قطعه به خط استاد رسول مرادی
قطعه نستعلیق / خط : استاد رسول مرادی
تحریر : سال ۱۴۲۵ قمری
تذهیب : روحالله فاضلی وادقانی
ابعاد اصلی : ۵۳x۳۸ سانتیمتر
قطعه نستعلیق / خط : استاد رسول مرادی
تحریر : سال ۱۴۲۵ قمری
تذهیب : روحالله فاضلی وادقانی
ابعاد اصلی : ۵۳x۳۸ سانتیمتر
این پست حاوی مطالب زیر است:
۱. قطعهخط منتشرنشدهی ثلث به خامهء پرمایهء استاد حسینی موحّد که در سال ۱۴۱۳ قمری بر اساس روایتی از امام علی(ع) در تجلیل از مقام سکوت تحریر شده است.
۲. ارائهء پنج صفحه از مطالب کتاب هفتصدصفحهای «عسل و مثل» تحریر اینجانب و پدرم.
در این صفحات، مجموعهای از ضربالمثلهای مختلف از فرهنگهای گوناگون در تمجید از سکوت و نقد زیادهگویی و نپختهگویی آورده شده است.
۳. ارائهء عکس از صفحات پنجگانهء مزبور از کتاب عسل و مثل.
۴. مصاحبهء زندهء بنده با رادیو سراسری معارف در تاریخ ۶ شهریور ۸۸ در خصوص کتاب عسل و مثل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اِذا تَمَّ العقلُ نقَصَ الْكَلامُ! روايتى است منقول از على(ع) در فضيلتِ خاموشى. اصولاً پُرحرفى نشانهى خامى است. گويند:
سنگ آسيابْ تا وقتى نو باشد، سر و صداى زيادى دارد!
وقتى فردْ جاافتاده شد، درصدِ سكوتش بيشتر مىشود:
خُمّ پر از باده تُهى از صداست / چون كه تُهى شد، ز صدا پُر نواست
چرخ بدين گردشِ دائم، خموش / چرخهى حلاّج و هزاران خروش!
اروپايىها گويند:
احمقترين مردمان، پرسروصداترين آنهاست; همچنان كه خرابترين چرخ كالسكهْ بيشتر صدا مىكند!
دَر اگر روى پاشنهى خود باشد، به راحتى و بىسروصدا حركت مىكند و اگر روى پاشنهى خود نباشد، پر سر و صدا و توأم با استهلاك زياد خواهد بود.
شعر:
از خامى ديگ است كه در جوش و خروش است
چون پخته شد و لذّتِ دم يافت، خموش است!(پاورقی۱)
آقاى محسن قرائتى هم اين تمثيل را به كار مىبردند:
خوردهسواد مثل خوردهپول دردِسر دارد!
پولِ خُرد در جيب سر و صدا مىكند و موجب سنگينى جيب است; امّا اسكناس و چكِ رقمبالا، حجمى ندارد و وجودش بهظاهر محسوس نيست. سعدى گويد:
«دانا چون طبلهى عطّار است: خاموش و هنرنماى. و نادانْ چون طبلِ غازى است: بلندآواز و ميانتهى.»
گاه در ارتباط با دشمنان و بددلان نيز مُهر سكوت بر دهان زدن، كارآيى بيشترى دارد. معروف است كه:
جواب ابلهان، خاموشى است! با اين وصفْ سكوت، خود نوعى گفتار است!(پاورقی۲):
ز مرغ صبح ندانم كه سوسنِ آزاد / چه گوش كرد كه با دَه زبان خموش آمد (پاورقی۳) نيز:
نيست صحبت، مردمِ كجبحث را جز خامُشى / ماهىِ لببسته، خون در دل كند قلاّب را! (پاورقی۴)همچنين:
طوطى از خاموشى آيينه مىآيد به حرف / مُهر خاموشى به لب زن تا به دل گويا شوى!
خاموشى، به استتار عيوب شخص كمك مىكند و گفتار، برملاكنندهى نقائص (و نيز البتّه فضائل) فرد است:
تا مرد سخن نگفته باشد / عيب و هنرش نهفته باشد
خنده رسوا مىنمايد پستهى بىمغز را / چون ندارى مايه، از لاف سخن خاموش باش! (پاورقی۵)
و نيز اين مصراعِ معروف:
پستهى بىمغز لب چون وا كند رسوا شود!
و باز هم ابياتى در فضيلت خاموشى:
سخن گرچه هر لحظه دلكشتر است / چو بينى، خموشى از آن بهتر است سكوت چيست؟
دَرِ فتنه بستن، دهان بستن است / كه گيتى به نيك و بد آبستن است
پشيمان ز گفتار ديدم بسى / پشيمان نگشت از خموشى كسى (پاورقی۶)
صدف زان سبب گشته جوهرفروش / كه از پاى تا سر همه گشته گوش!
ندانم كجا ديدم اندر كتاب كه:
«خموشى، عبادتى است بىرنج; زينتى است بىپيرايه; هيبتى است بىسلطنت; قدرت و حصارى است بىديوار; بىنيازى است از خلق; و موجب راحت و سرپوشِ همهى عيبهاست.»
شايد اين، يك ضربالمثل خارجى باشد:
از خوردنِ حرف، كسى سوء هاضمه نمىگيرد!
توصيه شده است:
كم گوى و گُزيده گوى! دير گوى نكو گوى! (پاورقی۷) ناصرخسرو گويد:
كم گوى و گُزيده گوى چون دُر / تا ز اندك تو جهان شود پُر! (پاورقی۸) نيز:
اوّل انديشه وانگهى گفتار! (پاورقی۹). شعر:
مزن بىتأمُّل به گفتارْ دَم / نكو گوى! اگر دير گويى چه غم؟
انگليسىها گويند: Think twice before you speak once..
دو بار بينديش و يك بار بگو!
كاملترين كلام در خصوص گفتار و آداب آن، از سعدى است كه در قطعهاى جالب و جامع گويد:
اگر چه پيش خردمند، خامُشى ادب است / به وقت مصلحت آن به كه در سخن كوشى
دو چيز طيرهى عقل است: «دمْ فروبستن / به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشى»
تكمصرعِ ضربالمثل: هر سخن جايى و هر نكته مكانى دارد! (پاورقی۱۰)
در يك جمعبندى مىتوان گفت:
اساساً تكلُّم و سكوت، حُسن و قبحى ندارد و بايد ديد از سوى چه كسى استفاده مىشود. پيامبر عظيمالشّأن اسلام(ص) مىفرمايد:
أَلْعالِمُ اذا سَكَتَ فَهُوَ بَحْرٌ عميقٌ وَ اِذا تَكَلَّمَ فهوُ بَحْرٌ مَوّاجٌ. أَلْجاهِلُ اذا سَكَتَ فَهُوَ جِدارٌ و اِذا تَكَلَّمَ فهوَ حمارٌ!
عالِم اگر سكوت كند، چونان درياى عميق و به ظاهر ساكن است; و اگر زبان به گفتار گشايد، مانندِ درياى متلاطم است. و جاهل، آنجا كه سكوت مىكند، چون ديوار است و آنجا كه زبان باز مىكند، خرِ بدصدا را بهياد مىآورد!
---------------پاورقی۱) اين بيت را اوّلين بار از «عبّاس قانع» كه از هنرمندانِ قزوين در رشتهى هنرهاى تجسّمى است، در سفر عتبات عاليات در ارديبهشت ۸۰ شنيدم. در باب مقامِ پختگىْ اين كلام نيز از مولوى در مثنوىاش شنيدنى است; كه تا وقتى ميوهى درخت، خام و كال است، سفت و سختْ شاخه را مىچسبد و رها نمىكند. و وقتى پخته مىشود، رابطهاش با درخت سستى مىگيرد; تا آنكه رها مىشود. ما هم اگر دنيا را سفت و سخت چسبيدهايم، براى اين است كه به پختگى و كمال نرسيدهايم. بشنويد:
اين جهان، همچون درخت است اى كِرام! / ما بر آن، چون ميوههاى نيم خام
سخت گيرد خامها مر شاخ را / چون كه با خامى نشايد كاخ را
چون كه پخت و گشت شيرين، لبگران / سست گيرد شاخها را آن زمان! ر.شيخ.م
پاورقی۲) على(ع) در خطبهى ۹۶ نهجالبلاغه در وصف پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد:
كَلاَمُهُ بَيَانٌ وَ صَمْتُهُ لِسَانٌ. يعنى: سكوت پيامبر نيز، معنادار و نوعى زبانِ گفتار بود!
نبايد تصوّر كرد كه «سكوت» مرادفِ بيكارى و بىعملى است; سكوت، خودْ كارى است و كار بزرگى هم هست و همه كس هم بدان تن در نمىدهد. گويند: «ألصَّمتُ حُكمٌ و قَليلٌ فاعِلُه» يعنى: خاموشى، حكمت است و كُنندهى آن كم است.
پاورقی۳) حافظ
پاورقی۴) مطلب طنزآميز زير را در ارديبهشت ۷۹ در شبكهى رايانهاى داخلى نور وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزهء علمیّهء قم و در محيطى به نام «انجمن ادبيّات» كه قابل دسترسى براى عموم اعضاى اين شبكهى اطّلاعرسانى بود، قرار دادم. از طريق شبكهى يادشده امكان ارتباط ميان كاربرانِ دور از هم - حتّى به صورت زنده و در محيطى موسوم به «تِله و چَتْ» - فراهم مىشد و مىتوانستند از طريق تايپِ پيام با هم گفتگو كنند:
«بر تو باد اى معشوق! كه مَرتبت خود بدانى و خويشتن ارزان نفروشى. در بلهگويى تأخير نما و به همشيره يا دختركى ديگر از فواميلْ تعليم فرما كه بر سر سفرهى عقد، بلند و نعرهگونْ اعلام نمايد كه به گلچينى مشرّف گشتهاى و وجه تأخير در بلهگويى اين بوده و لاغير.نيز الحذر! كه در برابر جيليز و بيليز كردن عاشقان بىسروپا دَم بر آورى يا دُم تكان دهى، تا بفهمه با كى طرفه! هيچ و هرگز مبادت از در بخشندگى و بندهنوازى وارد شوى كه اين جماعت، لايق ترحّم نباشند و جوابشان خاموشى و سزايشان سكوت است; سكوتى كه هيچ نشانهاى از رضايت در آن نباشد.
خويشتن به خريّت زدن در برابر شلنگ تختهفكنىهاى عشّاقِ فكسنى را فايدتى ديگر هم هست كه همانا مصونيّت حنجره از خش باشد، كه دلبركان نشايد كه جز به غمز و ايما سخن گويند تا اتوار صوتى ايشان از لطافت خارج نگردد كه بسا كه دور فلك بر خلاف ميل معاشيق چرخد و آنان ناچار از استخدام در ادارهجات گردند و سِكْرترى پيشه نمايند. در اين حال لطافت حريرگون اصوات ايشان تواند خود بسْ مشترى جلبكن باشد كه معشوقِ با صوت خشدار به نيمجو نيرزد و چون «گوشى مخابرات رفتهى موبايلْ»* كمقدر باشد و اندكْبها!
* در سال 79 كه سال نگارش اين مطلب بود، هر خطّ تلفن همراه، با يك گوشىِ موبايل كه مىبايست به مخابرات برده شود و شمارهى سريالش يادداشت شود، شناخته مىشد. گوشىهاى مزبور تا وقتى در مغازه بود، قيمتش بالا بود و وقتى شمارهْسريالش در مخابرات ثبت مىشد، از قيمت مىافتاد! ر.شيخ.م
پاورقی۵) صائب تبريزى
پاورقی۶) از ره حرف بوَد رنجش مردم، صائب / كس نديديم كه دشمن شود از خاموشى - صائب تبريزى
پاورقی۷) در وصف كلماتى كه داراى لفظ اندك و مفهوم عميق باشد، از تعبيرِ «قليلُاللَّفظ، كثيرُالمعنى» استفاده مىشود. حافظ گويد:
بيا و حالِ اهل درد بشنو! / ز لفظ اندك و معنىّ بسيار
در هفده مهر ۸۲در سالن قدس حوزهى هنرى سازمان تبليغات اسلامى قم در جلسهى نقد شعر با شركت مرحوم دكتر سيّد حسن حسينى حضور يافتم. ايشان در طعنه به درازگويى برخى شاعران گفت:
بعضى انگار تنها خواستهاند ديوانشان از الف تا يا (حرف آخر رديف و قافيه) شعر داشته باشد و كيفيّت اشعارى كه مىسرايند، برايشان اولويّت نخست را نداشته است. سيد حسن حسينى بعد از تمجيد از ايجاز، اين مثال را زد كه انگار در يكى از كتب دانشگاهى ديده بود:
«موادّ منفجره اگر در محيط باز گذاشته شود، اثرش كمتر از وقتى است كه در يك فضاى كوچك قرار گيرد.» ر.شيخ.م
پاورقی۸) معمولاً كسى كه زياد صحبت مىكند، بيشتر در معرض خطاست.
از دوست هنردوستم حسين ميرزايى در قم شنيدم كه تركها گويند: چُخْلُقْ، پُخْلُق دُر! ر.شيخ.م
پاورقی۹) اوّل انديشه وانگهى گفتار / پاى بست آمده است و پس ديوار
پاورقی۱۰) از حافظ شيرازى است; و برگرفته از اين بيت:
با خراباتنشينان ز كرامات، ملاف! / هر سخن وقتى و هر نكته مكانى دارد
«ربی! انت عونی!» خدای من تو یار منی!
ترکیب ثلث با سه کلمه که در سال ۱۴۲۳ قمری توسّط مثّنی العبیدی اجرا شده است.
این کاتب که خود را در ذیل آثارش شاگرد استاد عباس بغدادی میداند، متولد شهر رمادی استان انبار عراق در سال ۱۹۷۲ و تحصیلکردهء کارشناسی شیمی در دانشگاه بغداد به سال ۱۹۹۴ است.
نام کامل او «مثنّی عبدالحمید عبیدی» و در حال حاضر مقیم کشور آمریکاست و پیش از این مدتی در عمّان میزیست.
این پست را پیش از این در ۵ تیر ۸۶ با ارائهء تصویر سمت راست که از روی فتوکپی خط استاد تهیه شده، تقدیم کرده بودم. به دنبال کامنت دوست گل آذریم امین هیهاتی از تبریز، این پست را با ارائهء تصویر تازهای که از روی اصل اثر تهیه شده، به روز میکنم. این اثر مزیّن به تذهیب خوب روحالله فاضلی وادقانی نگارگر صاحبنام قمی و نسخهء اصل آن در اختیار دوست خطبازم سیّد محمّد حسینی است و آنگونه که در بهمن ۸۶ از او شنیدم، آن را به پدر و مادر عزیزش اهدا کرده است. ترجمهء شعر عربی از این قرار است:
خدا عذاب نمیدهد مادرم را؛ چرا که نوشید جام دوستی امام علی(ع) را و در شیرش آن را به من تزریق کرد. و پدری دارم که هوای آن امام همام را در سر دارد. پس من نیز از همین رو دوستدار علی شدم.
لینک مرتبط: >> اینجا
از ما گذشت نیک و بد، امّا تو روزگار
فکری به حال خویش کن این روزگار نیست!
شعر: عماد خراسانی / خط: رضا شیخ محمّدی، آبان ۸۴
تذهیب: زهرا بیات (نگارگر اراکی)، زمستان ۸۹
ابعاد اصلی: ۳۴x۱۲ سانتیمتر
انتشار این اثر توسط دوستداران شاعر معروف این سامان محمدعلی بهمنی در برگهاش در فیسبوک: اینجا
سرنوشت قطعه: فروش به مستاءجرمان رضا نصیرزاده در تابستان ۹۱ به ۱۰۰ ه.ت
نسخ رنگینویسی
کاتب: ابوالقاسم فرهنگ فرزند وصال شیرازی ابعاد اصلی: ۱۸ در ۹ سانتیمتر
تاریخ قبلی پست: هجدهم اردیبهشت 1387ساعت 1:8
سیاهمشق بداههنگاری / متن: خاطرهء شخصی در خصوص بازدید نگارنده از کتیبهء میرزا آقا خمسه شاگرد برجستهء میرزا غلامرضا اصفهانی به همراه یکی از دوستان / تحریر: رضا شیخ محمّدی، مرداد ۸۳ / رنگکردن کاغذ بعد از نگارش و با رنگ جوهر (با حلّال تینر فوری ۲۰ هزار) که از امیر عاملی گرفتم. / تذهیب: الناز ارجی (نگارگر قزوینی) / دستمزد دریافتی بابت تذهیب: ۱۷ هزار تومان / ابعاد اصلی: ۳۵ در ۲۹ س.م
دل ز دستم رفت و جان هم، بیدل و جان چون کنم؟
ســر عشقــت آشکــارا گشـت پنهــان، چون کنــم؟
سطری است که در مرداد ۸۶ به سفارش دوست هنردوستم لبّافان که در کار فرش ابریشم در قم است، تحریر کردم. محمود لبّافان از قبل از پیروزی انقلاب، علاقمند به شجریان است و در کنسرت شیراز این هنرمند در دههء پنجاه شمسی شرکت کرده است. بیت فوق را این خوانندهء برجستهء موسیقی سنّتی در مایهء دشتی در یکی از کاستهای سنوات اخیرش خوانده است و لبّافان ترجیح داد که لذّت شنیداری آن را در تلفیق با التذاذ ناشی از خطّ نستعلیق بیامیزد. فقط شاید در انتخاب خوشنویسی که لذّت دیداری بیت شیخ عطّار را به او بچشاند، خوشسلیقگی نکرده است!
حلیه به خطّ نستعلیق رضا شیخ محمّدیتذهیب با طلا: محمّدحسین سیّدکریمی
فوتک: روحالله فاضلی وادقانی / تحریر: سال ۱۳۸۷ شمسی
یادآوری: این قطعه را برای دوستم علی نجفی نوشتم و توسط خود ایشان به فروش رفت و دست به دست شد و نهایتا از موزهء «طارق رجب» کویت سر درآورد و علی نجفی در سفری که به آن سامان رفته بود، در آنجا مشاهده کرده بودش.
لینک فیسبوکی: اینجا
در مقطع همکاری هنریم با استاد سید حسین نجومی فرزند مرحوم آیتالله نجومی، تجربهء خوب ایشان در هنر نگارگری و گل و مرغ، در کنار مهارتشان در قطّاعی و وصّالی و مرمّت نسخههای خطّی، یکجا به کار من آمد: تعدادی از آثار خوشنویسی تحریرشده توسّط خودم را که مربوط به سنوات مختلف فعَالیّت هنریم بود و به رغم تغییر شیوه و پیشرفت در خوشنویسی از آنها دل نمیکندم (چون نماد مقطعی از تلاش هنری من بودند) در اختیار ایشان گذاشتم. حتّی آثار دوستان خوشنویسم را که سر کلاس تحریر کرده و یا به طریق دیگری از آنان به دستم رسیده و وارد مجموعهام شده بود، به نجومی دادم. ایشان هم به انتخاب و اختیار خود با مونتاژ و کنار هم قراردادن این مواد خام و استفاده از ابروبادهای دستساز و پرکردن جاهای خالی با گل و مرغ و گرهچینی، قطعات ترکیبی متعدّد و سروتهبستهای تولید کردند. تولید این دسته آثار در مقطعی بود که هنوز وارد پروسهء برگزاری نمایشگاه انفرادی خوشنویسی نشده بودم و از آنها تنها برای تزیین مجالس و محافلی که با دوستان داشتم و گاه متاعی برای گرمکردن معاملات و مبادلاتی که با دوستان خطباز داشتم، سود میبردم. تنها در یک مورد، در جریان برگزاری اولین نمایشگاه خوشنویسیم در اراک، چهار عدد از آنها را به صورت یکجا به امیر هزاوه رئیس گالری ماندگار اراک فروختم. الباقی قطعات در مبادلات کالا به کالا با قطعات قدیمی یا جدید تاق زده شد و همیشه این جریان و گردش برام لذّتبخش بود.
در پست حاضر دو اثر از این سری قطعات را که در سال ۸۶ توسّط استاد نجومی قطعهبندی و تذهیب شده - و اصل آنها خدا میداند کجاست - تقدیم دوستان میکنم.
اسکنهای چهارتکهای این آثار در بایگانی شیخ ظاهرا نه در آر ۷۲ که در آر ۷۶ است.
طالبان دریافت تصویر
در سایز بزرگ و با رزولاسیون بالا و بدون واترمارک با بنده تماس بگیرند:
۰۹۱۲۷۴۹۹۴۷۹
ایمیل: qom.reza@yahoo.com
بلغ العلی بکماله / شعر سعدی
سیاهمشق: رضا شیخ محمّدی
تحریر: بهمن ۸۸ / گل و مرغ، گرهچینی و تذهیب:
نسرین حقیقت (نگارگر قزوینی) / اجرا: زمستان ۸۹
اندازهء اصلی: ۱۲ در ۲۲.۵ سانتیمتر
اسکن اثر قبل از تذهیب: آر ۱۷۹ / اسکن بعد از تذهیب: آر ۲۰۹
(یادآوری میکنم که اسکن دقیقی از آثار خوشنویسیم یکی قبل از تذهیب و دیگری پس از آن در آرشیو عریض و طویلی (بالغ بر هزار سی.دی) که با حروف انگلیسی نامگذاری و شمارهبندی شده نگهداری میکنم و شناسنامهء هر سی.دی یا دی.وی.دی هم در یک فایل هلپ تایپ شده و قابلیت سرچ دارد تا عنداللزوم به اطّلاعاتم دسترسی داشته باشم.
آنجا که خوشنویس به مثابهء یک نقاش، صفحهء مشق خویش را قلمروی چون بوم فرض کند و با عناصر خط و گلاویزکردن آنها و درهمنویسی و قبض و بسط حروف و نقاط و کلمات و تکرارشان که پژواک نوتهای موسیقی را تداعی میکند، به فضاسازی دست یازد، سیاهمشق تولید میشود.
در این حال چیدمان و ایجاد خلوت و جلوت، گاه با میزانسنی ازپیشتعیینشده صورتبندی میشود و گاه کار را به دست اتفاق میسپرند. در اثری که در این پست عرضه میشود و در منزل دوستی در تهران با گوشی موبایلم عکاسی کردم، استاد کل میرزا غلامرضا اصفهانی به نگارش بدیههنویسانهء سیاهمشقی پرداخته که بینیاز به امضا، با فرم و حالت و مفرداتی به رنگ روح او، خود بهترین گواه بر خروج این نقوش از زیر دست و پنجهء این استاد برجسته است. مضامین زیر هم در خلال نگارش بر لوح ضمیر کاتب جریان داشته و همراه و همزاد با خلاقیّت لحظهای او در ایجاد بافتی درهمتنیده بر کاغذ جاری شده است:
بر سر آنم که گر ز دست برآید / دست به کاری زنم که غصه سرآید
ای یافته سروری بر افراد بشر / وز بهر وجود تست ایجاد بشر
کافیست تو را همین که از روی شرف / هستی خلف سید اولاد بشر
در خاک بیلقان برسیدم به عابدی / گفتم مرا به تربیت از جهل پاک دار (کن)