حائلا بنما در این شهر و دیار

حائلا! بنما در این شهر و دیار
پیشه راه کُسخلی شیخاص‌وار
می‌نکن کار و پی کوشش مباش
کن زِرِیلی‌وار امرار معاش
خرج خود افکن به دوش این و آن
دخل مردم را چو جیب خویش دان
قدّ ماسه مال خود با کس مده
سفت باش و قیرگون نم پس مده
در عطش محبوس کن سرو و نخیل
دل مسوزان! ‌باش چون ابر بخیل
چکّه‌ای ‌باران منه بر هیچ بام
پس مده نم، باش همچون ایزوگام
هر که زِر زد: از چه بستی بار کج؟
گو: نباشد بر هنرمندان حرج
نقل پیمان خدایی را وِلِش
عهد با عبدالرّضایی را وِلِش
فارغ از قُدسیّت خط شو! رها
مثل کلهر مشق کن «زنقَحبه» را
مقتدایی برگزین مردِ سعید
پیروی کن شیوهٔ عبدالمجید
بعدِ اَمردبازی‌اش در زیر پُل
قصّه‌اش تحریر کرد استادِ کل
هندسه‌ قُدسی فقط در حدّ اسم
محتوایش مادّی، معطوفِ جسم
شکل چون گوهر، ولی باطن چو خس
فرم روحانی، مضامین پرهوس
_ادامه دارد_
منظور از «حائل»، "اصغر نظری حائل" شاگرد استاد عبدالرّضایی است.

در بلاگ شیخ.بلاگفا هم قرار گرفت.

شیخ و کیوان شجاعی‌‏منش

یک فیلم کوتاه با کیوان شجاعی‌منش در کنار تابلوهای خوشنویسی شیخ در پارکینگش در قم /
۱۳ اردیبهشت ۹۱ / پسوند mp4 / طول: چهار و نیم دقیقه / حجم: ۲۰ مگابایت
لینک دریافت فایل تصویری: اینجا

طنزهای خط / قسمت اول

افزودن موضوعی تازه به موضوعات این وبلاگ تحت عنوان «طنزهای خط!» بیراه نیست. عنصر طنز برای بیان مطلب از راه غیرمتعارف، کارکرد خوب و نافذی دارد. پیش از این به لحاظ دستی که در سرودن اشعار طنز داشته‌ام، ناخنکی هم به موضوع خوشنویسی زده‌ام. (اینجا) ولی علی‌الحساب منظورم نگاه طنزآمیز به خطوط خوشنویسان همراه با ارائهء تصویر آثار به عزم تلنگرزدن به ذوق کاربران علاقمند است. پس هدف از طنزآوری نه صرف سرگرمی و بذله‌گویی و خدای ناکرده استخفاف و استهزاء که استفاده از چاشنی مزّه‌پرانی برای «شکل دگر آموختن» است. چون غرض، جدّی است، باکی از شوخی حتی با بزرگان خطّهء خط نیست. با این حال نظرات دوستان در این باب شنیدنی و راهبردی است و می‏توان بر اساس آن برای ادامهء پویش این راه راسختر و مصمّمتر شد یا احیانا این روند را متوقّف کرد. تجربهء نخست را بخوانید:

محمدصالح / قرن 11 هجری/ اندازهء اصلی: 10 در 18 سانتی‏متر / از مجموعهء موزهء هنرهای تزیینی / کتاب مرقع رنگین جلد اول صفحهء 11نمیدونم چرا این هنرمندا اینجورین؟ یه جاهای از در دروازه رد نمیشن؛ یه جاهایی از سوراخ سوزنم با دندهء پنج عبور می‌کنن. هدفشون چیه واقعن؟ اذیّت‌کردن مخاطب و سر به سر گذاشتن باهاش؟ یا که بگن ما اینیم! نفس‏کش! یا: اگه در هنر قانونیم هس، ما تعیین می‌کنیم و اگه دیگرانم چهارچوبی وضع کردن، ما حق داریم به سود مصالحی که خودمون تشخیص می‌دیم بشکنیمش. به تصویر نگا کنین: آقای خطاط که توی این قطعه هم از خدا پوزش خواسته هم از خلق خدا، زیر کلمهء «در طلب»رو که خالیه و  لازم بوده با چیزی پر بشه، به امون خدا رها کرده. از اونور کلمهء «یث»رو که نیازی نیس زیرش پر شه، شیبدار نوشته تا «حد»رو پایینش زورچپون کنه!   جلّ الخالق!

من و احمد طبا

کامنت احمد طباطبائی (هنرجو و علاقمند خوشنویسی و آواز)

سلام.
اکثر مواقعی که شما به معرفی یه هنرمند یا مقایسه ی دو تا اثر پرداختید بازدید کننده های سایتتون زیاد بود.تبریک بابت بازدید دیروز.
تا وقتی که پستای "بی سود" و "زرد" و "سخیف" تو این سایت باشه بازدید کننده ها از همون دری که اومدن تو سایت از همون در برمی گردن.
به بازدیدکننده های سایت چه مربوط که که شما با فلان مجله یا روزنامه یا فلان... مصاحبه کردید.اگه خیلی علاقه دارید به نشر افتخاراتتون یه سایت دیگه بزنید به نام "افتخارات شیخ".
ahmad.taba90@yahoo.com

 


 

جواب شیخ: درسته. دیروز رکورد زدیم. 2154 بار صفحات وب بازدید داشت و توسط 712 نفر. لینک مربوط به بازدیدها
بابت تبریک'‏گوییت ممنون. اما بی‏ربطی مصاحبه‏'هایم با مجلّات و روزنامه'‏ها را به بازدیدکننده‏'های وبم نمی'‏پذیرم. لابلای این گفتگوها نکات و مطالب و اطّلاعات مربوط به خوشنویسی هم گنجانده شده است و به کار دوستداران خوشنویسی می‏'آید. اگر در خصوص روش «بستن عمامه» (عکس عمامه‌پیچی شیخ "امیدوار" در مقابل مدرسهء شیخ الاءسلام از آرشیوم در اینجا استفاده شود) مصاحبه کرده و در اینجا درج کرده باشم, جای اعتراض هست که لطفا مربوط حرف بزنید؛ گو اینکه صحبت از مهارت دستارپیچی هم که در خلال سال'های ۶۴ تا ۶۷ کسب کردم، در این وب و در ذیل موضوع «مقاله، یادداشت و خاطره» چه اشکالی دارد؟
چه ایرادی دارد که من از شلوغی این فضا برای تبلیغ خودم و افکارم و به قول شما نشر افتخاراتم سود ببرم؟ اگر افتخارات من افتخار است، چرا باید بترسم از اینکه به آنها مفتخر باشم و ببالم؟
تازه بعضی از این افتخارات را هنوز در اینجا عنوان نکرده'‏ام. اخیرا در جشنوارهء سراسری هنرهای آسمانی در رشتهء خط نستعلیق حائز رتبهء اول شدم و ضمن دریافت جایزهء نقدی (700 ه.ت وجه نقد + 100 ه.ت بن کتاب که آن را هم در پاساژ قدس قم به پول نقد تبدیل کردم) خوشبختانه در قرعه‏'کشی برندگان مسابقه هم نامم برای سفر حج درآمد و به یاری «کارفرمای قدر» برای یازده تیر عازم عمره هستم. امروز (25 خرداد) هم با استاد احمد پیله‏'چی تماس تلفنی داشتم و آدرس محل سکنای «عثمان طه» کاتب مشهور قرآن کریم را در مدینه گرفتم تا با ایشان دیدار کنم و احیانا" خطوطم را ارائه کنم و با ایشان عکس یادگاری بیندازم. اینها جزو زندگی من است. من خودم را و زندگیم را دوست دارم. در این تارنما هم از اول به «آمیزش خط و خاطره» پرداختم. تنها خوشنویس بلاگر یا از معدود خوشنویسان صاحب بلاگ هستم که با شجاعت یا ساده‏'دلی یا هرچه تو اسم بگذاری، پشت صحنهء معاملات و خرید و فروش آثار هنری را با ذکر قیمت و چک و چانه‏'ها درج می'‏کنم و به این حالت می'‏بالم.
اینجا «بلاگ شیخ» است. هدف شیخ الزاما" خدمت'رسانی و سرویس'‏دهی به خوشنویسی و خوشنویسان (بی'‏لحاظ خود شیخ و علایق شیخ و حتی شیطنت‏'های شیخ) نیست... بلاگ من سفارش می‌پذیرد؛ اما در وهلهء اول سفارش دل خود را. من مادح خورشیدم؛ از خط تقی و نقی و حسن و حسین تعریف می'کنم؛ اما در نهایت، مداح خودم هستم. اگر آثار فریده حکیم‏پور را منتشر کردم، در ضمن خواستم آرشیوم را به رخ تو بکشم و نیز دقتم در قراردادن تصاویر و اسکن'ها در هاست'های مختلف در وب و نامگذاری‌های دقیق و صفحه‌آرایی خوب مطلب و نوشتن مطلب در خصوص عکس'ها.
اگر واترمارک می‌کنم، برای تحمیل خودم بر تصاویر و اسکن‌هاست. آقا! دست و دلبازی و پخش رایگان و ایثار اگر فضیلت است، واجب که نیست. من این کار مستحب را می‌خواهم ترک کنم. من گیرم به منابع دسترسی دارم؛ آیا مکلفم به پخش رایگان آنها؟ اصل خوشنویسی فوقش یک کار مستحب است؛ این کارهای فرعیش چطور تکلیف می'‏شود؟
من این شیوه صداقت‏'ورزی و شفاف'‏سازی را ترحیح می'دهم به اینکه اسما" از تعهد به هنر دم بزنم و زیرزیری کاسبی کنم و حافظ‌گفتنی «طبل زیر گلیم» بزنم. 47 سال دارم و تا امروز به این شیوه زیسته'‏ام و با مشکل جدی هم مواجه نشده‏'ام. نه تحت پیگرد قانونی بودم؛ نه مشکل خاصی برای خودم و بستگان درجهء یک و دوئم درست شده. با همین روند دوست دارم پیش بروم و تا صدسالگی را با جسم سالم و روح شاداب درک کنم.

عقل کهن بار جفا میکشد / دمبدم از عشق نوآموخته

در روابط عاشقانه میان دگرجنس‌خواهان و نیز ایضاً همجنس‌جویان که میدان حضور شهوت و غلیان غریزه و حاکمیّت احساس است، طرفین عشق گاه چنان دین و دل از کف می‌دهند که فراتر از وعده‌های کلان مالی، ابراز می‌کنند که برای هم خواهند مرد. این تمایل به ایثار مال و بذل جان، اصولاً و اساساً دیرپا نیست؛ بل نامانا و گذراست. به زودی «عقل کهن» که به قول سعدی از «عشق نوآموخته» بار جفا می‌کشد، بار دیگر سکّان‌دار می‌شود و اینجاست که عاشق سینه‌چاک و به‌خود‌آمده، به شگفت می‌آید که چه دسته گلی به آب داده و چه بیجا دامنه‌ی مطالبات معشوق را گسترش داده است. در مواردی هم که عاشق غافل، پل‌های پشت سر را یکجا خراب ‌کرده و چیزهایی (املاک و مستغلاّتی یا خطّ همراه اوّل یا ایرانسلی) را به نام محبوب، سند زده است، دیگر جای بازگشت نیست و فوج و موج ملامت و سرکوفت است که دامنگیر عاشق دیروز و حسابگر امروز می‌شود. به نظر می‌رسد شایسته است در بطن و متن روابط آمیخته به دلدادگی، لحظاتی و حالاتی تعبیه شود که در روز مبادای فراق به کار آید. منظور آن است که عاشق، نپرهیزد که گاه معشوق را دلگیر و ناخرسند کند و دلش را بشکند و کفرش را درآورد. بیراه نیست حتّی به خرج‌دادن خسّت در راندووها و واداشتن معشوق به اینکه این دفعه تو دست به جیب شو تا دور بعد خدا کریم است. به زعم این چاکر چرک، جاسازی این موارد در کارنامه‌ی روابط عشقولانه در روز حسابگری به داد فرد می‌رسد و کمی از بار حسرت و ندامت کم می‌کند. حتم دارم دلباختگی پسری به یک دختر اگر با دست و دلبازی تام و تمام، تواءم باشد، معقول نیست. چه باید کرد در این حال اگر میان آن دو شکرآب شود (افتد) و کار به قهر و جدائی کشد؟ معشوقی که حساب بانکی‌اش را در فصل وصل خالی کرده است، بی‌شک در عهد فراق باید زانوی غم بغل بگیرد و آه تاءسف‌بار روانه‌ی آسمان کند. در این حال یادآوری پاکبازی‌هائی که به خرج داده، افزون بر غم دوری و هجران می‌آزاردش. برای اینکه گفتارمان خالی از گریز به تجربیّات شخصی‌ نگارنده نباشد، عرض می‌کنم که چقدر در دوره‌ی کوتاه ارتباطم با یکی از خواتین، تعبیه و جاسازی رفتارهای کوفتی گاه‌به‌گاه یا برخی خلقیّات گه‌مرغی‌ام و خسّت‌هایی که در دست به جیب شدن به خرج دادم - و این حس که خرجی که برای این فرد می‌کنم، گوشتی است که از تنم می‌کنم - و آن روز البته نویز و دست‌اندازی بر سر راه رابطه جلوه می‌کرد، امروز که عملاً آن رابطه جایش را به کدورت داده، دلخوشم می‌کند و تسلّی‌ام می‌دهد. هنوز و همچنان البتّه کمی دلچرکینم که چرا جوگیر شدم و بسته‌ی پستی‌ای که برای این خاتون فرستادم، از نوع پست پیشتاز بود؟ خب به درک که چند روز دیرتر می‌رسید؛ در عوض، تنها هزینه‌ی پست سفارشی یا حتی معمولی را به دوش من‌ می‌گذاشت! حیف! خودم کردم که لعنت بر شیطان!... «س» بی‌تقصیر است.