کجایی وفا باز؟
داخل پست رو ببین وفا!
امروز از نمایشگاه انفرادی خوشنویسیم در محل نگارخانهء فرهنگ قم که برگشتم خونه و اومدم سراغ رایانهی روشنم، در کمال تعجب اسم قشنگت رو دیدم در لیست آنلاینهای یاهو. نت قطع شده و یاهو قفل کرده بود و تو در لحظهای که حضور داشتی، به همان شکل روی مونیتور منجمد بودی.
باور نمیکنی چقدر خوشحال شدم از ظهورت و بروزت.
لیاقتتو نداشتم که وختی آنلاین بودی پشت مونیتور باشم و پیجت کنم. اگر هم بودم، شاید لایقم نمیدانستی و جوابمو نمیدادی. امروز حتی آنلاین شدی ولی به این وب سر نزدی تا جاروش کنی.
خیلی باهات درددل دارم - وفا! - که میخام رودررو بهت بگم تا اگه گریهام گرفت، شونههات نزدیکم باشه. تو از ترس ابتلای مجدّد از کمترین تلاقی با من میگریزی. اینجوری راحتی. منم وختی نگام به راحتی تو میفته، آروم میگیرم.
سیاه مشق میرزا غلامرضا اصفهانی (تحریر 1288 ه.ق.)
اثری که در اینجا به زیارتش نشستهایم٬ تحریر دو بیت از غزلی دلکش از مولانا نورالدّین عبدالرّحمن جامی است:
تو چه مظهری که زجلوهی تو صدای سبحه(صیحه)ی صوفیان / گذرد ز ذروهی لامکان که خوشا جمال ازل خوشا
همه اهل مسجد و صومعه پی ورد صبح و دعای(نماز) شب / من و ذکر(فکر) طرّه(چهره) و طلعت تو من الغداة الی العشا
این پرسش که تفسیر میرزا از این ابیات چگونه بر نحوهی نگارش او مؤثر واقع شده٬ پرسشی جالب توجه است. چه ارتباطی میان معنای کلمات و شکل مسطور شدن آنها وجود دارد؟ آیا تکرار کلمات خاص٬ مؤیّد اهمیت بیشتر این واژگان در نزد اوست؟ آیا نسبت مکانی که برای حروف و کلمات در نظر گرفته شده بر مبنای تأویل خاص میرزا از این مصاریع است؟
توجه به زیباییهای بصری یک اثر هنری در نقد و تفسیر آن٬ البته به جاست. گفتن از کشیدههای سالم و خوشفرم٬ دوایر زیبا و بینقص و رنگ و حالت ملایم و آرامبخش مرکّب در یک قطعهی خوشنویسی در جای خود نیکوست. اما بسندهکردن به این مقدار٬ قطعآ ما را از درک رموز نهفته در اثر محروم خواهد ساخت. وفا سبحانی
با تشکّر از:
امیر عاملی کلکسیونر معروف کشور در حوزهی خط و خوشنویسی٬ باقر معنوی که قطعهی مزبور را به رسم امانت به قم آورد و آزرم دوست اصفهانی که مونتاژ این قطعه را عهدهدار شد و عکس کاتب را هم در اختیار مدیر وبلاگ قرار داد.
یادآوری: در سفر اسفند 91 که در منزل استاد علی فرزانه در اصفهان بودم، شنیدم که این قطعه از میرزا توسط یکی از کارخانهداران اصفهان و با مشاورهء جناب فرزانه به هفت میلیون تومان خریداری شده است. مبارکها باشد!
سیاهمشق شیخ + تذهیب الناز ارجی
اعلان

نگارخانهی
«ماندگار» اراک (مرکز استان مرکزی) برگزار میکند:
اوّلین
نمایشگاه انفرادی خوشنویسی رضا شیخمحمّدی (ادامه)
طراح پوستر: حسین جولایی
من و تو بی من و تو!
خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو
به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو
داد ِ باغ و دم ِ مرغان بدهد آب حیات
آن زمانی که درآییم به بستان من و تو
اختران فلک آیند به نظّارهی ما
مه ِ خود را بنماییم بدیشان من و تو
من و تو - بی من و تو - جمع شویم از سر ِ ذوق
خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو
این عجبتر که من و تو به یکی کنج اینجا
هم درین دم به عراقیم و خراسان من و تو
به یکی نقش برین خاک و بر آن نقش دگر
در بهشت ابدی و شکرستان من و تو
گزیدهی غزلیّات شمس
امروز که در دست توام.... هوم؟
به پسند تو بسنده میکنم!
هی مدام
با خودم کنار میآیم از خودم تعهّد میگیرم که اینجا را که محیط فاخر خوشنویسی است و محلّ آمد و شد دوستان فرهیخته از سراسر کشور و گاه از بیرون مرزهاست، محلّ طرح مطالب عشقولانه و احساسات شخصی که زمانش هم از ما گذشته و باید از موی سفیدمان شرم کنیم نکنم و به توصیهی استاد موحّد عمل کنم نمایم و بپردازم به رفع اشکالات مضمن مزمن خطّم (گریه) و از حاشیهرویها و امور اضافی بپرهیزم و بپردازم به بچسبم به اصل کار. ولی نمیشود. مگر میشود؟دلم هوایی است و چشمانم همنوا با بمخوانی باران موسمی که این روزها در قم باریدن گرفت، هوای گریه دارد. دوست خوشنویسم محمّدحسین رازقی دیروز در جلسهی مدرّسین انجمن خوشنویسان قم ازم پرسید که آخه برای چی؟ فراق؟ از درد فراق و از فشار ناکارآمدی مهارتهای متعدّدم برای اینکه یا تو قرار بگیری و بمانی پیشم و یا من در فراقت بیقراری نکنم.
باور نمیکنی که دست و دلم به نگارش پستی در این وب جز پس از آنکه به تو تقدیمش کنم یا ذکری از تو در میان آن به میان آورم، نمیرود. (گریه) نمیدانم چه شد که شدی محک و ملاک و خطکش و میزانسنج من. اگر بپسندیم، پسندیدنیم و گرنه ناپسندم. حال اینک میپسندی این اثر را؟ (گریه) میدانم که باز اصرار داری که شیخ! از پارکینگ ۵۵ متریات بزن بیرون. چرا آخه بزنم بیرون؟ مگه من کارم بیرون منزل خونه است؟ (گریه) به خدای لاشریک له به جان عزیزت که از جان دوستتر دارم، قطعاتی از سری آنچه در این پست تقدیمت میکنم، در همین پارکینگ و محیطهای اینچنینی اینجوری تحریر شده است. چرا خون به دلم میکنی؟
تذهیب این اثر در ازای رقم بالایی با طلا انجام شده است. قلمگیریهای استادانهی رامین مرآتی را میبینی که خیلی از خوشنویسان سابقهدارتر از من دوست دارند اثرشان مزیّن به چنین تذهیبی باشد و به هر دلیل نیست؟ (گریه)چرا اینقدر اصرار داری نت را رها کنم؟ (گریهی شدید) مگر این گالری مجازی که از همه جای دنیا بهش دسترسی هست و توانسته ام کاری کنم که اینجا هر روز قریب صد نفر کلّی بازدیدکننده داشته باشم، کمتر از گذاشتن نمایشگاه انفرادی در یکی از گالریهای تهران صبا است؟. چرا تصوّر میکنی که بار را کج بستهام و هی توصیهام میکنی به پرهیز از اتلاف وقت؟ چرا این حرف را به دهها هنرمندی که یک دهم من هم تولیدات هنری پروداکت ندارند نمیزنی؟یادآوری: قطعهء خوشنویسی ارائهشده در این پست را در خلال یک معامله به کیوان شجاعیمنش دادم و ایشان هم آنگونه که بعدآ عنوان کرد، آن را به خانوادهای در تهران که زندهیاد «صادق هدایت» با آنها مرتبط بوده هدیه میکند و این اثر در اتاق پذیرایی منزل آنها نصب میشود، منزلی که ظاهرا دارای ۵ هزار کتاب نفیس است. گفتنی است: خانوادهء مزبور که در خلال برخی معاملات خوشنویسی به جناب شجاعیمنش مساعدتهایی کرده و بهرههایی رسانده بودند، گهگاه در خلال تماسهایی که با شجاعیمنش میگیرند، میپرسند که حال شیخ چطور است؟
لینک مرتبط از راست به چپ:

