مقایسهی تحقیقی و تطبیقی دو چلیپا
خیال میکنم از بهترین شیوههای دعوت مخاطبین به ارتباط برقرارکردن با محصولات فرهنگی خوب و تلنگرزدن به اذهان و فعّالکردن ضمایر برای درک نکات زیباییشناسانهی آثار هنری، تحلیل همزمانِ دو اثر با مضمون واحد، از راه مقایسه و تطبیق است.
بیشک قیاس تطبیقی ِ حکایت «خسرو و شیرین نظامی» با همین داستان که فردوسی آن را به نظم درآورده است، بسی بهتر از خوانش ِ منفرد هر یک از این دو منظومه، دقایق، رموز و تکنیکهای داستانپردازی و بیانگری این دو حکیم را علنی و آفتابی میکند.
در فرصت مقایسه و مقابله، محسّنات و معایبی از هر دو اثر به چشم میآید که در روءیت انفرادی این اتّفاق نمیافتد.
استاد بزرگ خوشنویسی معاصر: غلامحسین امیرخانی در کتاب «صحیفهی هستی» خود در بخشی به نام «مطابقتها» به چاپ آثاری از خود با مضامین یکسان و تراکیب متفاوت، در مجاورت یکدیگر دست زده است که البته به لحاظ نزدیکی و گاه همزمانی تاریخ اجراها، تفاوت محسوسی در حس و حال آثار دیده نمیشود. اگر تنظیم این بخش از کتاب به عهدهی من نهاده شده بود، آثار مربوط به ادوار مختلف امیرخانی را در کنار هم به چاپ رسانده، فرصت مقایسه به وجود میآوردم.
فراموش نمیکنم یک بار در اوایل دههی ۶۰ از حضرت استاد، یک ترکیب قصارنویسی زیبا بر اساس مصراع «فهم و خرد به کنه کمالش نبرد راه» در مجلّهی «فصلنامهی هنر» به چاپ رسید که جای خالی آن در صفحهی ۱۳۰ کتاب صحیفهی هستی که دو اجرا از این مصراع و هر دو مربوط به سال ۱۳۷۲ در آن درج شده، مشهود است. مقایسهی آثاری که در ادوار و اطوار هنری مختلف ترقیم شده است، سوژهی خوبی برای طرح بسیاری از مسائل فنّی و تفنّنی است و صدالبتّه این مقایسه بسا که به ترجیح اثر متأخّرتر نینجامد.
به رغم مدّعیانی که در قابلیّت ابزار نت و بلاگ برای طرح مطالبی از این دست، تشکیک میکنند و عرصهی کتاب و مجلّه را برای این منظور مناسبتر تشخیص میدهند، شاید در آینده با ارائهی اسکن از برگهایی از دو ترجیعبند هاتف اصفهانی به قلم و رقم جناب امیرخانی که به فاصلهی زمانی سیزده سال از هم نگارش یافته و به چاپ رسیده است، این مقایسه و تطبیق ِ نشده را در این محیط انجام دهم.
در پست حاضر که ادامهی پست احوال و آثار جناب موحّد محسوب میشود، به مقایسهی تطبیقی و تحلیلی دو چلیپا با مضمون واحد از دو خوشنویس (یکی موحّد و دیگری علی رضائیان) مینشینم. گفتنی است:
در دیدارهای حضوری که با برخی دوستان داشتم، قبل از ارائهی همزمان ِ این دو چلیپا، همواره شاهد تحسین دوستان از اجرای «رضائیان» (خوشنویس باسابقهی قم و در شمار مدرّسین انجمن خوشنویسان این شهر و از مصحّحین اوراق امتحانی تهران در رشتهی خطوط عربی) بودم. ولی وقتی فتوکپی خطّ موحّد را به این دستشان دادم و اجرای رضائیان را به آن دستشان و فرصت چرخش نگاه از یکی به دیگری به وجود آمد، متعجّبانه اعتراف میکردند که دقایق بکاررفته در خطّ استاد موحّد - که امتیاز کشف این مضمون زیبا در قالب چلیپا هم به نام اوست - بیشتر است.
خوشا اگر بازدیدکنندگان وبلاگ که ادامهی مطلب را میخوانند، با تهیّهی پیرینت از سایز بزرگ این دو چلیپا و کنار هم گذاشتنش، در این مقایسه سهیم شوند:
مقایسهی تحلیلی و تطبیقی دو چلیپا
در مصراع اوّل، نقطههای کلمهی «شد» در اجرای رضائیان خارج از محدوده و به قول استاد احمد عبدالرّضایی در آفساید است! در حالی که در اجرای موحّد، نقطهها در محدودهی قوس کشیدهی «عمر» قرار دارد و نیروهای جانب مرکز به راحتی به این نقطهها وارد میشود. جواب و قرینهی این حالت در مصراع چهارم آمده و «فه» در کلمهی «طرفه» به مرکز قوس رانده شده است. جالب اینکه در مصراع دوم که نقطهی کلمهی «هنوز» در مرکز این میدان قرار گرفته، امتداد دم میم از سطر بالا که با این نقطه تصادم کرده است، بر مرکزیّت آن تاءکید میکند.
شاید بتوان امتداد الفها و حتی دم میمها را تارهای چلیپا و حروفی چون ب کشیده را پود در نظر گرفت. با نگاه به چلیپای موحّد حس میشود که امتداد این الفها در این اجرا بسیار خوب نقشآفرینی کرده و گرایش متعادل آن به سمت راست خیلی زیباست. در اجرای رضائیان، الفها عمودتر است که جالب نیست. در برخی موارد مثل الف تما در «ناتمامیم» به نظر میرسد که پیچشی در سمت مخالف (چپ) مشاهده میشود که ناصواب است. در مواردی مثل «که» در سطر سوم، لازم است حالت ایتالیک حرف الف کمتر شود تا سنگینی سرکش، احساس ِ سقوط کلمه را به سمت راست ایجاد نکند. در اجرای موحّد این نقیصه مشاهده نمیشود.
بنگرید به کرسیبندی در سطر اوّل اجرای موحّد و آن را با اجرای رضائیان مقایسه کنید. رضائیان راه ساده و هموار را برگزیده است. حروف و کلمات عمدتاً در جوار هم و بر یک کرسی (گیرم کرسی قوسدار و نه مستقیم) استقرار دارند. در اجرای موحّد افت و خیز و ناهموارسازی خوبی در مصراع میبینیم و شاهد چندکرسینویسی هستیم. سطر تا پایان ِ کلمات «شد عمر تمام و» یک کرسی دارد. به ناگاه در کلمهی «ناتمامیم» افت شدید کرسی را شاهدیم.
«واو» بعد از میم «تمام» حالت معلّق دارد و پاساژ لازم بصری را برای انتقال از میم تمام به نای ناتمام ایجاد کرده است. به نظر حقیر گویی در اجرای موحّد، کرسی فرضی خط نه با توجّه به تحتانیترین قسمت هر کلمه که با عنایت به فوقانیترین قسمت کلمات سطر اوّل (با لحاظ نقطهی کلمه) در نظر گرفته شده است. در واقع، مسطری که برای این مصراع (و نه البتّه دیگر سطور این چلیپا) میتوان با مداد ترسیم کرد، مماس با سطحالعرش مصراع است.
علی رضائیان چلیپا را با نگاه به اجرای موحّد و تعمّداً با لحاظ تغییرات اندکی در آن - همچون جابجا کردن کشیدهها و نیممدهای سطر سوم - نگاشته است که این تغییرات، پیشنهاد بهتری در ترکیب این چلیپا نیست.
در سطر سوم اجرای موحّد، کلمهی «طلب» کاملاّ بر پایهی کلمهی «راه» نوشته شده است. عجبا که بر خلاف شیوهی استاد امیرخانی که در اینگونه موارد، الف کلمهای مثل «راه» با اقتصار و کوتاهنویسی برگزار میشود، موحّد بدون اینکه الف را به نحوی بنویسد که برای کلمهی طلب، مزاحمتی ایجاد کند، چیزی از آن کم نگذاشته و فرم توسریخوردهای از آن تحویل بیننده نداده است.
در حرف «ر» از کلمهی «در» در سطر سوم که طبق تعالیم اساتید و در حالت استاندارد باید به صورت خنجری و در دل قوس دال اجرا شود (مثل اجرای این کلمه در سطر دوم و سوم) تماشاگر ِ خرق عادت هستیم. شاید کاتب خواسته است با این کار کلمات خرداندامی نظیر «د» و «ه» و «ر» را که در مجاورت هم آمدهاند، همقامت کند و بیاض فوقانی آن را کنترل نماید.
مقایسه کنید کلمهی «دوزخ» را در دو اجرا. در اجرای موحّد به نظر میرسد که حرف «خ» حالت ایرانیک دارد، یعنی محور کلمه به سمت چپ صفحه گرایش یافته و منتهیالیه قوس «خ» به سمت حروف دال و واو و ز نزدیکی کرده است. این نزدیکی، ضامن انسجام کلمهی «دوزخ» است. در حالی که در اجرای رضائیان که محور خ عمود است، گسستی بین حرف خ و حروف ماقبل آن داریم.
بنگرید به حرکت زیگزاگی زیبا در سطر دوم چلیپای موحّد. انگار با قوس «تیم» به پایین سر میخوریم و پس از طی سرسره، به قلّهی «واو» پرتاب میشویم. از سرازیری دم واو به «خا» فرومیغلتیم. از دیوار الف ِ «خا» بالا میرویم. آن بالا یک میم آرمیده است. با قوس «میم» دوباره به پایین میخزیم. آنجاست مشاهده میکنیم که سرسرهی بزرگی به نام «هنوز» در برابر چشماندازمان قرار گرفته است و راهی هم برای صعود به آن نیست. شاید هم دیگر حوصلهی بالا رفتن و فروغلتیدن در ما به اتمام رسیده است!
از مشکلترین دقایق خط آن است که بتوانی در مصراعی شبیه مصراع سوم، کشیدهی «ب» را در جایی تعبیه کنی و شیببندیاش را به نحوی انجام دهی که در امتداد بصری نیممدّ «ت» در کلمهی عمریست دیده شود. رضائیان از پس این مهم برنیامده و کلمهی «طلب» در مدار نیست.
آنچه گفته شد، علیالحساب عمدهی گفتنیهای من در مقایسهی این دو چلیپا با چشمگردانی از هر کدام به دیگری که مقابل میز کارم به دیوار الصاق کرده بودم و دست بر کیبورد رایانه داشتم، به ذهن و ضمیرم خطور کرد. سوگمندانه در پایان این پست عرض و عنوان میکنم:
شاید پست حاضر نخستین پست اینترنتی باشد که در آن انگشت تاءیید و تاءکید بر تبحّر زایدالوصف جناب «موحّد حسینی» در حوزهی چلیپانویسی نهاده است. این مهارت، هم شامل توان بالا در اجرای مفردات و حسن همجواری میان حروف و کلمات است و هم اعمال ذوق و قریحه در انتخاب مضمون که در اینجا رباعی موءمن یزدی برای این منظور برگزیده شده تا ثابت شود میتوان بیرجوع به دیوان خواجهی شیراز و خیّام هم چلیپای خوشترکیب یافت و نگاشت. گو اینکه به زعم من ترکیب این چلیپا بر برخی چلیپاهای نگاشتهشده از سوی حضرت امیرخانی که بر اساس اشعار سعدی و حافظ رقم خورده است، ترجیح دارد.
حال درد و دریغ اینجاست که چرا نام و ذکری از کسی که پایهی نظم هندسی چلیپا را اینهمه بلند کرده است (در پستی مستقل به ارائه و تحلیل بیست چلیپا از ایشان خواهم پرداخت) در این میان و این میدان نیست؟ و چرا جا و مجال برای ترکتازی خوشنویسان کممایه و دونپایه در عرصهی چاپ و تسخیر بیزاریآور بازار فراهم است؟ آیا انباشت ظرف ِ عرضه با نمونههای نازل هنر، به اعوجاج ذوق و پسند مخاطب و رضامندیاش به وضع موجود نمیانجامد؟ گناه این قصور و تقصیر را با چه درصدبندی باید میان متولیّان هنر، میدانداران، حاشیهنشینان، اهالی رسانههای دیداری، شنیداری و نوشتاری، اربابجمعی مطبوعات، وبلاگنویسهایی چون این چاکر چرک و حتّی شخص شخیص هنرمندی که اینهمه خوب مینویسد، تقسیم کرد؟