چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است

این اثر  را پیش از این در ۱۶ شهریور ۸۸ با رنگ سیاه (تصویر راست) منتشر کرده در خصوص آن از بازدیدکنندگان گرامی نظرخواهی کرده بودم. دوستان هم در قالب ۹ کامنت به اظهار نظر در خصوص آن پرداختند. عادت ندارم کارهای قبلا انجام شده‌ و منتشرشده‌ام را به امان خدا رها و پرونده‌اش را مختومه اعلام کنم؛ بل کلنجاررفتن با آثار به ظاهر تمام‏شده و عرضهء آن‏ها را با ویرایش تازه خوشتر دارم. اثر سمت چپ دستکاری‏شدهء اسکن همین قطعه در ادیتور ای.سی.دی.سی و تغییر رنگ آن و نیز جاسازی یک نقطهء سفید در منطقه‌ای از این قصارمشق است که از نظر برخی دوستان خوشنویسم، تداخل نامطلوبی در آن روی داده بود. جاگذاری این تنها نقطهء قطعه، تلاشی برای رفع و رجوع این عیب و حتی تبدیل این کاستی به فرصتی برای اجرای ایده‏ای تازه است.
دلیلی برای پرهیز از بیان این نکته نمی‏بینم که در آثار درجهء یک سیاه‏مشق به قلم اساتیدی چون میرزا غلامرضا نیز شاهد برخوردهای نامطلوب بین حروف و کلمات هستیم که در خوشبینانه‏ترین حالت می‏توان به سرمستی، شوریدگی و جنون کاتب در حین نگارش بداههء اینگونه آثار نسبت داد. معترفم که در اثری مثل همین «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است» به لحاظ آنکه عقلانیّت بیشتری در آن حاکم است و «قصارمشق‌نویس» با دستمال‌کاغذی مرطوب مرتبا" کلمات را از روی کاغذ گلاسه پاک می‌کند و در جای مناسبتری می‌نویسد، حضور نقاط برخورد نامطلوب، توجیه ِ کمتری دارد.


اسکن اصلی > اینجا        اجرای دیگری از شعر چراغی که به خانه رواست توسط من > اینجا

یادآوری: دوستی که ظاهرا" کسی جز نسیم شیبانی عزیز نیست، در ۲۲ بهمن ۹۰ در خلال کامنتی به درج پنج لینک مبادرت کرد که اسکن از صفحاتی از سررسیدنامه‌ای بود که برای سال ۹۱ منتشر شده بود. به شهادت این لینک‌ها دست‌اندرکاران سررسیدنامهء مزبور خطوطی از بنده (از جمله همین اثر «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است») و نیز قطعاتی از تذهیب‌های اوریژینال بلاگ بنده را مورد استفاده قرار داده بودند. این دوست در تیتر کامنتش آورده بود: 
تبریک اگر در جریانید و تبریک و تسلیت اگر....

در پی تماسی که با شماره تلفنی که در یکی از لینک‌ها آمده بود، با احمدرضا شفیعی مدیر انتشارات مزبور آشنا و با برخورد خوب ایشان مواجه شدم. در نهایت قرار شد بابت استفاده از اسکن‌های مزبور در سررسیدنامه‌شان مبلغ ۱۲۰ هزار تومان به بنده بپردازند که همین اتّفاق هم افتاد. حتی بنا شد سفارش نگارش خطوط دیگری را هم به بنده بدهند. بدینوسیله از خانم شیبانی که مرا با تقبّل زحمت اسکن‌گیری از سررسید مزبور و انتشارش در کامنت مطلّع کردند، تشکّر می‌کنم.
جالب است که این خانم در مقام اسکن‌گیری از صفحهء داخلی سررسیدنامه که قصارمشق بنده در صفحات سمت راست آن تکرار شده ابتکار جالبی به خرج داده بود که با توجه به سابقه‌ و شناختی که از او دارم، باید هم چنین باشد. ایشان دقیقا" از صفحه‌ء مربوط به تاریخ تولد من (هشتم خرداد) اسکن گرفته بود.


پروندهء این قصارمشق همچنان مفتوح است. در اردیبهشت ۹۲ اسکن اصلی این قصار را همراه با اسکن اصلی از تذهیبی که توسط دوست نگارگرم حمید علی‌محمدی انجام شده بود و در ۲۷ بهمن ۷۶ که ۲۱ ساله بود، به پارکینگم دعوتش کردم نشانم داد و اجازه داد از آن اسکن تهیه کنم، برای دوست خوشنویس و آشنا با فتوشاپم «مهدی منصوری» پست کردم و ایشان آن را با هم تلفیق کرد و برایم بازپس فرستاد که اینجا تقدیمتان می‌کنم.