سیاهمشق، میرزا غلامرضا اصفهانی( 1300.ق) که چند سال قبل برای مجموعهی شخصیام خریداری کردم.
این قطعه از قطعاتی بود که از همان روز نخست که توسّط دوست خطباز اصفهانیام محمود حبیباللّهی وارد قم شد، حرف و حدیثهای بسیاری را با خود آورد. برخی آن را در حدّ شاهکارهای میرزا غلامرضا اصفهانی میدانستند و برخی دیگر قطعهخطی که در سنوات اخیر جعل شده است.
یاللعجب که برخی از بزرگان همچون استاد سیّد محمّد حسینی موحّد، دو برخورد متفاوت و متضاد با این قطعه نمودند: ابتدا آن را جعلی دانستند و در مرحلهی بعد و بعد از اینکه چند روز این قطعه مهمان آنها و به رسم امانت در اختیارشان بود، مدّعی شدند که از بهترینهای غلامرضاست. وقتی حقیر این قطعه را از آقای محمود حبیباللهی (مسئول نگارستان عروس قلم قم) به قیمت یک و نیم میلیون تومان خریداری کردم، روزی آن را نزد استاد موحد بردم و ایشان در پشت قطعه به تقاضای حقیر امضا کردند و مطلب نوشتند و تاءیید کردند که قطعه، درجهی یک، اصل و حاصل دست و پنجهی میرزا غلامرضا اصفهانی است. در این فاصله قطعه را به دیگران هم نشان دادم. دوست خوشنویسم احمد پیلهچی معتقد به جعلیبودن آن بود. آن را در انجمن خوشنویسان دزاشیب به آقای پیلهچی نشان دادم و از قاب خارج کردم. دقایق متمادی زیر ذرهبین و لوپ به آن نگریست و ابراز نظر کرد که جعلی است. ابتدا گفت که رد و رگههای موازی که در اثر هست، محصول دستگاه فتوکپی است. بعد که از شیشه خارج کردم، گفت:«نه! آن نظری که دادم منتفی است؛ ولی همچنان بر این باورم که جعل است! اما تکنیک جعلش را نمیدانم.» دوستم امیر عاملی نیز که در قزوین این قطعه را دید، ابراز کرد که جعلی است و کسی که این کار را میکند، استاد است و نخبه در این کار. عاملی حاضر به خرید این قطعه به نرخ پیشنهادی من نشد؛ ولی گفت اگر امانت در دست من باشد، شاید بتوانم کاری برایت بکنم. تعجب میکرد که من چگونه سه و نیم میلیون تومان برای این قطعه خرج کردهام. در نهایت هم این قطعه در اختیار ما ماند. دوست خوشنویس و معاملهگر خط حقیر: علی نجفی پیشنهاد ۲ میلیون تومانی برای خرید این قطعه به من داد. در نهایت یک شب در خلال نشستی با سید رضا بنیرضی (نسخنویس خوب معاصر) این قطعه را که ایشان هم بدون هیچ دلیل متقن و قاطعی قائل به جعل آن بود، از آن خود کرد و در ازایش چهار قطعه نسخ و شکستهنستعلیق قدیمی را از ایشان گرفتم که اسکن آنها را در این وبلاگ قرار دادهام.
بنیرضی در دیدارهای بعد هم که با هم داشتیم، ابراز کرد:
قطعه را به استاد امیرخانی نشان دادم و در همان نگاه اول آن را به کناری نهاد و گفت: جعل است! بنیرضی افزود:
استاد کرمعلی شیرازی نیز مشابه این عقیده را داشت.
به هر تقدیر پروندهی مربوط به این قطعه مفتوح است و کارشناسان خط میتوانند همچنان آن را بررسی و ارزیابی کنند و در رد و اثبات آن نظر دهند. جناب استاد احمد عبدالرضایی نیز در نخستین باری که این قطعه را در مقابل نگارستان اشراق قم و در حضور علی رضائیان که خود از شیفتگان این قطعه است، به ایشان نشان دادم، به رغم انتظار من سهفازشان نپرید و قطعه را معمولی دانستند و گفتند: اگر هم غلامرضا باشد، در حال خوبی آن را تحریر نکرده است.
و اکنون بهمن ۸۶ است. افراد مختلفی در این فاصله باز در باب این قطعه نظر دادهاند. دوست اصفهانی و خطبازم عادل محمدی اهل اصفهان و دانشجوی متالورژی در کیش در تماس تلفنی با موبایل بنده که سببساز شروع رابطهی من با ایشان شد و در روزهای اخیر به دیدار حضوریام با ایشان منجر گردید، ابراز نظر کرد که این قطعه اصل و اصیل است.
عجیبتر اینکه در ماههای اخیر شنیدم که جناب بنیرضی که در حال حاضر مالک این قطعه است و همیشه از آن تاکنون به عنوان قطعهی جعلی یاد میکرده و در عین حال هر وقت که محمود حبیباللهی برای خرید آن و یا ابراز تمایل به خرید آن نزد او میرفته است، ابراز میکرده که دو تا قطعهی اصل میرحسین خوشنویسباشی برای من بیاور و این را ببر، جدیداً شنیدم که تغییر عقیده داده و معتقد شده که این قطعه، اصل است و اگر هم جعل شده در زمان خود میرزا غلامرضا جعل شده است. حبیباللهی حتی گفت: فکر میکردم تا حالا خبر داشته باشی که بنیرضی در این خصوص تغییر عقیده داده. در دیدار که با بنیرضی در بندهمنزل در هفتههای اخیر داشتیم، مسئله را جویا شدم. گفت: نه! من تغییر عقیده ندادهام. منتهای مراتب من وقتی این قطعه به سینهی دیوار خانهام هست، وقتی کسی از من میپرسد، این قطعه چطور است؟ در جواب نمیگویم: جعل است! همچنان که نمیگویم: اصل است! بلکه میگویم: خطّ خوبی است! و واقعیّت را میگویم. طرف در این حال خیال میکند و این حس به او منتقل میشود که من گفتم: اصل است! و میرود اینور و آنور مطرح میکند که من تغییر عقیده دادهام. خبر تازه در مورد دیدگاه جناب پیلهچی در مورد این قطعه: حبیباللّهی میگفت: در منزل بنیرضی که بودیم و پیلهچی هم بود، شاهد تغییر عقیدهی پیلهچی هم بودیم. او که تا قبل از این به شدّت قائل به عدم اصالت این قطعه بود، این بار در بارهی جعلیبودن آن چیزی نگفت و حتی در مقابل این سوءال بنیرضی که قیمت این قطعه را سوءال کرد، قیمت بالایی (ظاهراً در حد ۴ میلیون تومان) برای آن در نظر گرفت. (سید محمد حسینی در دیدار اخیر در منزل این مطلب را به همین شکل نقل کرد و در مورد قیمت گفت: پیلهچی به بنیرضی گفته بود که ۶ یا ۸ میلیون تومان میارزد!)
دوست خوشنویس اصفهانیام مصطفی رضایی در تابستان ۸۷ ابراز میکرد: در منزل بنیرضی بودیم. قطعهی حاضر را بر دیوار دیدم. صحبت اصالت یا عدم اصالت آن شد. ابراز کرد: «این اصل است و آنکه در کتاب مرقعات خط چاپ شده است، جعل است!»
لینکهای مرتبط:
http://sheikh.ir/post/559
http://i2.tinypic.com/qsob2g.jpg
یک یادآوری و گلهگزاری: اکتفا به کپیکردن تصویر این قطعه خط در آلبوم میرزا غلامرضا اصفهانی در گروه پرشینکالیگرافی در فیسبوک در اواخر سال ۹۰ شمسی بدون اشاره به نام وبلاگ حاضر و با ندیدهانگاشتن اطّلاعات مبسوط درجشده در این پست و بدون قید نام حقیر به عنوان کسی که هر چه باشد، زمانی مالک این قطعه بودم، اگر نگویم خباثتآمیز دست کم غیرمنصفانه است.
اگر به سیاق بسیاری از فروشندگان کالا، عیوب جنسهایم را پنهان و قوّتهایش را بزرگنمایی میکردم، اینقدر دلم نمیسوخت. خشم و عصبانیّتم بیشتر بدین خاطر است که صاف و صادق در خصوص آثار خوشنویسی و اصالت یا عدم اصالت آنها حتّی در زمانی که یک قطعه در تملّک من است و علیالقاعده فقط باید از نقاط قوّتش بگویم، داد سخن میدهم...... در همین پست بدون لاپوشانی در اسفند ۸۴ تمام حرف و حدیثها را نقل کردم.... این کار حتی موجب تعجّب محمود حبیباللهی - که قطعه را از او خریده و طالب بازخرید آن بود - شد......... محمود در مقطعی که این قطعه خط را به من فروخت، همچنان در فکر آن بود که مجددا آن را به مجموعهاش بازگرداند. یک بار به من گفت:
«افرادی را ماءمور میکردم که با شما از در صحبت وارد شوند که این خط را بفروشید یا مبادله کنید.»
آنها به من خبر میدادند که وقتی نزد شیخ رفتیم، بدون توسّل به شیوهء رایج در بین کاسبان که عیوب کالا را زیر بغل پنهان میکنند و محسّناتش را کف دست میگذارند، نه گذاشت و نه برداشت و بلافاصله که گفتیم اگر فروشنده هستید، طالب سیاهمشق کلّمینی هستیم، برگشت گفت: «این قطعه مشکوک است! مشکلی باهاش ندارید؟» و اینگونه راءیمان را برای خرید زد.
البته هدف شیخ از صداقت، نه صادقانهزیستن که استفاده از این اهرم برای نجات و جلب اعتماد طرف مقابل است که در بسیاری از موارد هم جواب داده است.... چه معنا دارد که حضرات، با وجود این صداقت در این بلاگ و در این پست، جوری با این قطعه برخورد کنند که انگار نخستین بار است در خصوص عدم اصالت آن به کشف بزرگ و تازه نایل شدهاند.
جوّ زشتی است که اخلاق مرا هم اینجوری کرده است که میبینید!.... مدام در فکر پنجولکشیدن به این آتمسفر زننده با شیوههای خاص هستم. نوعا عصبانی نمیشوم و به جایش به طبل بیعاری میزنم و به طنز استهزاآمیز توسّل میجویم که خیلی هم کیف دارد. واترمارکهای مضحک من یک دهنکجی به حضرات شبیخونزنی است که یقین دارم اگر توان فنّیش را داشتند، مبادرت به حذف آنها میکردند و نیز امحای نام بنده و نام وبلاگ و شماره موبایلم از زیر قطعات خوشنویسی.... من با راههای شیخانهام برای این جماعت شکلک در میآورم. مرا به ناحق از گروه فیسبوکیشان دک کردند؛ اما هنوز انگار هرازگاهی سروکلّهء خودم و دستهگلهایم و واترمارکهای مضحکم پیدا میشود و این، لذّتی شیطانی به من میدهد.