دل ز دستم رفت و جان هم، بیدل و جان چون کنم؟
ســر عشقــت آشکــارا گشـت پنهــان، چون کنــم؟
سطری است که در مرداد ۸۶ به سفارش دوست هنردوستم لبّافان که در کار فرش ابریشم در قم است، تحریر کردم. محمود لبّافان از قبل از پیروزی انقلاب، علاقمند به شجریان است و در کنسرت شیراز این هنرمند در دههء پنجاه شمسی شرکت کرده است. بیت فوق را این خوانندهء برجستهء موسیقی سنّتی در مایهء دشتی در یکی از کاست‌های سنوات اخیرش خوانده است و لبّافان ترجیح داد که لذّت شنیداری آن را در تلفیق با التذاذ ناشی از خطّ نستعلیق بیامیزد. فقط شاید در انتخاب خوشنویسی که لذّت دیداری بیت شیخ عطّار را به او بچشاند، خوش‌سلیقگی نکرده است!