عید فطر مبارک باد!

ماه میجستند مردم، آفتاب آمد برون!
خط و گرافیک:
رضا شیخ محمّدی / شهریور ۸۸
تذهیب:
محسن مرادی (رشت)
ده قطعهء خوشنویسی زیر که به این شکل و کیفیّت برای اوّلین بار در نت منتشر میشود، آثاری است که بر مدار شب قدر و فضیلت آن، نیز شهادت مولای متّقیان علی(ع) یا کلمات آن بزرگوار توسّط چهار تن از خوشنویسان قزوینی: سیّد حیدر موسوی، محمدمهدی یعقوبیان، یونس رضایی و رضا شیخ محمّدی تحریر شده و همزمان با نخستین شب قدر از ماه مبارک رمضان امسال، تقدیم بینندگان این وبلاگ میشود.
سیاهمشق نستعلیق به خطّ استاد میرحسین خوشنویسباشی، دورهء قاجار
متن سیاهمشق: دوستی با مردم دانا نکوست - دشمن دانا به از نادان ِ دوست / دشمن دانا نیازارد تو را - گر بیازاد تو را نادان ِ دوست / مضمون ادامهء سیاهمشق نامفهوم است. اگر دوستان برای یافتن مطلب مددرسانی کنند، ممنون میشوم.
قطعه/سیاهمشق (=قصارمشق) دیگری از شیخ حاوی پیشنهادهای تازه برای درگیری و حسن همجواری و هماغوشی کلمات و حروف
متن: در حشمت سلیمان هر کس که شک نماید / بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی (حافظ) / اجرا: آبان ۸۸
سمت راست: تحویل به سید محمّد سیّدکریمی برای تذهیب
سمت چپ: تذهیبشده توسّط اسدالله فقیهی با تکنیک گل و مرغ / به ۴۰ ه.ت
سرنوشت قطعه: فروش به آقای شفیعی مجموعهدار اصفهانی
تحریر غزل کامل خواجهء شیراز با مطلع: بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است / بیار باده که بنیاد عمر بر باد است / و مقطع: حسد چه میبری ای سستنظم بر حافظ؟ / قبول خاطر و لطف سخن خداداد است / تاریخ تحریر: تیر ۸۶ شمسی / تهران / ابعاد اصلی: ۲۰ در ۲۵ سانتیمتر / تذهیب: کارگاه استاد رامین مرآتی، کرج / سایز بزرگتر
در خلال چنددهه فعّالیّت هنریم در عرصهء تولید آثار و تابلوهای خوشنویسی، به مرور در قالب سیاهمشق به ترکیباتی ابداعی یا محتاطانهتر اگر بخواهم صحبت کنم (که حسّاسیّتها برانگیخته نشود که تو مگر سر پیازی یا ته پیاز که مدّعی هستی در یک هنر سنّتمدار و با چندصدسال قدمت، طرح نو در انداختهای) «سیاهمشقهای آشناییزدا» یا متفاوت دست یافتم. خوشبختانه در ازای کسانی که در این خصوص سکوت اختیار کردند، دوستان و اساتید بسیاری از جمله استاد امیرخانی ابراز کردند که این راه خوبیست که پیش گرفتهای و منتج نتیجه میشود. استاد ملکزاده به بنده فرمودند که سیاهمشقهایی از این دست نیاز به تذهیب ندارد، بلکه تذهیب گاه مانع و مزاحم است. در کار شما به لحاظ اصطکاکهای زیاد، چشم بیننده نیاز به استراحت بصری دارد و خالیبودن دوروبر کار این فرصت را به چشم میدهد.
اثری که در این پست تقدیم میشود، برای اوّلین نمایشگاه کریمهء اهلبیت(س) در قم در مهر ۸۶ خلق شد و تحت تاءثیر رهنمودهایی چند، بدون تذهیب رقم خورد و تنها با انتخاب رنگ کاغذ شاد که از جناب امیر عاملی گرفتم و خودش رنگ کرده بود و با بهره از مرکّب قهوهای خوشرنگ که احمد ابوطالبیان قزوینی مرحمت کرد، تحریر شد و به قطعهبندی سادهء علیرضا صادقی - دوست مذهّب اصفهانیم - قاببندی شد.
در خصوص این اثر که بر اساس مضمون «یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه» و ترجمهء موزون آن: «یا حضرت معصومه! ای بانوی هر دو سرا / کن شفاعتی بر ما، حق مادرت زهرا» آفریده شد، بسی بختیار و خوشاقبال بودم که استاد مطرح گرافیک معاصر جناب مسعود نجابتی که در غیاب بنده از نمایشگاه کریمه دیدار کردند، مقابل این اثر مکث کرده بودند و خوشا که تاءثیری که پذیرفته بودند در حدی بود که به من پیامک دادند که:
«شیخ! با این اثرت خیلی حال کردم!» اثر مزبور در سایز بزرگتر
معروف است که علمی که بر پهنهء کاغذ که تازیان قرطاسش گویند، حک و تحریر نشود، ضایع گردد. و من میافزایم که کلماتی که بر کاغذ نامناسب هم تحریر گردد، سرنوشتی جز زوال و اضمحلال ندارد. حضرت میرعلی هروی در ابیاتی مشهور که از وی به یادگار مانده، خطاطشدن را بدون «اسباب کتابت به کمال» امری محال خوانده است. از مشکلات عمده در هنر خوشنویسی، کاغذ یا همان بستر و سطحی است که قرار است پذیرای اثر خوشنویسی باشد. آثار بجامانده از قدما، درصدی از محسّنات خود را وامدار انتخاب جنس مناسب کاغذ و دستساز بودن آن است. امروز نیز کاغذهای دستساز تولید و برای نگارش اثر خوشنویسی آماده میشود. اثری که مشاهده میکنید، بر روی کاغذ دستساز هندی که استاد حسین نجفی عملیّات آهارمهرهکردن را روی آن انجام داده است، با مرکّب سنّتی نگاشته شده است. این کاغذها با ابعاد ۱۰۰ در ۷۰ سانتیمتر با قیمت ۱۵ هزار تومان خریداری شده است. گفتنی است با عنایت به اینکه در آستانهء سفر به کشور هند در ۱۳ ماه ژوئن (۲۳ خرداد) هستم، دوستانی چند مایل بودند که از این کشور کاغذ دستساز به ایران بیاورم.
سیاهمشق اثر میرزا غلامرضا اصفهانی
دوستانی که در قرائت متون سیاهمشق دست و تبحّری دارند، لطف کرده، در صورت توفیق در قرائت این اثر آن را به اطّلاع بنده برسانند تا به استحضار دیگر دوستان برسانم.
این سیاهمشق اوریژینال بوده و برای اوّلین بار از طریق وبلاگ حاضر منتشر میشود.
در کعبه شد پدید و به محراب شد شهید
نازم به حسن مطلع و حسن ختام او
خط: رضا شیخ محمّدی
تیر ۸۸
تذهیب: الناز ارجی
پاییز ۸۸
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقهء رهت شود همّت شحنهء نجف
سیاهمشق: رضا شیخ محمّدی (تیر ۸۸)
تذهیب: پریسا پگاه - قزوین (پاییز ۸۸)
اندازهء اصلی: ۱۴ در ۲۳ سانتیمتر
|
این اثر از استاد مرحوم میرزا غلامرضا اصفهانی با متن:
هو العفوّ الغفور
ببر ز خلق و ز عنقا قیاس کار بگیر
که صیت گوشهنشینان ز قاف تا قاف است
دارای حالتی استثنایی است و آن قیدکردن «دزاشیب» تهران به عنوان محلّ تحریر اثر است. طرفه اینکه دزاشیب در آن ایّام (حدود ۱۳۰ سال پیش) یکی از روستاهای حومهء تهران بوده و با آن فاصله داشته است و در اثر توسعهء شهری به مانند امروز به یکی از مناطق زیرمجموعهء کلانشهر تهران - که از قضا ساختمان معروف انجمن خوشنویسان هم در آن واقع است - تبدیل نشده بود.
از نظر هنری و فنی چند گزاره در خصوص این قطعه گفتنی است:
سیاهمشق حاضر با مرکّب قهوهای خوشرنگی تحریر شده و از ملاحت زیادی برخوردار است. از دیگرسو خوشنویس در صدد گرهفکنی و تزاحم زیاد نبوده است و کم و بیش، انعکاس حال و هوای دلباز و رهای روستایی (مکان نگارش اثر) را در خود دارد.
از شیرینکاریهای این قطعه انتخاب منتهای حرکت الف در «قیا» به عنوان مبداء حرکت سین در این کلمه است. این رفتار هنری که میرزا البته به ندرت در آثار دیگرش هم دارد، همان است که تکثیرشدهاش را بنده (رضا شیخ محمّدی) در سیاهمشقهای ابداعیم بکار میبرم و در واقع در سطح گسترده تمام نقاط تشابه را که امکان هماغوشکردن کلمات و حرف در آن وجود دارد، مییابم و از آنها بهره میگیرم.
در سیاهمشق حاضر، به رغم تصورّی که از شلوغنویسی در ذهن برخی از خوشنویسان هست، توزیع سواد و بیاض تقریبا به شکل یکسانی صورت گرفته است و جز در مواردی نادری، چشم بر نقاط فشردگی و تجمع حروف و کلمات، مکث نمیکند. آیا میرزا در این اثر در صدد ایجاد یک بافت بوده و حروف و کلمات را با منطقی شبیه منطق سطرنویسی و حتی گاه با فاصلهای بیشتر از یک نقطه چیدمان نکرده است.
این اثر که در حال حاضر در اختیار یکی از کلکسیونرهای قمی است، مدّتی در تملّک امیر عاملی مجموعهدار نامآشنای قزوینی بود، که حاصل أن تذهیب اثر توسّط استاد رامین مرآتی (کاری نچندان لازم) و چاپ آن - البته نه در سایز و کیفیّتی به اندازهء نسخهء ارائهشده در این پست - در یک آلبوم است.
یادآوری:
نوشتهٔ زیر را در ۱۴۰۲/۵/۲۷ در ذیل تصویر این اثر که در اینستاگرام قرار گرفته و اشاره شده بود که این اثر در چهارمین حراج ملّی به ۸۵م.ت فروخته شده است، قرار دادم:
عجب! بیخبر بودم. در دهههای پیشین این تابلو در مجموعهٔ خصوصی دوست کلکسیونر و اهل فضلم «حسن رجبیان» در قم بود. به ۲م.ت به امیر عاملی قزوینی فروخت. عاملی قطعه را برای تذهیب در اختیار استاد رامین مرآتی قرار داد (کاری نچندان لازم) و سپس در آلبومی چاپش کرد. مدّتی بعد فروشنده به این بهانه که وابستگی عاطفی به قطعه دارد، در عین گلهمندی خریدار پسش گرفت. مُجدّداً به دوست سمسارم «حسینی خطباز» امانتش داد که به ۷/۵م.ت بفروشد. در مرداد ۸۷ خطباز اثر را آورد پارکینگم. ضمن رؤیت این شاهکار، فرصت یافتم یک اسکن با دی.پی.آی ۱۲۰۰ از رویش تهیّه کنم. گفت تا ۳/۵ م.ت مشتری دارد. متن اثر که حاوی بیتی از حافظ شیرازی است، این است: هو العفوّ الغفور، ببر ز خلق و ز عنقا قیاس کار بگیر / که صیت گوشهنشینان ز قاف تا قاف است. سیاهمشق با مرکّب قهوهای خوشرنگ تحریر شده و از ملاحت زیادی برخوردار است. از شیرینکاریهای قطعه انتخابِ انتهای حرکت الف در «قیا» به عنوان مبدأ حرکت سین در این کلمه است. این رفتار هنری را کاتب بهندرت در آثار دیگرش هم دارد. چون صحبتش پیش آمد، عرض میکنم که حقیر این مدل هماغوشکردن کلمات و حروف را مبنا قرار دادم تا به اتّفاقات بصری تازه در سیاهمشقهایم برسم. آثاری تولید شد که خوشبختانه ناظران اذعان کردند بدیع است. در سیاهمشق حاضر توزیع سواد و بیاض تقریباً به شکل یکسان صورت گرفته و جز در موارد نادری، چشم بر نقاط فشردگی و تجمّع حروف و کلمات، مکث نمیکند. این در حالی است که خیلی از خوشنویسان گمان میکنند که معنای سیاهمشقنویسی، شلوغنویسی است. در حالی که میرزا حروف و کلمات را با منطقی شبیه منطق سطرنویسی و با فاصلهای بیش از یک نقطه چیدمان کرده است. انگار دنبال گرهفکنی و تزاحمِ زیاد نیست. شاید حال و هوای دلباز و رهای روستای محلّ نگارش اثر در کار منعکس شده است. خوشنویس قید کرده که تابلو را در «دزاشیب» نوشته است. حدود ۱۴۰ سال پیش دزاشیب از روستاهای حومهٔ تهران بود و با توسعهٔ شهری داخل شهر افتاد. طُٰرفه اینکه ساختمان معروف انجمن خوشنویسان در این ناحیه واقع است.
sheikh.ir/post/372
وعده کرده بودم در پستی مستقل به نقد و بررسی آثار استاد علی شیرازی - خوشنویس برجسته و صاحبنام این عصر و عهد - مبادرت ورزم. پیش از ورود به این مبحث، یادآوری نکتهای را بیضرر و ضروری میدانم. ( ادامه )
راست: قطعه/سیاهمشق بنده
شعر : در شب عیدم پریرخ بیحجاب آمد برون /
ماه میجستند مردم، آفتاب آمد برون (مصراع اول منسوب به ناصرالدّینشاه قاجار و تکمیل توسط یکی از بانوان شاعرهء دورهء قاجار)
تاریخ تحریر : شهریور ۸۸ / شب عید سعید فطر / تذهیب و ترصیع : محسن مرادی (رشت) / موادّ بکاررفته در تذهیب: سنگهای قیمتی لاجورد و شنجرف. طلای ۲۴ عیار سفید و زرد ابروباد : دستساز (بابک حجازی / انجمن خوشنویسان کرج) / پاسپارتو : چوبپنبهای / نرخ دریافتی بابت تذهیب: ۱۲۰ ه.ت) / اندازهء اصلی : ۲۷x۱۸سانتیمتر
سرنوشت قطعه: مبادله با سیّد محمّد حسینی خطباز در بهمن ۹۰ با سطور منسوب به میرزا کاظم / لینک مرتبط > اینجا / استفاده از این قصارمشق توسط مهران کمیلی در یک پوستر > اینجا / اسکن اصلی > اینجا آپ در اسفند ۸۹ و اسفند ۹۰
وحید عباسی عزیز. لینک زیر اسکن اصلی از قصارمشق «آسمان کشتی ارباب هنر میشکند / تکیه آن به که بر این بحر معلّق نکنیم» به خط بنده و تحریرشده در آبان 88 است.
حافظ در این شعر از عناصر طبیعی مثل آسمان و دریا و کشتی یاد کرده و چون آسمان را به «بحر معلّق» تشبیه کرده، من هم در آسمان ترکیبم، این دو کلمه را به صورت معلّق نوشتم. سرکشهای متعدد کاف هم تداعیکنندهء بادبان کشتی است. «کشتی» ارباب هنر هم که فلک کجمدار شکسته است، در قسمت تحتانی ترکیب به گِل نشسته است.
با توجه به این عناصر، مایلم قبول زحمت کرده و این اثر را با هنر ناب و تبحّر خوبت به یک اثر نفیس و ماندگار تبدیل کنی و فایل نهایی را بدون کمکردن حجم و کاستن از کیفیت برای حقیر ارسال نمایی. پیشاپیش ممنون و امیدوارم بتوانم زحماتت را جبران کنم.
سی بهمن نود / رضا شیخ محمدی
http://takand.persiangig.com/8808/sheikh_qesarmashq_keshti_r164_be-gerafist.jpg
به رغم تصوّر موجود در خصوص محدودیّت هنرمندانی که در عرصهء هنرهای سنّتی از نوع شرقی کار میکنند و بستهبودن دست و بال آنان برای خلاّقیّت، به نظر میرسد حتّی اگر در خصوص اجرای اجزا و عناصر هنری سنّتمدار چون نستعلیق، ملزم به وفاداری به اصول و ضوابط باشیم، باب ابداع در ترکیب و کمپوزیسیون مفتوح است. دو اثری که در این پست تقدیم شده است، تحریر بیت حضرت حافظ شیرازی به خامهء دو خوشنویس یکی از عصر و عهد قاجار و دیگری از دورهء معاصر است. در اجرای دوم با آنکه در خصوص مفردات و واحدهای ساختمانی هنر خوشنویسی و حتی مضمون انتخابی برای نگارش، نوگرایی نشده است، ولی حاصل کار، خاص و جدید مینماید. بیتی که دو خوشنویس برای کار هنری برگزیدهاند، این است:
در حشمت سلیمان هر کس که شک نماید / بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهیرضا شیخ محمّدی اجرای دیگری هم از این سیاهمشق تجربه کرده است که اینجا مشاهده میکنید.
دوست دارم به وب «شیخ دات آی آر» آنگونه که درخور است، برسم، ولی برگزاری نمایشگاههای زنجیرهای خوشنویسی که برخی دوستان از سر طنز به سفرهای استانی رئیس جمهور تشبیهش میکنند، فراغتی برایم باقی نگذاشته است تا حتّی گزارش آن نمایشگاهها را در این تارنما منعکس کنم. در هوای جلب رضایت یاران و معاونان از حواشی پایتخت شروع کردم و میخواستم زودتر خودم را به مرکز برسانم و نمایشگاه انفرادی خوشنویسیم را در تهران برگزار کنم و ترسم ابتلا به یکی از این سه بلا بود: انعکاسی از رضامندیشان به سمتم حواله نشود. از شوقی که گامهایم را در این مسیر تند میکرد، تلقّی شتابزدگی کنند. از ابزار دسترسی به معاونت این وب برای آپدیت زود به زود این تارنما در ایامی که فشار کارهای نمایشگاه مجال به روز کردن بهنگام را از من گرفته بود، بهره نبرند.اینک که مبتلا به بلایایی چند هستم (سرماخوردگی فصلی و ضعف جسمانی و مشکلات مالی ناشی از برگزاری نمایشگاهها) نقدا در این پست شش قطعه از آثار خوشنویسیم را که مزیّن به تذهیب خانمها الناز ارجی و زهرا بیات است، تقدیم دوستان میکنم.
مونتاژ این قطعات طبق معمول حاصل زحمات دوست اصفهانیم آزرم است که همواره سپاسگزار ایشانم.
وضعیّت و سرنوشت قطعات فوق:۱. در خرداد ۸۹ و قبل از سفر به هند به جناب غیاث علوی - دوست روحانی که در کار خرید قرآنهای خطّی هستند - فروختم.
۲. فروخته شد به ابومهنّد
۳. در خلال معامله و مبادله به حسینی خطباز داده شد.
۴. به ۱۱۰ هزار تومان به مهندس نبیزاده سفیر ایران در هند در اواخر تیر ۸۹ در آخرین روزهای اقامتم در هندوستان فروخته شد.
۵. موجود است. قیمت: ۱۱۰ ه.ت
۶. چراغی که به خانه رواست... موجود است. قیمت: ۱۰۰ ه.ت... اجرای دیگر این شعر: اینجا
سیاهمشق ابداعی شیخ نگاشتهشده در ۱۳ رجب ۱۴۳۰/ شعر: در کعبه شد پدید و به محراب شد شهید - نازم به حسن مطلع و حسن ختام او / شاعر: محمد علی ریاضی یزدی/ مرکّب: قهوهای (از احمد ابوطالبیان قزوینی) / سمت راست: بعد از تذهیب توسط نگار و ویدا برزگر زیر نظر استاد رامین مرآتی / قیمت قطعه: ۴۴۰ هزار تومان / لینک مرتبط: اینجا
اثری که در اینجا به زیارتش نشستهایم٬ تحریر دو بیت از غزلی دلکش از مولانا نورالدّین عبدالرّحمن جامی است:
تو چه مظهری که زجلوهی تو صدای سبحه(صیحه)ی صوفیان / گذرد ز ذروهی لامکان که خوشا جمال ازل خوشا
همه اهل مسجد و صومعه پی ورد صبح و دعای(نماز) شب / من و ذکر(فکر) طرّه(چهره) و طلعت تو من الغداة الی العشا
این پرسش که تفسیر میرزا از این ابیات چگونه بر نحوهی نگارش او مؤثر واقع شده٬ پرسشی جالب توجه است. چه ارتباطی میان معنای کلمات و شکل مسطور شدن آنها وجود دارد؟ آیا تکرار کلمات خاص٬ مؤیّد اهمیت بیشتر این واژگان در نزد اوست؟ آیا نسبت مکانی که برای حروف و کلمات در نظر گرفته شده بر مبنای تأویل خاص میرزا از این مصاریع است؟
توجه به زیباییهای بصری یک اثر هنری در نقد و تفسیر آن٬ البته به جاست. گفتن از کشیدههای سالم و خوشفرم٬ دوایر زیبا و بینقص و رنگ و حالت ملایم و آرامبخش مرکّب در یک قطعهی خوشنویسی در جای خود نیکوست. اما بسندهکردن به این مقدار٬ قطعآ ما را از درک رموز نهفته در اثر محروم خواهد ساخت. وفا سبحانی
با تشکّر از:
امیر عاملی کلکسیونر معروف کشور در حوزهی خط و خوشنویسی٬ باقر معنوی که قطعهی مزبور را به رسم امانت به قم آورد و آزرم دوست اصفهانی که مونتاژ این قطعه را عهدهدار شد و عکس کاتب را هم در اختیار مدیر وبلاگ قرار داد.
یادآوری: در سفر اسفند 91 که در منزل استاد علی فرزانه در اصفهان بودم، شنیدم که این قطعه از میرزا توسط یکی از کارخانهداران اصفهان و با مشاورهء جناب فرزانه به هفت میلیون تومان خریداری شده است. مبارکها باشد!
در میان شاگردان میرحسین خوشنویسباشی خوشنویس برجستهء دورهء قاجار که معاصر با مرحوم میرزا غلامرضا اصفهانی میزیسته و در نگارش سیاهمشق با حال و هوای خاص و شوریدهوارش دست و تبحّر بسزایی داشته است، یک نام میدرخشد: آقا صادق! (ادامه)
خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو
به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو
داد ِ باغ و دم ِ مرغان بدهد آب حیات
آن زمانی که درآییم به بستان من و تو
اختران فلک آیند به نظّارهی ما
مه ِ خود را بنماییم بدیشان من و تو
من و تو - بی من و تو - جمع شویم از سر ِ ذوق
خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو
این عجبتر که من و تو به یکی کنج اینجا
هم درین دم به عراقیم و خراسان من و تو
به یکی نقش برین خاک و بر آن نقش دگر
در بهشت ابدی و شکرستان من و تو
گزیدهی غزلیّات شمس
امروز که در دست توام.... هوم؟
هی مدام
با خودم کنار میآیم از خودم تعهّد میگیرم که اینجا را که محیط فاخر خوشنویسی است و محلّ آمد و شد دوستان فرهیخته از سراسر کشور و گاه از بیرون مرزهاست، محلّ طرح مطالب عشقولانه و احساسات شخصی که زمانش هم از ما گذشته و باید از موی سفیدمان شرم کنیم نکنم و به توصیهی استاد موحّد عمل کنم نمایم و بپردازم به رفع اشکالات مضمن مزمن خطّم (گریه) و از حاشیهرویها و امور اضافی بپرهیزم و بپردازم به بچسبم به اصل کار. ولی نمیشود. مگر میشود؟دلم هوایی است و چشمانم همنوا با بمخوانی باران موسمی که این روزها در قم باریدن گرفت، هوای گریه دارد. دوست خوشنویسم محمّدحسین رازقی دیروز در جلسهی مدرّسین انجمن خوشنویسان قم ازم پرسید که آخه برای چی؟ فراق؟ از درد فراق و از فشار ناکارآمدی مهارتهای متعدّدم برای اینکه یا تو قرار بگیری و بمانی پیشم و یا من در فراقت بیقراری نکنم.
باور نمیکنی که دست و دلم به نگارش پستی در این وب جز پس از آنکه به تو تقدیمش کنم یا ذکری از تو در میان آن به میان آورم، نمیرود. (گریه) نمیدانم چه شد که شدی محک و ملاک و خطکش و میزانسنج من. اگر بپسندیم، پسندیدنیم و گرنه ناپسندم. حال اینک میپسندی این اثر را؟ (گریه) میدانم که باز اصرار داری که شیخ! از پارکینگ ۵۵ متریات بزن بیرون. چرا آخه بزنم بیرون؟ مگه من کارم بیرون منزل خونه است؟ (گریه) به خدای لاشریک له به جان عزیزت که از جان دوستتر دارم، قطعاتی از سری آنچه در این پست تقدیمت میکنم، در همین پارکینگ و محیطهای اینچنینی اینجوری تحریر شده است. چرا خون به دلم میکنی؟
تذهیب این اثر در ازای رقم بالایی با طلا انجام شده است. قلمگیریهای استادانهی رامین مرآتی را میبینی که خیلی از خوشنویسان سابقهدارتر از من دوست دارند اثرشان مزیّن به چنین تذهیبی باشد و به هر دلیل نیست؟ (گریه)چرا اینقدر اصرار داری نت را رها کنم؟ (گریهی شدید) مگر این گالری مجازی که از همه جای دنیا بهش دسترسی هست و توانسته ام کاری کنم که اینجا هر روز قریب صد نفر کلّی بازدیدکننده داشته باشم، کمتر از گذاشتن نمایشگاه انفرادی در یکی از گالریهای تهران صبا است؟. چرا تصوّر میکنی که بار را کج بستهام و هی توصیهام میکنی به پرهیز از اتلاف وقت؟ چرا این حرف را به دهها هنرمندی که یک دهم من هم تولیدات هنری پروداکت ندارند نمیزنی؟یادآوری: قطعهء خوشنویسی ارائهشده در این پست را در خلال یک معامله به کیوان شجاعیمنش دادم و ایشان هم آنگونه که بعدآ عنوان کرد، آن را به خانوادهای در تهران که زندهیاد «صادق هدایت» با آنها مرتبط بوده هدیه میکند و این اثر در اتاق پذیرایی منزل آنها نصب میشود، منزلی که ظاهرا دارای ۵ هزار کتاب نفیس است. گفتنی است: خانوادهء مزبور که در خلال برخی معاملات خوشنویسی به جناب شجاعیمنش مساعدتهایی کرده و بهرههایی رسانده بودند، گهگاه در خلال تماسهایی که با شجاعیمنش میگیرند، میپرسند که حال شیخ چطور است؟
به تصوّر و قضاوت برخی و بسیاری از صاحبنظران رشتهی خوشنویسی، سیاهمشقهایی از این دست که نگارندهی این سطور و مدیر وبلاگ حاضر به تولید آنها در سنوات اخیر مبادرت میورزد، اتّفاقی خجسته و بایسته در خطّهی بسته و سنّتمحور نستعلیق است. در این قالب، با آنکه متریال مورد استفادهی هنرآفرین، اجزا و عناصر آشنا و ماءلوف نستلعیق است، در مقام پیونددهی و ایجاد هماغوشی میان اجزا، از هنجارهای آشنا تخطّی شده و گونهی تازهای از گلاویزی و تنیدگی اختیار گردیده است.
صاحب این آثار مدّتهاست در معرض این توصیهی اکید است که این تجارب نو و بدیع را در بوتهی آزمایش نمایشگاه انفرادی (و نه عرضه در عرصهی وبلاگ که معلوم نیست تلاش در آن به تعبیر دوست خوشنویسم استاد سیّد رضا بنیرضی به کدام باتلاق گاوخونی میریزد) به محک قضاوت اهالی هنر و کارشناسان خبره از دو حوزهی خط و گرافیک قرار دهد و با این کار ضمن معرّفی خود و روش کار و بار خویش، در پایان به جمعبندی قضاوتها و ارزیابیها بنشیند و ادامهی پویش این طریق را بر اساس معدّلها معادلهبندی کند.
نگارنده تاکنون به دلایل و عواملی چند از چنین کاری طفره رفته است: نخست تعدّد راستهها و رشتههای هنری که در آنها ذوقآزمایی میکند و تمرکز بر یک هنر خاص تا حصول قطعی نتیجه و فتح قلّهای که در رزومهی هنری او نقطهی درخشانی محسوب شود، نیازمند حذف یا تقلیل وقتگزاری در دیگر رشتههاست و او گویی دوریگزینی از هیچیک از این تعلّقات را برنمیتابد.
شیخ در ماههای اخیر و همزمان با فصل تازهی رشد و شکوفایی وب حاضر که در سایهسار یک دلسپاری انرژیزا رخ داد، درگیر تماسهای انگیزهشکن از سوی ناشناسانی است که از در دلسوزی و گاه با طعنه و تحقیر و حتی فحش و ناسزا در صدد خلع انگیزهی او در مسیر وبلاگنویسی هستند.ناشناسی در مسنجر به «جمعکردن این بساط» امر میکند و قلدرمآبانه میافزاید که جربزه و جنم آن را دارد که داغ وبلاگهای متعدّد حضرت شیخ را به دلش بگذارد. طبق معمول این لحن بدواً غیرموءدّبانه، در ادامه راهنمایانه و اصلاحجویانه شد و عنوان گردید که: شیخنا! اگر به راههای غیرطبیعی برای بزرگشدن متوسّل شوی، نتایج غیرطبیعی میگیری. از جمله کار و تلاشت به ظاهر جدّی است، ولی ثمرش جز متلکبار کردن خلقالله نیست که گفتم از قضا چنین هم شده و آنقدرها مرا در مجامع هنری جدّی نمیگیرند و بیشتر و پیشتر جنگولکبازیهایم تداعی میشود تا تلاشهای جدّیام. فرد ناشناس تاءکید اکید کرد که به جای انبوهسازی هنری در پی رزومه باش و از پست و آپلود فایلهای گونهگون و صرف وقت در نت و چت درگذر! پرسید:
تا حالا چند نمایشگاه مستقل خط زدهای؟ گفتم: هیچ! فوق ممتاز - آیا - داری؟ خیر. استاد شیرازی تا حالا برایت کامنت گذشته؟ لا! پس بدان بارت کج است و به منزل نمیرسد. افزود که حضرت دکتر حسابی مستقیماّ به ایشان گفته که اگر در جوی آب پرورش پیدا کنی و بدان بسنده نمایی، نهایتاً قورباغه میشوی. ماندن در قم و بسندهکردن به فضای پنجاه متری پارکینگت که کارگاهش کردهای و آزادنویسی خط و آزادخوانی آواز و دلخوششدن به آپلود آنها در وب - که در خیال تو گونهی انتشار و سپردن به دست تاریخ تلقّی میشود -دلخوشکنکی کاذب و دلیلسازی برای پرهیزت از دل به دریا زدن و کشتیگرفتن با تمساحهای قورباغهخور پایتخت است.
البتّه در چت با این دوست غریب، گهگاه سکوتشکنی میکردم یا تو بگو تلاشهای مذبوحانه مینمودم. یکجا ابراز کردم: اینهمه که گفتی درست! ولی بیا حضور موجودی به نام «رضا شیخمحمّدی» را در عرصهی هنر فرخنده تلقّی کن که به قول استاد موحّد: «جانور اعظم»ی که به جای تخصّص محض در یک فن و حرفه، نیمچهدستی در خوشنویسی و وبلاگنویسی و صفحهآرایی وب و عکّاسی و دیگر ملزومات برای ادارهی یک روزنامهی دیواری در وب را دارد، به نوبهی خود مفید است. چرا که محصول این اتّفاق آچرفرانسهوار، یک کار ژورنالیستی و نهایتاً خوراکدهی به علاقمندان و پیگیران فن شریف خوشنویسی است. اینهمه سماجت در مقایسهی منتهی به ترجیح ِ یک تکپیشهی متخصّص با (بر) شیخ چندپیشه - و البتّه کارراهرانداز - برای چیست؟
سه سیاهمشق از میرزا فتحعلی حجاب شیرازی
از نستعلیقنویسان طراز اوّل قاجار
درگذشته به سال ۱۲۶۹ قمری
و مدفون در بقعهی شاهچراغ شیراز.
اوّلین سیاهمشق از سمت راست را از دوست اصفهانیام آ.آزرم خریدم و دومی را از دوست عربم: حسینی خطباز.
سیاهمشق سمت چپ متعلّق به دوست خوشنویسم «علیرضا نوربخش» بود که در ۲۱ آبان ۸۷ اجازه داد از این اثر اسکن تهیّه کنم و از او تشکّر هم کردم. در آن موعد قیمت تابلوی مزبور را ۷۰۰ هزارتومان دانست و بعداً هم شنیدم که به کیوان شجاعیمنش فروخته است. در نهایت، این اثر را در ۲۳ فروردین ۸۸ از جناب نوربخش به همراه یک چلیپای بدون رقم از استاد خروش به ۳۰۰ ه.ت خریداری و اسکن دومی از این اثر تهیّه کردم. (اینجا)
الحق و الأنصاف این سیاهمشق در شمار آثار باصفا و زلال مرحوم حجاب است. بنگرید به استواری و ایستایی صحیح کلمهی «چهل» در ابتدای سیاهمشق و صحّت و سلامت زایدالوصف کلمهی «بجمال» و زلالی ت کشیده در کلمهی «صحبت».
از دوست کلکسیونرم کیوان شجاعیمنش شنیدم که آثار مرحوم فتحعلی حجاب نوعاً فاقد امضاست. ولی یکی از راههای شناسایی آنها این است که آن مرحوم معمولاً در کنارههای سمت راست و زیر اثرش از نقطههای مکرّر استفاده میکرد. مشاهده میکنید که هر دو اثر حاضر
دارای چنین وضعیّتی میباشد. البتّه دوست خوشنویس و اهل دقّتم مصیّب صدیقی در ۲۸ مرداد از بوشهر اس.ام.اس دادند: «تمام چلیپاهای فتحعلی حجاب» دارای رقم است. سیاهمشقها نیز اکثراً در پایان نام خود را تکرار میکند- مرقّع رنگین - آثار فتحعلی حجاب از محمود طاووسی»
دوست خوشنویس پیشکسوتم از کرمان در تماس تلفنی ۲۸ فروردین ۸۸ اظهار نظر فرمودند که کتاب فوقالذّکر از محمود طاووسی ۱۲۰ صفحه دارد که چهل صفحه از آن متضمّن مقدّمه و خطوط غیرسیاهمشق از مرحوم حجاب است و در حدود ۴۰ صفحه از این کتاب هم خطوط فاقد امضا از آن خوشنویس متوفّی چاپ شده است.
تاریخهای قبلی پست: ۲۷ مرداد ۸۷ / ۲۳ آبان ۸۷
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زدهام فالی و فریادرسی میآید
پیوند سیاهمشقنویسی ابداعی رضا شیخمحمّدی با تذهیب زهرا بیات متولّد اراک، ۲۵ ساله و لیسانس زبان یک محصول بصری خوشنویسی را به ارمغان آورده است که امید میرود مورد پسند بازدیدکنندگان وبلاگ قرار گیرد. قیمت اثر: ۱۵۰ هزار تومان
شهرت استاد سیّد محمّد حسینی موحّد بیشتر به اعتبار ثلثنویسیهای ایشان در فرم و قالب کتیبه است. سهکرسینویسی کتیبهی نفیس سردر جامعةالزّهرای قم به تنهایی برای اثبات هنر و نبوغ این خوشنویس قمی در ایجاد بافت و فرم و خلق تار و پود چشمنواز با اتّکا بر اجزا و عناصر و مفردات تراشخوردهی خطّ ثلث - که در سایهی چنددهه ریاضت و بهرهبرداری از فرصت تجربهی مکرّر ِکتییهنویسی برای مساجد و اماکن مذهبی بر اساس روش آزمایش و خطا به دست آمده - کافی است.
بزرگترین پاداش دریافتی این هنرمند در ازای مشق پیگیر و خستگیناپذیر، بختیاری بزرگی است که نصیب کمتر هنرآفرینی میشود و نیست جز پیشنهاد خوشنویسی ضریح جدید حضرت ثامنالأئمّه(ع) و نیز ایضاً سنگ مضجع شریف آن امام همام و ولیّ عظیمالشاءن و الاءحترام. گو اینکه هنر موحّد در بقاع متبرّکه در عراق و سوریّه هم خودنمایی میکند.موحّد ۵۰ ساله، در نگارش خطّ نستعلیق نیز چیرهدست، صافنویس و رواننگار است. تجربیّات و ذوقآزماییهای بدیع و بیبدیلی از ایشان در عرصههای سطر، چلیپا و سیاهمشق مشاهده کردهام که معالاءسف کمتر دیده شده و وسواس بیش از حدّ او و بیرغبتیاش به چاپ آثار خود در شمارگان بالا به این امر دامن زده است.
با بررسی سهدهه آثار نستعلیق موحّد میتوان نتیجه گرفت که سبک و سیاق نگارش این خوشنویس، میان شیوهی اساتید فن: سید حسن میرخانی، خروش، میرعماد و میرزا غلامرضا اصفهانی در نوسان بوده و خوشا که در همهی این ادوار و اطوار، آثار قابل دفاعی از ایشان به یادگار مانده است؛ آثاری نوعاً فاقد تذهیب که به صورت فتوکپی در دست مریدان و پیگیران هنر ایشان دست به دست میشود.
در پست حاضر که ادامهی فعّالیّت مدیر وبلاگ در معرّفی هنرمندان خوشنویس است، تلاش خواهم کرد ضمن ارائهی نمونهآثار نستعلیق، نسخ، ثلث و ترجیحاً آثار اوریژینال و کمتردیدهشدهی جناب موحّد به تحلیل آنها هم بنشینیم. جای خالی نقد آثار خوشنویسی در مجلاّت هنری کشور و نیز ایضاً وبلاگهای فعّال در خطّهی خط مشهود است.
لینکهای مرتبط:
http://khat.blogfa.com/post/34
http://khat.blogfa.com/post/211
http://khat.blogfa.com/post/252
http://khat.blogfa.com/post/309
http://khat.blogfa.com/post/525
http://khat.blogfa.com/post/532
http://khat.blogfa.com/post/549
http://khat.blogfa.com/post/628
در شمار افتخاراتی که در طول فعّالیّت هنری نصیب من شد، دورهی همکاری با استاد رامین مرآتی (تذهیبکار موفّق ایرانی مقیم کرج) است.
اثر حاضر که نگارش چهارقل شریف به خطّ نستعلیق و در قالب سیاهمشق ابداعی و ابتکاری حقیر است، مزیّن به تذهیب خوب با طرّاحی و قلمگیری خوب جناب مرآتی است و امضای ایشان هم در پا و پایین اثر دیده میشود.
لینک چهار قلهای دیگری از من >>> اینجا
قطعهخطّ شرکتیافته در جشنوارهی فردوسی و نگاشتهشده به سال ۱۳۶۹ هجری شمسی با تذهیب دوست قزوینیام: محمدحسن دانشگرنژاداصل قطعه را در سنوات اخیر به دوست خطباز قزوینیام امیر عاملی فروختم. گفتنی است: حکیم ابوالقاسم فردوسی - بزرگترین شاعر رزمی و حماسی و بنیانگزار کاخ سخن در فارسی - در سال ۳۲۹ قمری در یکی از روستاهای طوس متولّد شد، ۸۲ سال در جهان زیست و پس از مرگ، در باغ مسکونیاش در طوس دفن شد.
قطعهخط مقابل حاوی این ابیات از فردوسی است:
کنون ای خردمند! وصف خرد / بدین جایگاه گفتن اندر خورد
خرد رهنمای و خرد دلگشای / خرد دست گیرد به هر دو سرای
خرد چشم جان است چون بنگری / تو بیچشم شادان جهان نسپری
از اویی به هر دو سرای ارجمند / گسستهخرد پای دارد به بند
حکیما چو کس نیست گفتن چه سود؟ / از این پس بگو کافرینش که بود؟
به گفتار دانندگان راه پوی / به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
کسی کو خرد را ندارد ز پیش / دل گردد از کردهی خویش، ریش
همیشه خرد را تو دستور دار / بدو جانت از ناسزا دور دار
ز هر دانشی چون سخن بشنوی / از آموختن یک زمان نغنوی
آثار تازهتری از من بر اساس اشعار فردوسی طوسی تصویر یک:سیاهمشق بر اساس شعر:
به نام خداوند جان و خرد
قیمت: ۱۰۰ هزار تومان
تصویر دو:سیاهمشق ابداعی حقیر بر اساس شعر:
سخن هیچ بهتر ز توحید نیست
تحریر: اسفند ۸۶
تذهیب: استاد رامین مرآتی (تابستان ۸۷)
قیمت: فروخته شد به سفارت ایران در هند تصویر سه:کتابتنویسی بر اساس شعر غرّای فردوسی: به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه بر نگذرد / کتابت: شیخ / تذهیب: کارگاه استاد رامین مرآتی / تیر 88
قیمت: ۲۲۰ هزار تومان (فروش رفت)
تاریخ پست قبل از آپدیت: ۱۵ اسفند ۸۴ ساعت ۱۵:۳۶آپدیت سوم در ۳۰ تیر ۸۸
الله نور السّموات و الاءرض
مثل نوره کمشکوة فیها مصباح
خط : رضا شیخ محمّدی
مرداد ۸۶
تذهیب : رامین مرآتی
اندازهی اصلی : 44x۳۱cm
با تشکّر از دوستم آ.آزرم
که زحمت مونتاژ این اثر را که در ۴ قطعه اسکن کرده بودم، به عهده گرفتند.
این اثر به ۵۰۰ هزار تومان به استانداری قزوین فروخته شد
سورهٔ اخلاص، اثر خوشنویسی نستعلیق: رضا شیخ محمّدی، تذهیب: الناز ارجی
اندازهٔ اصلی: 21.5x۱۴ سانتیمتر
قیمت قطعهٔ پایین سمت چپ (شکل درخت): ۲۲۰ هزار تومان واگذار شد.
اصلاح لینکها: ۱۴۰۰/۱۱
سیاهمشق دیگری از من با چیدمان ابداعیام، تحریرشده در مرداد ۸۶ شمسی با مرکّب قهوهای بر روی کاغذ گلاسه.
بعد از نگارش، قطعه را در ظرف محتوی رنگ «جوهر» که حلاّلش تینر فوری ۲۰ هزار است، قرار دادم و بعد به گیره آویزان کردم تا خشک شود.
رنگ جوهر مزبور را دوست خوشنویس و کلکسیونرم «امیر عاملی قزوینی» به من دادند.
بعد از خشکشدن اثر را در اختیار تذهیبکارم «خانم فاطمه شریعتی» قرار دادم. حاصل کار را قبل از چسباندن بر روی ماکت مشاهده میکنید. حالت خاصّی که در قسمتهای کمرنگ مرکّب بهخصوص نقطههای ایجاد شده است، تاءثیر رنگ «جوهر» بر مرکّب مزبور است.
دوست طلبه و خوشنویسم «حسن رجبیان» این جلوهی مرکّب قهوهای را پدیدهای فرخنده دانست و گفت که این حالت را تجدید کنید و از دست ندهید.
حضرت یوسف غیاثی!
تصوّری که من از کتیبهنگاری دارم این است که یک سورهی قرآن را در مستطیلی با عرض کم و طول دراز از راه بافتن کلمات و حروف در هم و بعضاّ ردکردن الف از سوراخ ف جاسازی کنند. من به رغم تصوّر جناب احمد عبدالرّضایی، کتیبه را هشتالهفت و قرمقاطی و شلّهقلمکار حتّی در ظاهر آن ندیدهام و این اتهام به این چاکر چرک وارد نیست. لذا ایشان چوب سگزنیشان را بهتر است روی بچّهمچّهها بلند کنند نه آدمی که با کمی اغماض به اندازهی خودشان سابقه در خط و خطبازی دارد. من از بچّهگی مقابل کتیبههای لاجوردی و هفت رنگ مساجد روستاهای اطراف قزوین که پدر آخوندم تعمیرات آن را به کمک اهالی، آستین بالا کرده بود، میایستادم و میتوانستم آیات را بخوانم. دیگران - حتّی پدرم - گاه از عهدهی ردگیری کلمات خطّ ثلث با چشم برنمیآمدند و من از عهدهی این کار برمیآمدم. حتّی غلطهای اعرابی و ادبی برخی کتیبههای نصبشده را میدیدم و به پدرم گوشزد میکردم. در یک مورد در اوایل انقلاب که حدوداّ سیزده، پانزده ساله بودم و یکی از کتیبههای مسجد روستای «نیکویه» را میخواستند نصب کنند، پدرم به من ماءموریّت داد که با بنّای مربوطه بروم بالای داربست تا کاشیهای کتیبه را اشتباه نصب نکنند.
در کل تصوّر من این است که در ثلث این قابلیّت هست که با یک سوره یا حتّی آیه، یک فضای مستطیلی را طوری فرش کنند که نه هیچ نقطهای سفید و کچل بماند و نه یک کلمه و حرف، لای دیگر کلمات و حروف گم و گور شود.
اینکه من به شما گفتم که با شیوهی ابداعیم در سیاهمشق میخواهم کتیبهنگاری کنم، چون با این کیفیّت از چیدمان پازلی حروف و کلمات، میتوان همان کار فرشکردن را انجام داد. در حالی که در سیاهمشقهای چندلایه و اصولاً در سیاهمشقهای مرسوم نستعلیق که در آن مکررنویسی هست، گاه یک واژه و حرف زیر دیگر لایهها دفن میشود. اما با راه و رسمی که من صنعت کردهام، میشود بدون ماسکهکردن اجزا و عناصر، فضاسازی کرد. نه آقاجان! بروید بگویید شیخک گفت:
«ما که حرفهای کتیبه نمینویسیم، در درک نظم ظاهر و باطن آن، کمتر از مجریان متبحّر در اجرای کتیبه نیستیم.»
لینک مرتبط (تصویر در سایت اسنیپس که فعلا غیرفعال است) >> اینجا
تذکّر:
در ۲۰ مرداد ۸۷ و بعد از تلفن دوست خوشنویس و خطبازم علی نجفی و به توصیهء ایشان مختصر تعدیلی در این نوشته به عمل آوردم که موارد تغییر با رنگ زرد مشخّص شده است.
سورهی مبارکهی حمد و کوثر که به خطّ نستعلیق
و در قالب سیاهمشق ابداعی خودم
با مرکّب قهوهای و آلبالویی بر روی کاعذ دستساز نوشتهام. این کاغذها از هند وارد و در اسلامشهر تهران آهارمهره میشود
و در ابعاد 50x۷۰ آن به قیمت ۱۵ هزار تومان به فروش میرسد.
دوست خطبازم سیّد محمّد حسینی در ماههای اخیر برای این قطعات مشتری پیدا کرده و شوق و ذوق مرا برای تولید آنها مضاعف کرده است. آنگونه که ابراز میکرد برخی از آثار مرا که از این دست تحریر شده است، از طریق واسطه در امارات و ترکیّه و حتّی لندن به فروش رسانده است. امیدوارم بدون افتادن به دام و دامن فلّهنویسی، آثاری خلق کنم که ضمن برخورداری از عیارها فنّی و متخصّصپسند، در بازارهای فروش هم موفّق باشد.
این پست را به معرّفی و ارائهی آثار یکی از خوشنویسان طراز اوّل معاصر
- مرحوم استاد علیاکبر کاوه - اختصاص میدهم. وی به سال ۱۳۱۲ قمری در شیراز تولّد یافت. پس از مشق آزاد از روی خطوط قدما،
در نهایت به افتخار شاگردی مرحوم عمادالکتّاب سیفی قزوینی نایل شد
و از بهترین شاگردان ایشان گردید. کاوه مدّتی کارمند وزارت دارایی و وزارت فرهنگ بود و در دبیرستانهای تهران به تعلیم خط میپرداخت. به یک نمونه مشق دفتری و یک سیاهمشق که هر دو از آثاری است که برای اوّلین بار و از طریق وبلاگ حاضر منتشر میگردد، توجّه کنید: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چهارسطری دفتری«بلغ العلی بکماله» شعر سعدی
تحریر به سال ۱۳۳۸ شمسی
قیمت: ۸۰۰ هزار تومان فروخته شد
قیمت اسکن در سایز بزرگ و بدون مزاحمت واترمارک:۸۰ هزارتومان با ایمیل یا شماره تلفن بنده تماس بگیرید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سیاهمشقاندازهی اصلی: ۲۲.۲ در ۲۵.۴ سانتیمترتحریرشده به سال ۱۳۴۱ شمسی / قیمت:
۳۵۰ هزار تومان فروختم به آقای آزرم
و ایشان هم در خلال سفرش به مس سرچشمه برای شرکت در نمایشگاه خوشنویسی بنده و دیدارش با مهندس سعید قاسمی به شرکت مزبور فروخت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتصویر مربوط به کنگرهی خوشنویسان در سال ۱۳۶۳ ش در موزهی هنرهای معاصر است. در آن کنگره من هم که جوانی ۱۹ساله بودم، به همراه استاد خطّم جناب پیلهچی و تنی چند از اساتید وقت خوشنویسی قزوین نظیر استاد محصّص حضور داشتیم. از راست اساتید: قربانعلی اجلّی ghorbanali ajali ajalli محمّد احصائی mohammad ehsae ehsaae مرحوم علیاکبرخان کاوه aliakbar kaveh مرحوم حبیبالله فضائلی habibollah fazaeli fazaaeli جهانگیر نظامالعلماء nezamololama
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تصویر مربوط به نشست خوشنویسان سراسر کشور در موزهی هنرهای معاصر در همان سال ۱۳۶۳ (یا ۶۴؟) است. استاد امیرخانی در پشت تریبون در حال سخنرانی است. در ردیف جلو از چپ آقایان اساتید: احصائی، کاوه، فضائلی، سلحشور، خروش، اخوین دیده میشوند. در ضمن در تصویر بزرگ، فردی که با دایره مشخّص کردهام، خود بنده هستم که در جلسه حضور دارم. بنده در این جلسه به پیشنهاد دوست و استاد بزرگوارم احمد پیلهچی قرآن تلاوت کردم. در تصویر، جناب پیلهچی در سمت راست من نشسته و جنب ایشان آقای ابوالحسن محصّص مستشاری نشستهاند. آپدیت پست: ۱۳ آذر ۹۰
لینکهای مرتبط:
این قطعه سیاه مشق به سیاق بسیاری از آثار مرحوم میرعماد تحریر شده و قابل انتساب به این خوشنویس شهیر قزوینی است. در خلال متن سیاهمشق نیز مضامینی را میتوان جست که میرعماد آن را در قالب چلیپا آزموده است. برای مثال:
«گفت لقمان سرخسی کای اله / پیرم و سرگشته و گمکرده راه / بندهای کو پیر شد شادش کنند / پس خطش بدهند و آزادش کنند» و نیز:
«بلغ العلی بکماله» و نیز:
«در شایستهی دریای سرمد / رسول یثرب و بطحا محمد / نبوّت را تویی آن نامه در مشت / که از تعظیم دارد مهر بر پشت» و همچنین:
«دلا بسوز که سوز تو کارها بکند / نیاز نیمشبی دفع صد بلا بکند»
با تشکّر از دوستم مجید احمدی که این قطعه از مجموعهی خود را از هندوستان برایم فرستادند.
برای دریافت سایز بزرگ تصویر بدون واترمارک با ایمیل من مکاتبه کنید.
خط بنده با مونتاژ / قطعه بندی / گره چینی و تذهیب
استاد سید حسین نجومی / دستمزد: ۱۰۰ ه.ت
نسخهء اصل این اثر در تلهفیلم «مرگ یک شاعر»
به کارگردانی حسن هدایت که به زندگی میرزادهء عشقی - شاعر و روزنامهنگار عصر مشروطه - اختصاص دارد
و توسط سیمافیلم تولید و آمادهء پخش شده،
در لوکیشن فیلم به عنوان تابلویی بر دیوار خانهء میرزاده مورد استفاده قرار گرفته است.
این اثر را در یک معامله به امیر عاملی قزوینی فروخته بودم.
آدرس اسکن در آرشیو شیخ: آر ۸۹ و ۱۰۰ و ۱۱۲ و ۱۳۳ و ۲۳۸
سمت راست: بر اساس رباعی خیام
hakim omar khaiiam neishaboori: در کـارگـه کـوزهگـری رفتـم دوش / دیدم دوهـزار کوزه گویا و خموش / ناگـاه یکـی کـوزه بـرآورد خــروش / کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش / قطعه سمت راست در سایز کاملاً بزرگ سمت چپ: بر اساس رباعی خیام: چون چرخ به کام یک خردمند نگشت / تو خواه فلک هفت شمر خواهی هشت / چون باید مرد آرزوها هم هشت / چه مور خورد به گور و چه گرگ به دشت
متن قطعه: «ای (این) شانزده رباعی لاشبهه خط شریف قبلةالکتاب ملامیرعلیست روحالله روحه کتبه الحقیر الفقیر المذنب الحسنی غفرله» قطعه در سایز کاملاً بزرگ
این قطعه به تازگی در خلال یک شب مبادلهی قطعات خوشنویسی با امیر عاملی دوست کلکسیونر قزوینی به دستم رسید.
عاملی ابراز کرد که آن را در ازای ۱ میلیون و ۶۵۰ هزار تومان وجه نقد و ۱۵۰ هزار تومان قطعه به خط خودش ابتیاع کرده است.
احمد پیلهچی ضمن ابراز مبارکباد به بنده بابت تملک این قطعه، انتساب آن را به میرعماد صرفاً به لحاظ اینکه صعود کشیدهی «شبهه» از نظر ایشان زیاد است، رد کرد. رامین مرآتی تذهیبکار معروف مقیم کرج نیز که این قطعه قبل از تملک توسط عاملی در دست او بوده است، در دیداری که با هم داشتیم، کاتب قطعه را میر ندانست. استاد موحد حسینی در دیداری که دیشب در منزل جناب حاج داود چاووشی در قم با ایشان داشتیم، قطعه را روءیت کرد و آن را حاصل دست و پنجهی میرعماد ندانست.
با این وصف و اوصاف، آنچه حقیر را برای معاملهی این قطعه راغب کرد، نوشتهی کوتاه حاجآقا صدر - از میرشناسان معروف اصفهان - در پشت این قطعه بود که انتساب اثر را به میرعماد با تاءکید مورد تاءیید قرار داده است.
توجه و یادآوری:در روزهای اخیر (هفتهی آخر آذر ۸۶) دوستی ۲۷ ساله از طریق تلفن همراه با بنده تماس گرفت و ابراز کرد که این قطعه از میرعماد زمانی متعلق به ایشان بوده و سال گذشته به همراه چند قطعهی دیگر برای فروش به قیمت ۴۵۰ هزارتومان به کسی عرضه میکند. چند روز بعد از این معامله منصرف میشود و قطعاتش را مطالبه میکند؛ ولی فرد مزبور این قطعه از میرعماد را تحویل نمیدهد و به جایش ۵۰ هزارتومان در اختیار ایشان قرار میدهد. این دوست ابراز کرد که مشاهدهی این قطعه در وبلاگ حاضر خاطرهی ناخوشی را در او زنده کرده است. نیز افزود که اسکنی از این قطعه در زمانی که در اختیار او بود، در دست دارد؛ در حالی که قطعهبندی متفاوتی داشته و برخی نقاط اثر نیز دستکاری نشده بوده است و اضافه کرد که در آن مقطع، هنوز «حاج آقا صدر» اقدام به تاءیید این قطعه نکرده بود و پشت قطعه فاقد این تاءیید بود. ولی استاد معین اصفهانی آن را دیده و بر میربودنش صحه گذاشته است. این دوست در ضمن کلمهی «شانزده» را «شاهپرده» قرائت میکرد. با تشکر از ایشان که اسکنی از این قطعه در زمانی که در اختیار او بوده، این اسکن را تقدیم عزیزان میکنم. این عکسهای مختلف که از یک قطعه در ایام گوناگون گرفته میشود، شبیه عکسهای انسانهاست و سیر تغییر و تبدیل آنها و گذر زمان را نشان میدهد و به رخ میکشد. در مقایسه بین دو اسکن حاضر نکات متعددی روشن میشود؛ از جمله دستکاری مختصر زیر کلمهی «الفقیر» دوم. شاید برخی از بازدیدکنندگان وبلاگ اسکن قدیمیتر را بیشتر بپسندند و آن را به حال و هوای خط چهارصدسالهی میرعماد نزدیکتر بدانند. در عکسهایی هم که از خودمان گرفتهایم، گاه حس میکنیم قبلاً بهتر بودیم!
توجه:
این قطعه را نهایتا به دو میلیون تومان در نیمهء دوم سال ۸۸ به محمود حبیباللهی فروختم و وجهش را ساعتی قبل از پروازم به هندوستان در تیر ۹۰ از او پس از تماسهای مکرر و تهدید به انتقال قطعاتی که از ایشان به گرو گرفته بودم به هند و فروش آنها، ستاندم. آپدیت پست در آذر ۹۰
منم که شهرهی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بددیدن
قطعه در سایز کاملاً بزرگ
قطعهی فوق قبل از تذهیب:
لینک مرتبط فیسبوکی
قطعهی سیاهمشق ابتکاری حقیر بر روی بیت سعدی:
دختران طبع را یعنی سخن با این جمال / آبرویی نیست پیش حسن آن زیباپسر
(تقدیم به ابوالفضل خزاعی) مرداد ۸۳
همین قطعه در سایز بزرگ
همین قطعه در سایز بزرگ و به صورت نگاتیو
قطعهی فوق از قطعاتی است که چند بار بین من و امیر عاملی در خلال معاملات و مبادلاتمان در سنوات اخیر رد و بدل شده است. ابتدا قطعه را به سفارش و یاد دوست نکورویم «ابوالفضل خزاعی» در مرداد ۸۳ تحریر کردم، ولی او به دلش ننشست و قطعهی دیگری خواست برایش بنویسم که دیگر ننوشتم. قطعهی فوق را برای پاسپارتو به دست محمود حبیباللهی سپردم. حبیباللهی قطعهبندی را به انجام رساند. سید احمد شفیعی دوست روحانی و خوشنویسم این سیاهمشق را پسندید. به حبیباللهی گفتم که قصد دارم این قطعه را در نمایشگاه خوشنویسی کنگرهی میرعماد که در آن ایام در قزوین برگزار میشد، به نمایش درآورم. حبیباللهی مرا از این کار باز داشت و گفت که مضمون این قطعه به شاءن شما لطمه میزند و حرف و حدیث درست میکند. با این وصف من قطعه را در نمایشگاه مزبور و نیز و بعد از آن هم در یک نمایشگاه در فرهنگسرای بهمن به نمایش عموم درآوردم.
مدتی بعد قرار شد انجمن خوشنویسان این قطعه را خریداری کند. چند بار برای پیگیری قضیه با آقای مهدیزاده تماس تلفنی گرفتم که به رغم برخورد خوبش، در خصوص موعدی که ما به پول قرار است برسیم، جواب قاطعی نمیداد و آخرش هم نشد و کار را از انجمن شعبهی دزاشیب تحویل گرفتم. مدتی بعد که خوشبختانه وارد کار سمساری خط شدم (میگویم خوشبختانه برای اینکه مرا از نگاه و چشمداشت به دست این و آن بینیاز کرد) این قطعه را در کنار یک مجموعه از خطوط خودم به امیر عاملی فروختم. (برای این قطعه ظاهراً ۲۵ ه.ت قیمت گذاشته شد که از این میزان ۱۰ ه.ت به قطعهبند پرداخته بودم.) مدتی بعد که به منزل امیر عاملی رفتم، دیدم در قسمتهای داخلی قطعه تذهیب بکار رفته است که گفت کار یکی از شاگردان رامین مرآتی در قزوین است. (ظاهراً نام تذهیبکارش را ارجی ذکر کرد.) در آن نشست این قطعه را با چند قطعهی خام و بیتذهیب از خطوط خودم تاق زدم و دوباره تملک کردم! نیتم بیشتر این بود که از قطعه در شکل و شمایل جدید، اسکنی تهیه کنم که کردم. عاملی در آن نشست ابراز کرد که این قطعه همیشه مورد توجه سمساران و خطبازانی که به منزل او میآمدند، قرار میگرفته است و او قیمت ۳۵۰ ه.ت را به آنها پیشنهاد میداده و آنها به رغم اینکه پا عقب میکشیدهاند، در نوبتهای بعد، باز هم برای خرید آن در صورتی که قیمت قدری پایینتر درنظر گرفته شود، ابراز رغبت میکردهاند.
در نهایت در آذر ۸۶ در خلال یک شب مبادله و معامله با امیر عاملی، این قطعه بار دیگر به دست عاملی رسید!
-------------------------------------------------------------
دعای فرج به خط من و در قالب سیاهمشق ابداعی حقیر
آماده شده برای شرکت در مسابقه ی طلیعهی ظهور
و قبل از تذهیب سید محمدحسین سیدکریمی
که فعلآ و تا انتخاب نام مناسبتر،
به نامگذاری دوستم امیر عاملی که این شیوه را «سیاهمشق مسلسل» نام نهاده است،
رضایت میدهم.
برخی از دوستان مدعیند که مشابه این کارها را دیدهاند؛ ولی به مورد مشخص نمیتوانند اشاره کنند. برخی به الگوبرداری من از مرحوم رضا مافی و مسعود رنگساز اشاره میکنند.
این دو خوشنویس البته از نوع خاصی از تنیدگی کلمات در هم سود میبردند
که با روش من که حالت پازلگونه دارد و حروف و کلمات همپوشانی مختصری دارند، متفاوت است.
همان قطعه بالا با تذهیب سید محمدحسین سیدکریمی (نرخ دریافتی بابت تذهیب ۲۵ ه.ت)
این قطعه در سایز بزرگ (اسکن موءمنی)
این قطعه در سایز بزرگ و به صورت نگاتیو (اسکن موءمنی)
این قطعه با اسکن پدیده ی قرن:
قطعه ی فوق با اسکن پدیده ی قرن در سایز بزرگ
قیمت اثر: فروخته شد به امیر عاملی
دعای فرج به خط من و تذهیب حسین نظیفی (نرخ دریافتی بابت تذهیب: ۲۰ ه.ت)
قیمت اثر: فروخته شد به امیر عاملی
تلفیق خط و گرافیک کار حقیر بر روی کلمهی آب و متونی متضمن کلمهی آب
بسمالله الرحمن الرحیم / قطاعی کار حقیر در حدود سال ۷۵ شمسی
قیمت اثر: فروخته شد به امیر عاملی
قیمت اثر: فروخته شد به امیر عاملی
یک قطعهی خوشنویسی اثر حقیر
(ابعاد اصلی: ۴۵ در ۶۰ سانت)
متعلق به دورههای مختلف کار هنریام (از سال ۶۵ شمسی تا ۸۴)
که بر حول محور شخصیت سید و سالار شهیدان حسینبن علی(ع) تحریر شده است.
قطعهبندی، تذهیب و گل و مرغ، کار استاد حسین نجومی در خرداد ۸۶ شمسی است.
اصل این قطعه در حال حاضر در مجموعهی کلکسیونر قزوینی امیر عاملی است.
قطعهی فوق در سایز بزرگ
قیمت اثر: فروخته شد
راست: استاد سیّد حسین نجومی nojoomi فرزند آیةالله نجومی (خطاط)
چپ: رضا شیخ محمدی در پستزمینه، کارهای خوشنویسی حقیر با تذهیب و نقاشی گل و مرغ استاد سید حسین نجومی دیده میشود. عکس یادگاری در پارکینگ منزلمان در قم در تابستان ۸۶ گرفته شده است.
عکس در سایز بزرگ
در خلال ده سالی که بین ۶۳ تا ۷۳ در قزوین اقامت داشتم،
با برادر «حسن شکیبزاده» (معروف به علی شکیب) که معاون فرهنگی بنیاد شهید قزوین بود،
آشنا و مرتبط شدم و این ارتباط به همکاریهای عدیدهای کشید؛
از جمله نوشتن پلاکارد به مناسبتهای فرهنگی، سیاسی و نیز نوشتن اطلاعیه با قلم و دوات و احیانآ آرمسازی برای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی قزوین که آقای شیکب در آن سمتی داشت.
نیز نوشتن پلاکارت برای کاندیداهای مجلس شورای اسلامی و
در نهایت کار صفحهبندی بنده در نشریهی ولایت قزوین که بخشی از این کار همزمان با دورهی سردبیری آقای شکیب در نشریهی مزبور بود.
تصویری که مشاهده میکنید، مربوط به یک کار رنگ و روغن روی بوم (تقریبآ به ابعاد ۵/۱ متر در ۵/۲ متر) که نقاشیاش را نقاش خوب قزوینی: مقصودی انجام داده که در زمان جنگ،
پرترههایی که از شهدا روی بوم در بنیاد شهید قزوین نقاشی میکرد، معروف بود.
وی این اثر را به سفارش آقای شکیب، چند ماه بعد از ارتحال امام در سال ۶۸ نقاشی کرد
و من هم با قلم مو و رنگ، زیر آن به خط رقعه (ی دست و پاشکسته البته) که در آن سالها معروف شده بودم که این کار را در پلاکارت انجام میدهم و متفاوت مینمود و به دلها مینشست، انجام دادم.
--------------------------------------------------------------------------------------
و این هم خط حقیر با تذهیب آقای مقصودی (نقاش فوق الذکر قزوینی) مربوط به سال ۶۹ شمسی
☻ سورهی حمد
در قالب سیاهمشق بدیع با مفردات نستعلیق و ترکیب تازه
اثر رضا شیخمحمدی
آبان ۸۵
☻ سیاهمشق بدیع با متن ترانهی:
«شد خزان گلشن آشنایی / بازم آتش به جان زد جدایی / ...»
مفردات نستعلیق و ترکیب تازه
اثر رضا شیخمحمدی
آبان ۸۵
☻ بیت حافظ:
«ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است / ببین که در طلبت حال مردمان چون است»
در قالب سیاهمشق بدیع با مفردات نستعلیق و ترکیب تازه
اثر رضا شیخمحمدی
آبان ۸۵
سیاهمشقاثر: استاد احمد عبدالرضاییتحریر: سال ۱۴۲۱ قمری
خریداری کردم از میثم سلطانی به ۷ هزار تومان
قیمت برای فروش: ۴۰۰ هزار تومان
فعلا پیدایش نمیکنم در آرشیوم. مرتضی ترابی هم مدتیست طالبش است. 9701
سیاهمشق حقیر بر روی بیت دوست شاعرم و خوشنویسم « امیر عاملی »:
عمر گرامی رفت و نشد ، تا که ز چنگت دل ببرم
امشب و هر شب ای صنما ، در پی دیدار سحرم
قبل از تذهیب
بعد از تذهیب اولیه (عکاسی با دوربین دیجیتال)
بعد از تذهیب اولیه (اسکن از روی اصل)
بعد از تذهیب نهایی توسط سیدکریمی و پاسپارتو (نرخ دریافتی بابت تذهیب: ۱۵ هزار تومان)
دو قطعهخط سیاهمشق نستعلیق با سبک خاصی در تنیدگی کلمات و اجزا در یکدیگر که حقیر بدان نایل شدهام و پیشتر مشابهش را ندیدهام، در این پست تقدیم میشود.
این دو قطعه در ایام نوروز و در سفر حقیر به تهران و قزوین برای دیدن اقوام، تحریر شده است.
بسیار شنیدهام که:
خارج از فضای خاصی که هر هنرآفرین برای خود در منزل و سکناگاهش ساخته و در آن به خلق اثر میپردازد، آفرینش اثر هنری، خوب از کار و آب در نمیآید و آن چیزی که باید بشود، نمیشود.
خوشبختانه حقیر با این سبک از سیاهمشق که حالت بافندگی قالی را دارد و هر جزء در کمال دقت بر بستر جزء قبلی قرار میگیرد (گاه ساتر عیوب حرف و جزء مجاور است و گاه مکمل آن)
حس میکنم حتی در حالت ناآمادگی و در خلال سفر هم میتوانم مشقی بنویسم که
همزمان هم چرکنویس است و هم پاکنویس.
از این حیث که به صورت بداهه و بدون برنامهریزی قبلی تحریر میشود، انگار قرار است اتودی برای اجرای اصلی باشد (که از قضا میتواند بعدآ دوبارهنویسی شود و احیانآ مشکلاتش اصلاح گردد)
اما در عین حال و در نهایت، پاکنویس از کار درمیآید؛
شاهدش اینکه این دو قطعه را امروز قبل از اسکنکردن، در اختیار دوست تذهیبکارم «حسین نظیفی» قرار دادم تا تذهیب کند و هر کدام را تا سقف ده هزار تومان.
به هر تقدیر با این سبک تمرین خط که تواءم با ارائهی کار جدی است، با یک تیر چند نشان میزنم.
دیگر اینکه من دوست دارم با حفظ حالت کمکاری ، با یک دست چند هندوانه (ی کوچک) بلند کنم
(هم به خط برسم هم آوازخوانی، هم نویسندگی، هم عکاسی، هم وبگردی و هم ولگردی!)
نمیتوانم و نمیخواهم در تمرین خط در تمرینهایی که نهایتا سر از سطل آشغال درمیآورد،
وقت و قوت صرف کنم؛
به خلاف برخی از همتایانانم در خطهی خط که شب تا صبح «واو» مشق میکنند
و نهایتآ هرازگاه مشقهای تلنبارشدهشان را در گونی میکنند و در بیابانهای اطراف قم دفن مینمایند.
بنده ضمن ارجنهادن به این شیوه کار این دوستان
(چون باعث میشود اسم جلاله زیر دست و پا نماند و دفن شود! ... محض شوخی عرض شد!)
که در جای خود محترم و حاکی از یکدندگی و پشتکار و میل به رفتن به بیخ کار در مقام درآوردن یک حرف نستعلیق با قلم (و بدون ساخت و ساز) مینماید، هرگز چنین سلوکی را نداشته و یحتمل نخواهم داشت و به میانبرها میاندیشم.
دو قطعه سیاهمشق این پست (یکی با متن کلاسیک و بیتاریخمصرف سورهی حمد + قل هوالله احد + سورهی کوثر با ترکیب جدید و دیگری چهارقل مبارک) محصول چنین اندیشهای است.
نظر دوستان بازدیدکننده در اینکه آیا کلمات فوق یا اجرای خوشنویسی حاضر را میپسندند یا خیر،
شنیدنی است. قبل از تذهیب
بعد از تذهیب سیدکریمی (اسکن موءمنی)
بعد از تذهیب (اسکن پدیده قرن قم)
قطعه فوق در سایز بزرگتر (اسکن پدیده قرن)
قیمت اثر: فروخته شد
قطعه ی سوم که به همین سیاق نگاشته ام
و اصل آن در اختیار دوست خوشنویس و شاعرم امیر عاملی است.
این قطعه با تکرار بیت:
( از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر / یادگاری که در این گنبد دوار بماند )
در اردیبهشت ۸۶
خلق شده و اسکن حاضر توسط سید پابرهنه تهیه شده است:
قیمت اثر: فروخته شد
سیاهمشقی در بالاست که به صورت ارتجالی تحریر شده؛ هم متن و هم ترکیب و گلاویزشدن کلمات در هم و بافت و به تعبیر من «نسّاجی کلمات»ش بداهه و بدیع است. متنش این است:
روزهایی در پیش است که در آن، شیخ در خواب مرگ خفته است و همین سیاهمشق از پستو خارج میشود و در مجلس ترحیم او پخش میشود و زنان صیحه میزنند و اسبان شیهه میکشند و شیخ، خفته در میان تابوت، مبهوت سرنوشت محتوم خویش است تا حق چه تقدیر کند و هوالحی
تحریر شد در هشت آذرماه هشتادوچهار در بلده طیبهی قم صانها الله تعالی عن الحدثان
کتابتی هم در بالا آوردهام با متن نفحاتُالأنس که ذکرش در یکی از خاطرهنوشتههایم میان آمده. بخوانیدش: اینجا
این قطعه از قطعاتی بود که از همان روز نخست که توسّط دوست خطباز اصفهانیام محمود حبیباللّهی وارد قم شد، حرف و حدیثهای بسیاری را با خود آورد. برخی آن را در حدّ شاهکارهای میرزا غلامرضا اصفهانی میدانستند و برخی دیگر قطعهخطی که در سنوات اخیر جعل شده است.
یاللعجب که برخی از بزرگان همچون استاد سیّد محمّد حسینی موحّد، دو برخورد متفاوت و متضاد با این قطعه نمودند: ابتدا آن را جعلی دانستند و در مرحلهی بعد و بعد از اینکه چند روز این قطعه مهمان آنها و به رسم امانت در اختیارشان بود، مدّعی شدند که از بهترینهای غلامرضاست. وقتی حقیر این قطعه را از آقای محمود حبیباللهی (مسئول نگارستان عروس قلم قم) به قیمت یک و نیم میلیون تومان خریداری کردم، روزی آن را نزد استاد موحد بردم و ایشان در پشت قطعه به تقاضای حقیر امضا کردند و مطلب نوشتند و تاءیید کردند که قطعه، درجهی یک، اصل و حاصل دست و پنجهی میرزا غلامرضا اصفهانی است. در این فاصله قطعه را به دیگران هم نشان دادم. دوست خوشنویسم احمد پیلهچی معتقد به جعلیبودن آن بود. آن را در انجمن خوشنویسان دزاشیب به آقای پیلهچی نشان دادم و از قاب خارج کردم. دقایق متمادی زیر ذرهبین و لوپ به آن نگریست و ابراز نظر کرد که جعلی است. ابتدا گفت که رد و رگههای موازی که در اثر هست، محصول دستگاه فتوکپی است. بعد که از شیشه خارج کردم، گفت:«نه! آن نظری که دادم منتفی است؛ ولی همچنان بر این باورم که جعل است! اما تکنیک جعلش را نمیدانم.» دوستم امیر عاملی نیز که در قزوین این قطعه را دید، ابراز کرد که جعلی است و کسی که این کار را میکند، استاد است و نخبه در این کار. عاملی حاضر به خرید این قطعه به نرخ پیشنهادی من نشد؛ ولی گفت اگر امانت در دست من باشد، شاید بتوانم کاری برایت بکنم. تعجب میکرد که من چگونه سه و نیم میلیون تومان برای این قطعه خرج کردهام. در نهایت هم این قطعه در اختیار ما ماند. دوست خوشنویس و معاملهگر خط حقیر: علی نجفی پیشنهاد ۲ میلیون تومانی برای خرید این قطعه به من داد. در نهایت یک شب در خلال نشستی با سید رضا بنیرضی (نسخنویس خوب معاصر) این قطعه را که ایشان هم بدون هیچ دلیل متقن و قاطعی قائل به جعل آن بود، از آن خود کرد و در ازایش چهار قطعه نسخ و شکستهنستعلیق قدیمی را از ایشان گرفتم که اسکن آنها را در این وبلاگ قرار دادهام.
بنیرضی در دیدارهای بعد هم که با هم داشتیم، ابراز کرد:
قطعه را به استاد امیرخانی نشان دادم و در همان نگاه اول آن را به کناری نهاد و گفت: جعل است! بنیرضی افزود:
استاد کرمعلی شیرازی نیز مشابه این عقیده را داشت.
به هر تقدیر پروندهی مربوط به این قطعه مفتوح است و کارشناسان خط میتوانند همچنان آن را بررسی و ارزیابی کنند و در رد و اثبات آن نظر دهند. جناب استاد احمد عبدالرضایی نیز در نخستین باری که این قطعه را در مقابل نگارستان اشراق قم و در حضور علی رضائیان که خود از شیفتگان این قطعه است، به ایشان نشان دادم، به رغم انتظار من سهفازشان نپرید و قطعه را معمولی دانستند و گفتند: اگر هم غلامرضا باشد، در حال خوبی آن را تحریر نکرده است.
و اکنون بهمن ۸۶ است. افراد مختلفی در این فاصله باز در باب این قطعه نظر دادهاند. دوست اصفهانی و خطبازم عادل محمدی اهل اصفهان و دانشجوی متالورژی در کیش در تماس تلفنی با موبایل بنده که سببساز شروع رابطهی من با ایشان شد و در روزهای اخیر به دیدار حضوریام با ایشان منجر گردید، ابراز نظر کرد که این قطعه اصل و اصیل است.
عجیبتر اینکه در ماههای اخیر شنیدم که جناب بنیرضی که در حال حاضر مالک این قطعه است و همیشه از آن تاکنون به عنوان قطعهی جعلی یاد میکرده و در عین حال هر وقت که محمود حبیباللهی برای خرید آن و یا ابراز تمایل به خرید آن نزد او میرفته است، ابراز میکرده که دو تا قطعهی اصل میرحسین خوشنویسباشی برای من بیاور و این را ببر، جدیداً شنیدم که تغییر عقیده داده و معتقد شده که این قطعه، اصل است و اگر هم جعل شده در زمان خود میرزا غلامرضا جعل شده است. حبیباللهی حتی گفت: فکر میکردم تا حالا خبر داشته باشی که بنیرضی در این خصوص تغییر عقیده داده. در دیدار که با بنیرضی در بندهمنزل در هفتههای اخیر داشتیم، مسئله را جویا شدم. گفت: نه! من تغییر عقیده ندادهام. منتهای مراتب من وقتی این قطعه به سینهی دیوار خانهام هست، وقتی کسی از من میپرسد، این قطعه چطور است؟ در جواب نمیگویم: جعل است! همچنان که نمیگویم: اصل است! بلکه میگویم: خطّ خوبی است! و واقعیّت را میگویم. طرف در این حال خیال میکند و این حس به او منتقل میشود که من گفتم: اصل است! و میرود اینور و آنور مطرح میکند که من تغییر عقیده دادهام. خبر تازه در مورد دیدگاه جناب پیلهچی در مورد این قطعه: حبیباللّهی میگفت: در منزل بنیرضی که بودیم و پیلهچی هم بود، شاهد تغییر عقیدهی پیلهچی هم بودیم. او که تا قبل از این به شدّت قائل به عدم اصالت این قطعه بود، این بار در بارهی جعلیبودن آن چیزی نگفت و حتی در مقابل این سوءال بنیرضی که قیمت این قطعه را سوءال کرد، قیمت بالایی (ظاهراً در حد ۴ میلیون تومان) برای آن در نظر گرفت. (سید محمد حسینی در دیدار اخیر در منزل این مطلب را به همین شکل نقل کرد و در مورد قیمت گفت: پیلهچی به بنیرضی گفته بود که ۶ یا ۸ میلیون تومان میارزد!)
دوست خوشنویس اصفهانیام مصطفی رضایی در تابستان ۸۷ ابراز میکرد: در منزل بنیرضی بودیم. قطعهی حاضر را بر دیوار دیدم. صحبت اصالت یا عدم اصالت آن شد. ابراز کرد: «این اصل است و آنکه در کتاب مرقعات خط چاپ شده است، جعل است!»
لینکهای مرتبط:
http://sheikh.ir/post/559
http://i2.tinypic.com/qsob2g.jpg
یک یادآوری و گلهگزاری: اکتفا به کپیکردن تصویر این قطعه خط در آلبوم میرزا غلامرضا اصفهانی در گروه پرشینکالیگرافی در فیسبوک در اواخر سال ۹۰ شمسی بدون اشاره به نام وبلاگ حاضر و با ندیدهانگاشتن اطّلاعات مبسوط درجشده در این پست و بدون قید نام حقیر به عنوان کسی که هر چه باشد، زمانی مالک این قطعه بودم، اگر نگویم خباثتآمیز دست کم غیرمنصفانه است.
اگر به سیاق بسیاری از فروشندگان کالا، عیوب جنسهایم را پنهان و قوّتهایش را بزرگنمایی میکردم، اینقدر دلم نمیسوخت. خشم و عصبانیّتم بیشتر بدین خاطر است که صاف و صادق در خصوص آثار خوشنویسی و اصالت یا عدم اصالت آنها حتّی در زمانی که یک قطعه در تملّک من است و علیالقاعده فقط باید از نقاط قوّتش بگویم، داد سخن میدهم...... در همین پست بدون لاپوشانی در اسفند ۸۴ تمام حرف و حدیثها را نقل کردم.... این کار حتی موجب تعجّب محمود حبیباللهی - که قطعه را از او خریده و طالب بازخرید آن بود - شد......... محمود در مقطعی که این قطعه خط را به من فروخت، همچنان در فکر آن بود که مجددا آن را به مجموعهاش بازگرداند. یک بار به من گفت:
«افرادی را ماءمور میکردم که با شما از در صحبت وارد شوند که این خط را بفروشید یا مبادله کنید.»
آنها به من خبر میدادند که وقتی نزد شیخ رفتیم، بدون توسّل به شیوهء رایج در بین کاسبان که عیوب کالا را زیر بغل پنهان میکنند و محسّناتش را کف دست میگذارند، نه گذاشت و نه برداشت و بلافاصله که گفتیم اگر فروشنده هستید، طالب سیاهمشق کلّمینی هستیم، برگشت گفت: «این قطعه مشکوک است! مشکلی باهاش ندارید؟» و اینگونه راءیمان را برای خرید زد.
البته هدف شیخ از صداقت، نه صادقانهزیستن که استفاده از این اهرم برای نجات و جلب اعتماد طرف مقابل است که در بسیاری از موارد هم جواب داده است.... چه معنا دارد که حضرات، با وجود این صداقت در این بلاگ و در این پست، جوری با این قطعه برخورد کنند که انگار نخستین بار است در خصوص عدم اصالت آن به کشف بزرگ و تازه نایل شدهاند.
جوّ زشتی است که اخلاق مرا هم اینجوری کرده است که میبینید!.... مدام در فکر پنجولکشیدن به این آتمسفر زننده با شیوههای خاص هستم. نوعا عصبانی نمیشوم و به جایش به طبل بیعاری میزنم و به طنز استهزاآمیز توسّل میجویم که خیلی هم کیف دارد. واترمارکهای مضحک من یک دهنکجی به حضرات شبیخونزنی است که یقین دارم اگر توان فنّیش را داشتند، مبادرت به حذف آنها میکردند و نیز امحای نام بنده و نام وبلاگ و شماره موبایلم از زیر قطعات خوشنویسی.... من با راههای شیخانهام برای این جماعت شکلک در میآورم. مرا به ناحق از گروه فیسبوکیشان دک کردند؛ اما هنوز انگار هرازگاهی سروکلّهء خودم و دستهگلهایم و واترمارکهای مضحکم پیدا میشود و این، لذّتی شیطانی به من میدهد.
#سياه'مشق با مضمون آزاد، خط رضا شیخ'محمدی، تیر ۸۳، کاغذ گلاسه، رگ'آمیزی کاغذ بعد از نگارش با رنگ جوهر امیر عاملی، قطعه'بندی: مرتضی ترابی، ابعاد اصلی: 33x25 سانت
لینک تلگرامی:
https://telegram.me/rSheikh/1005
لینک فیسبوکی:
«خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام / بر نام عمر و دولت احباب میزدم»
سیاهمشق تحریرشده به خط بنده در آبان 80
به سفارش دوستم کاظم عابدینی مطلق
مدیر انتشارات آفرینه
برای چاپ در کتاب فالنامهء حافظ
که همان سنوات چاپ شد.