پست من در فیس‌بوک:
تا جایی که خودم را شناخته‌ام، آنقدر که روی دست رقیب بلند شدن، داغ و شارژم میکند، دیگر اسباب ِانگیزه‌بخش به سختکوشی و وداع با رکود و خمودی نمی‌خوانَدم!
خلق قطعه‌ای که با ابعاد اصلی 6.5 در 13.5 سانتیمتر پیشکش می‌شود، در خلوت و خلسهء کاتب آن میسّر نبود. تولید ترکیب‌های ارائه‌شده در این گروه از مصراع زیبای حضرت حافظ و نقد و ارزیابی آنها – که بخشی از نقدها را خودم آستین بالا کردم - جاده‌صاف‌کن ِ خلق این اثر که شاید برآیند تمام ترکیب‌ها باشد، گردید.
جمع جبری مجموعهء صحبت‌هایی که در خلال عرضهء آثار بانوان و آقایان هنرمند در این گروه مطرح شد، این قطعه را که با قلمی به پهنای 3.5 میلیمتر تحریر شده، سامان داد. بیراه نیست اگر تمام آبرو و اعتبار این اثر وامدار کسانی باشد که چراغ این گروه را فر(و)زان نگه داشته، به تنورش هیزم می‌افزایند.
                                                شیخ. 4 و نیم صبح / 22 دی 90 / قم

تصاویر پست مزبور و کامنت‌هایش از راست به چپ:

    
کامنت من:
جناب Kermaninejad! پرسیده‌اید:
«ای‌کاش می‌فرمودید درصد استفاده از نرم‌افزارهای کامپیوتری چقدر بوده؟»
باید عرض کنم قطعه خطّ فوق به شهادت تصویر زیر کلا" کار دست است. مجموعا" تمایلی به استفاده از نرم‌افزار در خوشنویسی ندارم و معتقدم باعث خشکی و بیروحی کار می‌شود. ارزش اثر هنری به مانوال‌بودن آن است. از نرم‌افزار ای.سی.دی.سی تنها برای نگاتیوکردن خط و روتوش مختصر برخی قسمت‌ها استفاده کرده‌ام.

لینک اجرای حسن اعرابی و کامنت‏هایش: ۱ و ۲ و ۳

کامنت من در 05:00_90.10.24: حسن اعرابی انگار موقع نوشتن کامنت چشم‌های مبارک را می‌بندد و به اطرافش نگاه نمی‌کند. در ذیل ترکیب شیخ یادداشتی درج شد که در خلال آن عنوان گردید که این اثر، برآیند دیگر ترکیب‌ها و حتی مدیون و مرهون مجموعهء صحبت‌ها و نقدهایی است که در این گروه مطرح شد و تمام آبرو و اعتبارش را وامدار چراغ‌افروزان و هیزم‌کشان و حتّی رقباست.
این نوع یکدستی‌زدن و پیشدستی‌کردن را از کارگردان خوب سینمای بعد از انقلاب: «محسن‌ مخملباف» آموخته‌ام. در خلال ساخت فیلم «بایسیکل‌ران» در اواسط دههء 60 به ایشان انتقاد شد که فیلمنامهء شما با نگاه به فیلم «آنها به اسب‌ها شلّیک می‌کنند» نوشته شده. مخملباف برای خلع سلاح منتقدان، رندانه در صحنه‌ای از فیلمش که در قهوه‌خانه‌ای می‌گذشت، تلویزیونی را نشان داد که در حال نمایش بخش‌هایی از فیلم «آنها به اسبها شلّیک می‌کنند» بود!
قبل از نوشتن کامنت اگر کمی به دور و برتان نگاه کنید، شاید فیلمی را که در قهوه‌خانه‌ در حال پخش است، ببینید؛ جناب اعرابی!
شما به کوتاه‌نویسی «می» در اجرای بنده انتقاد کرده و مدّعی شدید این کار باعث می‌شود که «ی» درست روی «عیب» ننشیند. این ذهنیّت برخاسته از این یکسونگری است که با تساوی کشیدهء «می» و کشیدهء «ب» همه چیز حل می‌شود و به تناسب مطلوب دست می‌یابیم. حالا دیگر بقیّهء اجزا (مثل کلمهء «جمله» که در اجرای شما هیچ نسبتی با کلمهء «عیب می» ندارد) چه بلایی سرشان می‌آید به ما چه؟
هنر بزرگ استاد امیرخانی و پیروان ایشان در این است که فارغ از جزمیّت و بسنده‌کردن به یک پارامتر در ایجاد تناسب، با انقباض و انبساط‌های به موقع و بازی‌ با طول و قامت حروف و کلمات و مجموعهء مصالحی که برای ساخت و ساز یک قطعه در اختیار دارند و تغییر جای استقرار آنها و درنظرگرفتن مصالح کلّی صفحه، مجموعهء به‌هم‌پیوسته و منسجمی خلق می‌کنند که گاه مفرداتش به تنهایی صاف و تراشخورده نیست؛ اما همه در خدمت تیمند!
عجیب است که یک خوشنویس با اجرای واز و ولنگ مدّعی باشد که صلاحیّت بیشتری برای خلق ترکیباتی از این دست نسبت به یک خوشنویس «قصارمشق‌نویس» دارد.
بنده با کوتاه‌نویسی «ی» معکوس در واقع درصدد بوده‌ام کشیده را به وسط کلمهء «عیب» برانم و تقارن بهتری به نمایش بگذارم. در این حال انتهای یای معکوس به همان اندازه که از چانهء عین عقب نشسته؛ قسمت پشت یای معکوس هم تقریبا به همان اندازه از انتهای «ب»ی کشیده فاصله گرفته است. (در تصویر زیر با دو خط آبی موازی مشخّص کرده‌ام)
این امر علاوه بر این باعث شده که دو منطقهء بیضوی زیبا که به رنگ سبز و قرمز که بر روی اجرای خودم در تصویر مشخّص کرده‌ام، حاصل شود.
جناب اعرابی دلش به این خوش است که کشیده را خوب روی «ب» سوار کرده و «ب» و «ی» را مساوی نوشته که تازه عرض من این است که اگر بنا به تساوی «ی» با «ب» باشد، باید انتهای دم «ی» با ابتدای کشیدهء «ب» محاذی باشد؛ پش چرا کشیده تا نزدیک عین ادامه یافته است؟