در شمار فعّالیّت‌هایی که در حوزهء هنر خوشنویسی انجام داده‌ام، نگارش لوگو برای کتاب بوده است. اکثر ناشرانی که از اوایل دههء ۷۰ با آنان مرتبط بوده‌ام، مایل نبودند که در مقام نگارش نام کتاب، خط نستعلیق را به همان صورت سنتی بکار بگیرم. طبیعی بود که در ابتدا مقاومت می‌کردم. ولی به مرور این تصلّب (یکدندگی) عکس 3عکس 4را نالازم دانستم و تلاش کردم با حفظ اصالت‌ها، نقشی بیافرینم که به مذاق سرمایه‌گزاران کتاب که به بازگشت پولشان هم فکر می‌کردند، بیاید. طرح شمارهء یک تحریر کلمهء «نهج‌البلاغه» به خط نستعلیق و نیز خط خودکاری است که یکی در روی جلد و دیگری در پشت جلد همان کتاب در سال ۱۳۸۲ چاپ شد.
عکس دوم، مربوط به تحریر نام «فرهنگ آسمانگر» است که در سال ۱۳۸۲ برای کتابی که به «اسماء و صفات الهی در قرآن، متون دینی و ادبیات فارسی» اختصاص داشت، نوشتم.
عکس 5عکس ۳ لوگوی معروف کتاب «هزار گلخانه آواز» است که به زندگی و آثار هنری استاد محمّدرضا شجریان اختصاص دارد و نام کتاب به گونه‌ای تحریر شده که در قسمت هزارگلخانه، تداعی‌کننده گلبرگ‌های یک گل باشد. عکس ۴ کتاب هزار افسانهء ساز (مربوط به استاد حسین علیزاده) است و عکس ۵ هزار آوای مانا که به بررسی آثار استاد شهرام ناظری اختصاص دارد.

گشت و گذار در موزهء قرآن و کتابت تبریز / عکّاس: رضا شیخ محمّدی / بهار ۸۹

   میرحسین خوشنویسباشیرضا موسوی استرآبادی  فتحعلی حجاب شیرازی 
  میرعماد قزوینیمیرعمادالحسنی علیرضا عباسی محمدرضا تبریزی نسخ علی تبریزی  
    میرحسین خوشنویسباشی کتیبه علاءالدین تبریزی
 میرحسین    
 کتیبه علاءالدین تبریزی 

هفتمین نمایشگاه انفرادی خوشنویسی رضا شیخ محمدی

نمایشگاه آثار خوشنویسی رضا شیخ محمّدی
و گزیده‌ای از کلکسیون شخصی شیخ
(آثار قدما + آثار معاصرین)
مکان:
تبریز، میدان ساعت، موزهء هنرهای معاصر
زمان: اردیبهشت ۸۹

از هر طرف که رفتم.....نگشود راه مقصود!

عکاس: رضا شیخ محمدی / 18اسفند 88
سر زلف خط، ناید آسان به کف!
شاید هم:
هیچ ناید به کف!

غلطگیریهای استاد امیرخانی از خط شیخ مربوط به سال ۶۳ و ۶۴ شمسی

سمت چپ: عکسی از دوره‌ی حضور حقیر در محضر پرفیض استاد اجل غلامحسین امیرخانی در ساختمان معروف انجمن خوشنویسان ایران واقع در تهران، خیابان خارک (سال ۱۳۶۳ شمسی)
سمت راست: ۹ مهر ۸۸ / نگارخانهء هنر ایران / تهران، روبروی همان ساختمان انجمن، خیابان خارک

تقاضانامهء حقیر برای شرکت در کلاس استاد امیرخانی در سال 63 که استاد در ذیل آن امضا کرده اندغلط‌گیری‌های استاد غلامحسین امیرخانی از خط حقیر در سنوات ۶۳ و ۶۴ شمسی که برای تلمّذ از قزوین خدمت ایشان می‌رسیدم.
 
اولین غلطگیری استاد از خط من / 22 اسفند 63  خط حقیر که استاد امیرخانی در حاشیه اش «خیلی خوب» تحریر کردند     
عکسی از سفر استاد امیرخانی به قزوین در اواسط دهه‌ی ۶۰ شمسی / مکان عکس: حسینیّه‌ی امینی‌ها (از اماکن تاریخی قزوین) از راست: استاد ابوالحسن محصّص مستشاری، رضا شیخ محمّدی ، استاد امیرخانی ، احمد پیله‌چی قزوینی              آپدیت‌های قبلی پست: ۵ تیر ۸۶ /۳۰ دی ۸۶

انعکاس نقد من بر آثار استاد علی شیرازی در یک سایت عربی

نقدی که در آذرماه سال گذشته بر آثار استاد علی شیرازی در این پست نگاشتم و به اذعان شماری از دوستان و اهالی هنر خوشنویسی، حرکتی تازه و خرق عرف و عادت از نوع مثبت آن محسوب می‌شد، انعکاس خوبی در مجامع هنری داشت. روزی که در ماه‌های اخیر مهمان انجمن خوشنویسان کرمان هم بودم، صحبت از این نقد در میان بود و پیرینت‌هایی از آن تهیّه شده و دست به دست می‌شد. طرفه اینکه به تازگی مشاهده کردم یک سایت عربی به نام «شبکةالمبدعین» به درج لینک این نقد مبادرت ورزیده و نسبت به حقیر نیز اظهار لطف کرده‌اند. بازخوردهایی از این دست، همواره برای حقیر ذوق‌انگیز و شوق‌آفرین است.


جزوهء دعا به خطّ نسخ با قدمت ۱۳۰ سال

 84 2 7 8
(ادامه)

ادامه نوشته

مقایسه کنید!

دو اجرای مختلف از کلمهء شفا و سقا را مشاهده می‌کنید که به خامهء این حقیر و به سفارش یکی از دوستان صورت تحریر پذیرفته است. اجرای سمت راست، مرسوم و به چشم آشناتر است. ولی اجرای سمت چپ با آنکه با قواعد ادبی موافقتر به نظر می‌رسد، مع‌الوصف مرجوح و مردود است.

مصاحبهء شیخ در شبکهء دو سیما

مصاحبهء تصویری من در موزهء امام علی(ع) تهران
در ۱۲ آذر ۸۸
با خبرنگار شبکهء دو تلویزیون
در پاسخ به سوءال او در خصوص
سیاه‌مشق و جایگاه آن در عرصهء خوشنویسی.
این مصاحبه از شبکهء دوم سیمای جمهوری اسلامی پخش شده است.
>>>
اینجا

Interview With Sheikh In Emam Ali Musium
December 12 , 2010 . Tehran , Iran
By Channel Two Reporter
About Siah Mashgh and Its Important role in Persian Calligraphy
This interview has been bradcast By The IRIB

حضور شیخ در شبکه جهانی ثامن.تی.وی Saamen TV

اثر شیخ تحریرشده در شبکهء جهانی ثامن تی.ویدر هفته‌های اخیر حضور رضا شیخ محمّدی را در شبکهء جهانی ثامن.تی.وی داشتیم که از طریق ماهوارهء هاتبرد قابل دریافت است. شیخ در هفده ربیع‌الاءول امسال مصادف با سیزده اسفند ۸۸ در نقش کارشناس خوشنویسی در این شبکهء جهانی حضور یافت و به نگارش خطّ بلغ‌العلی (شعر سعدی) که بر حول شخصیّت رسول گرامی اسلام(ص) تصنیف شده است، پرداخت و با مجری برنامه (رضا اسماعیلی) به گپ و گفت نشست. این برنامه که به نام «رنگ خدا» در ساعت ۱۸ به وقت تهران پخش شد، اوّلین قسمت از این برنامهء ۵۰ قسمتی است که قرار است در ایّام و مناسبت‌های ویژه به توالی پخش گردد و رضا شیخ محمّدی در برنامه‌های بعد علاوه بر نگارش خط به تشریح و توضیح در خصوص برخی مسائل تئوری درخصوص هنر خوشنویسی خواهد پرداخت.
آدرس اینترنتی شبکهء ثامن.تی.وی http://www.saamentv.org/ 
فرکانس شبکهء ماهواره‌ای ثامن:
Satellite: Hot Bird     
Transponder: 13
Freq: 10723 Horizontal
Symbol Rate: 29900
EC: 3/4

از نی کلک / گزارش سفر بیست و دو روزه ام به کرمان و مس سرچشمه

رضا شیخ محمدی, ثمررخی (مدیر موزهء صنعتی), ؟ , سعیدی (معاون مدیرکل ارشاد کرمان)در دیماه و بهمن ماه جاری، موزهء معتبر صنعتی کرمان به مدت ده روز برگزارکنندهء نمایشگاه خوشنویسی و کلکسیون شخصی رضا شیخ‌محمّدی بود. این نمایشگاه پس از آن به مدّت یک هفته در نگارخانهء مس سرچشمه واقع در ۱۷۰ کیلومتری کرمان با افزودن چند تابلو تکرار گردید.
رضا شیخ‌محمّدی پس از اخذ مدرک ممتاز از استاد محمد میرزایی, عبدالله فکری, ؟انجمن خوشنویسان ایران در خرداد ۶۴، از ده سال پیش به این سمت به عنوان مدرّس رسمی انجمن خوشنویسان ایران فعَالیّت داشته و در مجامع هنری مرتبط با هنر خوشنویسی و کنگره‌های بزرگ خوشنویسان (مشخّصآ در ساری و رامسر) در اواسط دههء ۶۰ شرکت داشته ‌است.
دست به هم دادن چند عامل در سنوات اخیر سبب شد که به مدد معجزهء رایانه در روند فعّالیّت‌های هنری او تحوّل و دگردیسی شگفتی اتّفاق بیفتد: (ادامه)

ادامه نوشته

هفتمین نمایشگاه انفرادی خوشنویسی رضا شیخ محمدی

نمایشگاه آثار خوشنویسی رضا شیخ محمّدی
در حاشیهء برگزاری سمینار همزیستی ادیان
مکان:
هندوستان، دهلی نو، مرکز فرهنگی اسلامی هند
زمان:
از ۱۵ اسفند ماه ۱۳۸۸

همراه با اجرای قرائت قرآن و آواز ایرانی
توسّط رضا شیخ محمّدی

مصاحبهء شیخ‌ با روزنامهء رسالت

مصاحبهء رضا شیخ‌محمّدی
با روزنامهء کثیرالاءنتشار رسالت
(۷ دی ۸۸)
>>> اینجا

ایمیل سعید قاسمی به من در مورد نمایشگاه خوشنویسیم در مس سرچشمه

Tue, January 5, 2010 3:25:13 AM
اعلام برگزاري نمايشگاه
From: saeid ghasemi <ghasemi144@gmail.com
View Contact
To: "qom.reza@yahoo.com" <qom.reza@yahoo.com>  
Cc: A. Azarm <a.azarm@gmail.com>

--------------------------------------------------------------------------------
سلام جناب شيخ
پيرو مذاكرات قبلي و موافقت شوراي فرهنگي مجتمع مس سرچشمه مقرر شده است كه بعد از خاتمه نمايشگاه شما در موزه صنعتي كرمان در روز يكشنبه 27 دي يا دوشنبه 28 دي نمايشگاه آثار شما به همراه آثار قدما در نگارخانه مس واقع در مجموعه فرهنگي آزادي شهر مس سرچشمه آغاز شود
از آنجا كه مقرر شده است بروشوري شامل معرفي شما و آثار نمايشگاه نيز چاپ شود لازم است اسكن تعدادي در حدود حداكثر 6 اثر از آثار شما و قدما را ارسال فرماييد
ضمنا اسكن پوستر نمايشگاه فعلي شا در موزه صنعتي را نيز ارسال فرماييد تا با تغييرات جزيي براي بيلبرد هاي تبليغاتي استفاده شود
براي نقل وانتقال آثار و اسكان و پذيرايي شما نيز هماهنگي لازم بعمل خواهد آمد
ارادتمند
سعيد قاسمي

حلال بفرمایید!

سلام دوستان. عازم سفر به کرمان برای برگزاری پنجمین نمایشگاه انفرادیم در این شهر هستم و ده روز این نمایشگاه به درازا خواهد کشید. دوستانی که در این مدّت مایل به تماس با بنده هستند، از طریق ارسال پیامک به ۰۹۱۲۷۴۹۹۴۷۹ یا ایمیل qom.reza@yahoo.com و یا کامنت‌گذاری در وب حاضر که بعدآ روءیت خواهم کرد، با بنده در رابطه باشند. حلال بفرمایید!

پوستر طرّاحی‌شده در شاهرود بر اساس یکی از سیاه‌مشق‌های حقیر

تصویر1) سیاه مشق اولیهء شیخ

تصویر2) سیاه مشق شیخ با تذهیب الناز ارجی (قزوین)دوستم مهران کمیلی که در شاهرود ساکن است، به کمک یکی از سیاه‌مشق‌های بنده که بر اساس نام مبارک حضرت سیّدالشّهداء(ع) در اردیبهشت ۸۷ تحریر شده و در این پست تصویر3) سیاه مشق شیخ در پوستر طراحی مهران کمیلی (شاهرود)ارائه شده بود، پوستری برای یک نشست خوشنویسی در شاهرود طرّاحی کرده است. از مهران با خاطر این انتخاب تشکّر می‌کنم.
در پست حاضر ضمن انتشار این پوستر (تصویر۳) دو تصویر دیگر هم ارائه می‌شود:
سیاه‌مشق اوّلیّهء شیخ (تصویر۱) و سیاه‌مشق مزبور بعد از تذهیب دوست نگارگر قزوینی‌ام: خانم الناز ارجی (تصویر۲)

مصاحبه رضا شیخ محمدی با نشریهء کلک دیرین kelk dirin

فصلنامهء فرهنگی / آموزشی «کلک دیرین» که به همّت انجمن خوشنویسان شیراز و با سابقهء هفت سال انتشار به چاپ می‌رسد و در سراسر کشور توزیع می‌گردد، در شمارهء تابستانی خود مبادرت به مصاحبه با بنده نمود که حاصل این گفتگو را به همراه تصاویر صفحاتی که به بنده اختصاص دادند، در این پست مشاهده می‌کنید:
                                                                    ***
در دنیای بیکران اینترنت٬ خلاء سایت‌هایی که به انتشار نسخه‌های منحصر به فرد از قطعات خوشنویسی قدیم و جدید آن هم با کیفیّت بالا اقدام کنند، به چشم می‌خورد. آثار ناب و نایابی که به خامه‌ی پرمایه‌ی هنرمندان صاحب‌ذوق در عرصه‌ی خوشنویسی صورت تحریر و ترقیم به خود گرفته است، معمولاً در گنجینه‌ی موزه‌های داخلی و خارجی و احیانآ هزارتوی منزل کلکسیونرها نگهداری می‌شود. در این حال طالبان و مشتاقان این فنّ شریف ناچارند به فتوکپی‌های «چند دست چرخیده» و رنگ و رورفته بسنده یا به نُسخ چاپی با قیمت‌های بالا رجوع کنند. ( ادامه )

ادامه نوشته

سرچ نام خودم

گهگاه هوس می‌کنم که نام خودم را در گوگل یا دیگر موتورهای جستجوی نت سرچ کنم. گاه به نتایج جالبی می‌رسم. امروز دیدم یک فرد اهل ذوق که نمی‌شناسمش، دوازده اثر خوشنویسی مرا در سایت مستقلی که به عنوان «گالری عکس آنلاین تک» تشکیل داده، قرار داده است. >>> اینجا

نگاهی مختصر بر نظرات گوشه کنار

با درود
در نظرات مختلفی که دربارهء نقد جناب شیخ محمدی بر آثار اخیر استاد بزرگوار شیرازی آمده نکاتی است جالب و قابل تآمل که بنظر حقیر آمد بدانها اشاره ای داشته باشم (ادامه

ادامه نوشته

نقد و بررسی آثار اخیر استاد علی شیرازی

وعده کرده بودم در پستی مستقل به نقد و بررسی آثار استاد علی شیرازی - خوشنویس برجسته و صاحب‌نام این عصر و عهد - مبادرت ‌ورزم. پیش از ورود به این مبحث، یادآوری نکته‌ای را بی‌ضرر و ضروری می‌دانم. ( ادامه )

ادامه نوشته

نمونه خط یکی از هنرجویان خوشنویسیم

علی موحّدی نوجوان نوزده ساله که از حدود پنج سال پیش گواهینامهء ممتاز علی موحدی که در قسمت استاد مربوطه امضای مرا داراستدر کلاس‌های من در انجمن خوشنویسان قم ثبت نام و مشق خط کرد، با کوشش و جدّیّت موفّق شد در آزمون اردیبهشت ۸۸ مدرک ممتازش را اخذ کند. این پست اختصاص دارد به درج چند نمونه از خطوط علی موحّدی در موضوع چلیپا و کتابت.

مقایسه کنید!

کلمهء کمال / اجرای استاد علی شیرازی / سال 88کلمهء کمال / اجرای رضا شیخ محمدی / فروردین 87استاد اجل امیرخانی / برگرفته از چلیپای تحریرشده در اوایل دهه 60بر این باورم که صاف‌نویسی، روان‌نگاری و تندنویسی در شمار پارامترهایی در نگارش خطّ نستعلیق است که تنها در صورتی می‌توان از آن‌ها به عنوان نقطه‌قوّت یاد کرد که تواءم با اجرای نمکین، مغزدار و صحیح مفردات و ترکیب‌ها باشد. سرعت و چابکی دست گرچه حاکی از اعتماد به نفس و جسارت هنرمند و رهایی او از شک و دودلی در اجراست و در اجرای صحنه‌ای و زنده نیز ناظران هنرنمایی هنرمند را خوش می‌آید، ولی این جذبه و جلوه اغلب زودگذر است. اگر چابکدستی هنرمند تنها به صفای صوری محصول دست و پنجهء او منتهی شود، در درازمدّت امتیازی محسوب نمی‌شود و اینجاست که یک اجرای تواءم با تاءمّل و مکث مقبولیّت ماناتری می‌یابد.

                                                                       تاریخ قبلی پست: شنبه دوم آبان 1388ساعت 23:40

یادآوری

از آنجا که کامنت‌گذاری دروغین به اسم من در پست قبل فزونی گرفته و فضا را مشوّش کرده بود، موارد مزبور حذف شد. چند کامنت هم به لحاظ عدم رعایت برخی چارچوب‌ها وگذر از خطوط قرمز دیلیت گردید. کاربران کنجکاو و اهل تحقیقی که بخواهند کامنت‌های محذوف را ببینند و به تکنیک‌هایی که برخی افراد ناشناس بدان متوسّل می‌شوند تا خودشان را به جای شیخ جا بزنند، واقف گردند،می‌توانند فایل‌های حاوی کامنت‌های محذوف را دانلود کنند.

ادامه نوشته

چه باید کرد؟

در پست وبلاگت عین مطلبی را که من در مورد آقای موحّد نوشته‌ام از وبم کپی کرده و آورده‌ای ولی هیچ اسمی از من و وبم نبرده ای. عکس موحّد و خطّ موحد رو از هاست من در پرشینگیگ کپی کرده‌ای و طیّ یک دوباره‌کاری، برده‌ای توی هاست خودت، باز هم توی همون پرشینگیگ آپلود کرده‌ای که اسم هاست من در یو.آر.الش نباشه. آخه این چه کاریه؟ چه اشکالی داشت که توی همون هاست من باشه و لینکشو بزاری توی وبت؟
می‌خواستم زیر همان پست در قسمت نظر بدهید گلایه کنم دیدم دسترسی ندارم و یوزرنیم پسورد میخاد. من به کی شکایت کنم؟ دردمو به کی بگم؟

مقایسه کنید!

خط میرزا غلامرضا اصفهانی / از مجموعهء احمد ابوطالبیان قزوینیخط رضا شیخ محمدی / اجرای اول / آبان 88به رغم تصوّر موجود در خصوص محدودیّت هنرمندانی که در عرصهء هنرهای سنّتی از نوع شرقی کار می‌کنند و بسته‌بودن دست و بال آنان برای خلاّقیّت، به نظر می‌رسد حتّی اگر در خصوص اجرای اجزا و عناصر هنری سنّتمدار چون نستعلیق، ملزم به وفاداری به اصول و ضوابط باشیم، باب ابداع در ترکیب و کمپوزیسیون مفتوح است. دو اثری که در این پست تقدیم شده است، تحریر بیت حضرت حافظ شیرازی به خامهء دو خوشنویس یکی از عصر و عهد قاجار و دیگری از دورهء معاصر است. در اجرای دوم با آنکه در خصوص مفردات و واحدهای ساختمانی هنر خوشنویسی و حتی مضمون انتخابی برای نگارش، نوگرایی نشده است، ولی حاصل کار، خاص و جدید می‌نماید. بیتی که دو خوشنویس برای کار هنری برگزیده‌اند، این است:
در حشمت سلیمان هر کس که شک نماید / بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهیرضا شیخ محمّدی اجرای دیگری هم از این سیاه‌مشق تجربه کرده است که اینجا مشاهده می‌کنید.

از نمایشگاه میثاق با کاتبان وحی بازدید کنید!

یادبودی از ۱۳ کاتب قرآنی
عرضهء قرآن‌های خطّی قدیمی و چاپی
که برخی از آن‌ها بیش از ۳۰۰ سال قدمت دارد.
عرضهء ۱۵ قطعهء نفیس قرآنی از اساتید خوشنویسی جهان اسلام
تجلیل از مرحوم استاد جواد سبتی (خوشنویس صاحب‌ذوق و دردکشیده) که به تازگی به رحمت خدا رفت.

در:
نمایشگاه میثاق با کاتبان وحی

زمان: ۲۵ مهر تا ۱۵ آبان ۸۸

مکان: تهران، میدان آزادی، موزهء برج آزادی

گردآورندهء آثار :   سیّد محمّد حسینی (خطباز)

شش اثر خوشنویسی از شیخ

1 2 3
4 5 6
دوست دارم به وب «شیخ دات آی آر» آنگونه که درخور است، برسم، ولی برگزاری نمایشگاه‌های زنجیره‌ای خوشنویسی که برخی دوستان از سر طنز به سفرهای استانی رئیس جمهور تشبیهش می‌کنند، فراغتی برایم باقی نگذاشته است تا حتّی گزارش آن نمایشگاه‌ها را در این تارنما منعکس کنم.
در هوای جلب رضایت یاران و معاونان از حواشی پایتخت شروع کردم و می‌خواستم زودتر خودم را به مرکز برسانم و نمایشگاه انفرادی خوشنویسیم را در تهران برگزار کنم و ترسم ابتلا به یکی از این سه بلا بود: انعکاسی از رضامندیشان به سمتم حواله نشود. از شوقی که گام‌هایم را در این مسیر تند می‌کرد، تلقّی شتابزدگی کنند. از ابزار دسترسی به معاونت این وب برای آپدیت زود به زود این تارنما در ایامی که فشار کارهای نمایشگاه مجال به روز کردن بهنگام را از من گرفته بود، بهره نبرند.اینک که مبتلا به بلایایی چند هستم (سرماخوردگی فصلی و ضعف جسمانی و مشکلات مالی ناشی از برگزاری نمایشگاه‌ها) نقدا در این پست شش قطعه از آثار خوشنویسیم را که مزیّن به تذهیب خانم‌ها الناز ارجی و زهرا بیات است، تقدیم دوستان می‌کنم.
مونتاژ این قطعات طبق معمول حاصل زحمات دوست اصفهانیم آزرم است که همواره سپاسگزار ایشانم.


وضعیّت و سرنوشت قطعات فوق:۱. در خرداد ۸۹ و قبل از سفر به هند به جناب غیاث علوی - دوست روحانی که در کار خرید قرآن‌های خطّی هستند - فروختم.
۲. فروخته شد به ابومهنّد
۳. در خلال معامله و مبادله به حسینی خطباز داده شد.
۴. به ۱۱۰ هزار تومان به مهندس نبی‌زاده سفیر ایران در هند در اواخر تیر ۸۹ در آخرین روزهای اقامتم در هندوستان فروخته شد.
۵. موجود است. قیمت: ۱۱۰ ه.ت
۶. چراغی که به خانه رواست... موجود است. قیمت: ۱۰۰ ه.ت... اجرای دیگر این شعر: اینجا

چهارمین نمایشگاه من / این بار در برج آزادی

چهارمین نمایشگاه انفرادی خوشنویسی

رضا شیخ ‌محمّدی

۸ تا ۱۸ مهر ۸۸

تهران، برج آزادی

 

شیخ در برنامهء زیر نور ماه قزوین

حضور رضا شیخ محمّدی در

استودیوی پخش زنده‌ی

سیمای جمهوری اسلامی ایران

شبکه‌ی استانی قزوین

برنامه‌ی: زیر نور ماه

یکشنبه شب، مطابق با عید سعید فطر

ساعت ۲۲