شماری از خطوط ثلث تمرینی استاد موحد
یک قطعه نسخ موحد هم در میان این کارهاست که از محمدتقی اسدی در خلال معاملهء قرآن آریامهری به خط نیریزی به عنوان پورسانت گرفتم. http://qalam.persiangig.com/8701/
این قطعهء ثلث به خط سید احمد شفیعی مازندرانی که نسخهء اصلش برای فروش عرضه میشود، در یکی از مسابقات کشوری حائز رتبهء نخست در رشتهء ثلث بمیشود و ظاهرا" یکی از داوران به نام «رضوانی» (آیا متفاوت از رضوانی اراک است؟) در بالای تابلو یادداشت و امضا کرده است که: «نفر اول ثلث با جازهء ویژه. این قطعه رو حدود 5 سال پیش با ناصر طاووسی طاق زدم در ازای یک قطعهء خودم که تذهیب رامین مرآتی را داشت.
طالبان خرید تماس بگیرند: ۰۹۱۲۷۴۹۹۴۷۹
قطعهء خوشنویسی به خط ثلث به خط «مثنی العبیدی» خوشنویس خوشدست که ظاهرا" مذهبشان سنّی شافعی است.
تحریرشده به سال ۱۴۲۸ قمری
ابعاد اصلی: ۳۰ در ۹۰ سانتیمتر / اندازهء قلم: ۱۳ و ۱.۵ میلیمترطالبان خرید تماس بگیرند: ۰۹۱۲۷۴۹۹۴۷۹ 600 ه.ت / ک.ق: 0025078 فروخته شد
مهندس علیرضا بخشی در شمار خوشنویسان قم، استاد انجمن خوشنویسان این شهر و در سنوات اخیر سکّاندار ریاست این انجمن است. وی در کارنامهء هنریش تحریر قرآنی به خطّ نسخ را دارد که چاپخانهء بزرگ اسوه به چاپ آن مبادرت کرده است. بخشی سالها در ادارهء اوقاف و نیز میراث فرهنگی قم شاغل بوده است. صحیحتر اینکه این دو اداره مفتخرند که هنرمندی خوشدست در نگارش خط، عهدهدار برخی کرسیهای مدیریّتی آنها بوده است. به یمن و در سایهء این همکاری، خطّ علیرضا بخشی (در قالبهای نسخ، ثلث و نستعلیق) زینتبخش برخی امامزادهها و اماکن تاریخی و زیارتی قم است. کتیبهء نستعلیق سردر امامزاده علیبن جعفر(ع) و گلزار شهدای قم که تصویر آن را که با دوربین کانن اس.تری.آی.اس ثبت کردهام، از این موارد است.
چلیپای نستعلیق وی (خریداریشده از میثم سلطانی به ۱۵ ه.ت) که در حال حاضر در مجموعهء بنده است، ماهها در برنامهء مشاعرهء تلویزیون با اجرای دکتر اسماعیل آذر به عنوان میانبرنامه مورد استفاده قرار گرفت. تصویرش را از وب حاضر (اینجا) برداشتند و هنوز موفّق به اخذ پورسانت از سیما نشدهام. (در واقع هنوز اقدام نکردهام).
بنگرید به نمونهء روجلدنویسی علیرضا بخشی که به سفارش شیخ صادق مرادی همسر خواهرم برای کتاب پدرم آیةالله تاکندی تحریر کرد و در آن توانایی دست او در اقلام ثلث، نسخ و دیوانی قابل ارزیابی است.
لینکها و عکسهای مرتبط با علیرضا بخشی:آواز من در تاریخ ۱۲ آذر ۸۸ در ماشین علیرضا بخشی که به رانندگی او به همراه استاد حسن آهنگران (موءسس انجمن خوشنویسان قم) به جایی میرفتیم و جناب آهنگران هم بعد از من چند بیت خواند: >>> اینجا
در این اثر ثلث از روضهء نبوی شاهد اجرای جسورانهء کتیبهنویس در برخی از کلمات و تقاطعها هستیم.
کتیبه متضمّن این آیه است:
فمن نکث فانما ینکث علی نفسه و من اوفی بما عاهد علیه الله فسیوءتیه اجرا عظیما (سورهء فتح، آیهء ۱۰)
نخست بنگرید به حرف ما در کلمهء انّما.
و بنگرید به استفاده از کاف در کلمهء «ینکث» که با حفظ سمت، به عنوان یای معکوس برای کلمهء علی هم درنظر گرفته شده است.
و بنگرید به تقاطع کلمهء «فی» با «ث» از کلمهء ینکث و جاسازی یای معکوس از کلمهء فی در زیر ینکث.
موارد یادآوریشده با آنکه هر یک به تنهایی مرسوم و متعارف است، مجموع آنها باعث حضور کشیدههای متعدّد و چسبیده به هم در این ناحیه و شکل دست و پا درازی شده که کاتب قاطعانه آن را پسندیده و این انتخاب را به اثر تحمیل کرده است.
حتّی بیاضهایی که در فواصل حرفهای کای کشیده، ثای ینکث و یای معکوس أوفی شاهد هستیم، زیاد است و گلاویزی خاصّی در این ناحیه نداریم و تلاشی هم برای پرکردن فضا با اعراب و علائم به خرج داده نشده است. این در حالی است که کلمهء «نفسه» دچار ضیق مکان شده و سرش به طاق ترکیب خورده است!
این کتیبهء عبدالله زهدی از حیث نقطهگذاری هم حائز اهمّیّت است. نقطههای ث از کلمهء نکث روی هم سوار شده و نقطهء وسط با انتهای شمرهء ث تلاقی کرده است.
کتیبههای ثلث عبداللّه زهدی در حرم نبوی(ص) در حدّفاصل بین باب جبرئیل و بابالسّلام در چند ردیف (برخی ردیفها همچنانکه در تصویر مشاهده میکنید با دانگ درشتتر) اجرا شده است. در سفر اخیرم به مدینه بیشتر به عکّاسی از همین دانگهای کوچکتر که خط را با رنگ زرد و زمینه را با سبز رنگآمیزی کردهاند، تمایل داشتم و به نظرم رسید ملاحت بیشتری دارد.
در این پست ضمن تقدیم تصویری تازه پستم را با بیان این اطّلاعات جدید میآرایم که در عهد عثمانی به لحاظ حسّاسیّتی که در نگارش خطوط حرم پیامبر(ص) وجود داشت، قرار شد کاتبش بعد از گزینشهای سختگیرانه انتخاب شود و «زهدی» خوشاقبال در مسابقهای که برای این منظور ترتیب یافت، به همراه کاتب دیگری انتخاب شد.
این خوشنویس زبردست همچون فتحعلی حجاب شیرازی خودمان در ۴۸ سالگی بدرود حیات میگوید؛ ولی از عمر کوتاه خود حسن استفاده را میکند. خوشبختانه چند هزار متر کتیبه هم در مصر از او بجا مانده است و دعا میکنیم زیارت آن خطوط و عکّاسی از آنها هم روزی ما شود.
تحریر قرآنی به خطّ نسخ با شمارگانی بینظیر که در قطعهای مختلف در کنار ترجمه به زبانهای روز دنیا در هر مسجد و منزلی در کشورهای اسلامی یافت میشود و یکسره به وفور بازار نشر را تسخیر کرده، بختیاری اندکیست؟
نیل به چنین توفیق شگرفی که شمار زیادی از هنرمندان خوشنویس در خواب هم نمیببیند، به مؤلّفههای عدیدهای نیاز دارد که بیشک «عثمان طه» در خود جمع کرده است.
وی که نام اصلیش آنگونه که در ابتدای قرآنی که به این حقیر اهدا کرد (تصویر ۸ و ۱۰) «عثمان حسین طه» و اصالتا اهل کشور سوریّه و فیالحال مقیم مدینهٔ منورّه است، دو قرآن پرتیراژ با دو جلوهء زیباشناختی از خطّ سحرانگیز نسخ به جهان اسلام اهدا کرد که یکدستی و بیافت و خیزبودن این قرآنها کمنظیر و به قول بینظیر بوده است. هر چند که این یکدستی از سوی برخی نظرگاهها امتیاز نیست.(رجوع کنید به پاورقی۱)
توفیق دیدار دونفره با این نسّاخ شهیر، شانس بزرگی بود که در سفر اخیرم به مدینه در ۱۲ تیر ۹۰ نصیبم شد.
شگفتا و أسفا که نه رانندهای که در ازای ۱۵ ریال سعودی (هر ریال را ۳۱۰ تومان در ایران خریده بودم) مرا به مجتمع مسکونی مفروشات عامر در خیابان سلطان مدینه آورد، این هنرمند بیبدیل را میشناخت و نه حتّی سکنهٔ مجتمع مزبور که طبقهٔ پنجمش پذیرای زندگی عثمان و خانوادهٔ اوست.
عجیبتر اینکه خیلیها گمان میکنند که ایشان در قید حیات نیست. خود عثمان عنوان کرد که بعضیها فک میکنند ۲۰۰ سال است مُردهام!
دو روز قبل از دیدار در خلال تماس تلفنی با ایشان از طریق گوشی موبایلم (با سیمکارت عربستان) ابراز تمایل کردم که با او ملاقات کنم. (لینک بخشی از مکالمهء صوتی تلفنی اینجا قرار گیرد) گفت آن روز درگیر است و برای فردایش وقت داد.روز قرار تعدادی از خطوط اصل و مذهّب تحریرشده توسّط خودم را با تعدادی زیراکس رنگی از کارهایم به علاوهٔ یک صفحه نسخ عربی قدیمی (نسخهٔ اصل) در کیفی گذاشتم و پس از خروج از محل اقامتم (هتل «مراجالشّرق» که چند دقیقه با حرم پیامبر(ص) بیشتر فاصله نداشت) یک ماشین (از آنها که تابلوی «أجرة» بالایش خورده بود) کرایه کردم.
به محل تعیینشده که رفتم، میدانستم باید به طبقهٔ پنجم مجتمع مفروشات بروم؛ امّا با ورود به ساختمان، از هر کس سر راهم میدیدم، ناخودآگاه سراغ استاد را میگرفتم. نمیشناختندش! عاقبت از پیرمردی عرقچین به سر و دشداشه به تن (تصویر۱) که قصد سوارشدن به آسانسور را داشت، سراغ عثمان طه را گرفتم. به عربی گفت: «شما؟» گفتم: «با ایشان قرار دارم و از ایران، بلدة قم آمدهام!» گفت: «أنا عثمان طه!» (عثمان طه خودم هستم!)
گفتم: «داستان چیست - استاد! - که از هر کسی پرسیدم، شما را نمیشناخت.» گفت:
«کلّ مدینه فی جهل!»
اول رفتیم به اتاق سرایدار مجتمع. عثمان انگار میخواست شارژ واحدش را به ریال سعودی به او بپردازد. کارش که تمام شد، مرا به واحد مسکونیش هدایت کرد. سر در محل اقامتش به خط نسخ و ظاهراً به خط خودش نامش را تابلو کرده بود.
نشستیم. عنوان کردم در خوشنویسی شاگرد استاد احمد پیلهچی هستم. به جا نیاورد و با کمی توضیح گفت: « نعم! احمد قزوینی!»عربستان و مدینه را در خصوص خرید آثار خوشنویسی ابدا مناسب ندانست و حتی به آثار فراوانی که از خودش در منزلش بر دیوار بود اشاره کرد (تصویر۶) و گفت که تا امروز حتی یک اثر هم موفق به فروشش نشدهام. گفت اگر مایل به فروش آثارت هستی، کشورهای حاشیهٔ خلیج بهتر جواب میگیری.
زیراکسهایی از خطوطش را که به خطّ طغرا (تصویر۱) و ثلث (تصویر ۳ و ۱۱) تحریر شده و به تذهیب پسرش احمد مزیّن بود، به بنده هدیه کرد و نیز نسخهای از قرآن نخستش که ظاهرا ۴۵ سال از تحریر آن میگذرد. ابتدایش را با دستخطی خطاب به بنده مزیّن کرد. (تصویر ۸ و ۱۰) چای خوردیم و عکس یادگاری گرفتیم. (تصویر ۹)
عثمان طه عنوان کرد که ایران را بسیار دوست دارد؛ ولی به خاطر تعهّد کاری با چاپخانهٔ فهد حق خروج از این کشور را ندارد و فقط در زمانهای مشخّصی در سال میتواند برای دیدن بستگانش به سوریّه برود.دو تصویر از نسخهٔ اصل قرآنش را که در ابعاد بزرگ اجرا و قاب شده بود، به بنده نشان داد و عنوان کرد که یکی را به رسمالخطّ عثمانی و مربوط به زمان علی(ع) و دیگری را به رسم املایی تحریر کرده است (تصویر ۱۲ و ۱۳)
نام تعدادی از خوشنویسان ایران در رشتهٔ خط نسخ و ثلث همچون اساتید: عبدالرّضایی، بنیرضی و موحّد را بردم و پرسیدم کدام را میشناسید؟ گفت: با استاد فلسفی و استاد امیرخانی دوست صمیمی هستم و خطوط موحّد را دیدهام.
در خلال فیلمبرداری از اتاق و تابلوهای ایشان، از اجازهنامهای که استاد حامدالآمدی به او داده فیلم گرفتم.
نمونهٔ آثار خوشنویسی و قصارمشقهایم را به ایشان نشان دادم (تصویر ۴. در ضمن اثر خوشنویسی بنده که در این تصویر در دست عثمان طه است، قبلا در این پست عرضه شده بود)
من عادت دارم امضایم را خیلی کوچک با قید کلمهٔ «محمّدی» و ذکر سال و ماه تحریر اثر برگزار میکنم. پیشنهادش این بود که امضا را درشتتر بگذارم. نهایتا با اهدای چند زیراکس از آثارم به ایشان منزلش را ترک کردم. استاد برای شرکت در عروسی دختر یکی از دوستانش میبایست از منزل خارج شود.
لینک مرتبط : فیلم دیدارم با عثمان طه
انتشار تصویر دیدار در اینستاگرام: https://www.instagram.com/p/rMZ_xuBwiE
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقی۱: در جلسهٔ افطاری در منزل دوست خوشنویسم نعمان صحرانورد در روز دوشنبهٔ آخر ماه رمضان ۱۴۳۰ و هفتهٔ اول شهریور ۹۰ که استاد سیّد رضا بنیرضی نسخنویس زبدهٔ ایران حضور داشت، بعد از اتمام افطاری که جلسه کمی خصوصی شد، به بنیرضی گفتم که در سفر اخیرم به مدینه به دیدار عثمان طه رفتهام. نتظار داشتم بنیرضی که شنید، بگه: یا لیتنی کنتُ معک فأفوز فوزاً عظیما. امّا نگفت بلکه زد توی ذوقم. او به تیزی و زیرکی شهره است. علی رضائیان تشبیه میکرد که در موقع بحث و گفتگو با ایشان خیلی باید مواظب بود چون امان نمیدهد که طرف بخواهد وقتی حرفی زد که همهٔ جوانبش را ملاحظه نکرده بود، خودش را جمع و جور کند. اگر رخنه و روزنهٔ کوچکی در کلام طرف بیابد، در هوا میزند و امان نمیدهد.وقتی گفتم به دیدار عثمان طه رفتم، به خصوص که با لحنی که کمی نامهربان بود، گفتم که ایشان نامی از شما نشنیده بود، منتظر برخوردهای بنیرضی میشدم. برگشت گفت:
«شما که پیش ایشان رفتی، هیچ بررسی کردی که ایشان از نظر شخصیّت هنری آیا یک خطّاط هست یا نه؟ یا فقط یک تکنیسین است؟» کلامش اندکی برایم نامهوم بود. این بود که با حالتی هاجوواجگونه نگاه کردم. گفت: «اینجوری نگاه نکنید. جواب بدهید!» بعد در حالی که به سمتی که ابراهیم سلیمانی و محمّدحسین رحمتی و هادی گلمحمّدی نشسته بودند، نگاه انداخت و با صدای بلندتری آنها را هم مخاطب خود کرد و گفت:
«ببینید آقایون! قرآن عثمانطه مجموعهای از مفرداتِ ضعیف است که یک نفر که مدّت کوتاهی نسخ کار کند، بهش میرسد. در عوض آنها را یکدست نوشته است.» سر عینها را مثال زد و آن را غیراصولی از نظر خط نسخ توصیف کرد. بنیرضی برایش تعجّبآور بود و شاید هم ژست یک آدم متعجّب را بازی میکرد که چگونه میشود آدمی اینهمه راه پیش ایشان برود و آنوقت کار به این نداشته باشد که این فرد که تنها کسی است که در تاریخ خط، اینقدر خط یکدستی در قرآن نوشته، رمز کارش کجاست؟
گفتم: «آخه چه لزومی دارد که من با دغدغههای شما با یک نفر ملاقات کنم؟» گفت: «حالا دغدغهٔ خودتون چی بوده؟ که برید با ایشان عکس یادگاری بگیرید؟!»
گفت: «کسی از عثمان طه خط اصل تا حالا ندیده. گفتم روی دیوار خانهشان دیدم.» گفت: «چه فایده؟» گفتم: «آقای موحّد هم همینطور است.» ناصر طاووسی گفت: «اینهمه کتیبه داره موحّد.» گفتم: «خطوط اوریژینال منظور آقای بنیرضیه.» بنیرضی گفت:
«لثهایی که عثمانطه اوّل و آخر قرآنش نوشته خیلی ضعیف است.» گفتم:
«اون خطوط در حکم تیتراژ (اوّلانهٔ) فیلمه و با اونکه میتونید به تیتراژ نمرهٔ مثبت یا منفی بدید، امّا قضاوت اصلیتان باید معطوف به متن باشد.» محمّدتقی اسدی که شاهد بحث حول دیس زولبیا بود و در آن فضا بیشتر مایل بود از بنیرضی حمایت کند و گاه حتّی برای تکّههای بنیرضی که دقیق هم بار طنزش را نگرفته بود، خندههای تصنّعی میکرد، گفت:
«از قضا یک فیلم خوب حتما باید تیتراژ خوب داشته باشد.» گفتم: «الزاماً اینجور نیست و برای مثال در خصوص سریال امام علی(ع) کارگردانش داود میرباقری از کاستیهای تیتراژ میگفت و آن را به بودجهٔ اندکی تخصیصی برای این منظور نسبت میداد.»
ناصر طاووسی گفت: فیلمهای مطرح تاریخ سینما معمولاً دارای تیتراژ خوب هم بوده. تأیید کردم و گفتم: «سال باس» از کسانی است که تیتراژهای خوبی برای فیلمهای خوب ساخته است.
برام جالب بود که بنیرضی وقتی کمترین حمایت اسدی را از خودش و نقد حتی کمفکرشدهٔ او را از من میدید، رو میکرد به او که:
«چرا امشب باعث خنده میشوید؟» که یعنی رها کنید و باعث نشوید این شیخ حرف بزند و بهش بخندیم!
گفت چطو رفتی اونجا و ازش نپرسیدی اینو؟ به بقیهٔ افراد جلسه هم گفت که ایشون رفته اونجا و اینو نپرسیده.
اعضای جلسه اینا بودند: محمود مدنی که با بنی رضی شوخی میکرد. هولویی را در مشت گرفته بود و قسمت چاکش را نشان بنیرضی داد.
بنیرضی تشبیه قشنگی کرد: گفت خطّاط، بداههنویس است مثل یک فوتبالیست درجهٔ یک که شاید گل بزند شاید نزند و جذّابیّت فوتبال هم به همین است اگر شما مطمئن باشید مارادونا و زینالدّین زیدان حتماً گل میزنند، شاید بنشینید پای بازی؛ ولی دیگر آن هیجان را ندارد. به نظر میرسد عثمانطه از قبل حرکتهایش مشخص است. صحرانورد گفت: حالت تایپی دارد و همهٔ حروف عین هم.
(بعداً دیدم میشلفوکو کلامی دارد شبیه کلام بنیرضی. میگه: «چیزی که در مورد نوشتن (رمان و داستان) و رابطهٔ عاشقانه صادق است، برای زندگی هم صادق است. بازی تا زمانی ارزش صرفِ وقت دارد که ندانیم چطور تمام میشود!»... برگرفته از حقیقتِ قدرت: خودْمصاحبهای با میشلفوکو (۲۵ اکتبر ۱۹۸۲) که در یکی از پستهای کانال تلگرامی خواهرزادهام فؤاد سیاهکالی در آخر تابستان ۹۹ دیدم.)
موقع خروج از جلسه هم در حالت ایستاده باز بحث در گرفت. بنیرضی گفت: مستأجر یکی از ساختمونهای محلهٔ ما دندانپزشکه و بلد نیست ماشینش را پارک کنه! من چیجوری میتونم دندونمو بهش نشون بدم؟ گفتم چه ربطی داره این به اون؟ بحث بالا گرفت و با حالت دادزدن به بنیرضی گفتم: ببینم! آیا ما هنرمند دیوانه نداریم؟ دور من و بنیرضی افراد جلسه حلقه زده بودند. ابراهیم سلیمانی دستش را به سمت من به فلشی تبدیل کرده بود و گفت: چرا نداریم. ایشون!
ابوالفضل خزاعی پقی زد زیز خنده و حرف سلیمانی را تکرار کرد برای بغل دستیش. و باز من حس کردم که توی اینجور وقتها افراد حاشیهٔ جلسه که دنبال مضحکه هستند، الزاماً کسی را که از نطر آنان حرفش ناحق است برای خنده و مطایبه برنمیگزینند. طبیعی است که بنیرضی کلا نسبت به من جدّیتر است. طبعاً من گزینهٔ بهتری برای خزاعی هستم که احیانا سوژهٔ خنده شوم حتی اگر بعداً معلوم شود که مثلاً همین خزاعی با منطق و کلام من در مباحثه با بنی رضی احساس نزدیکی بیشتری میکرده. کما اینکه محمود مدنی بعد از بههمخوردن آن جلسه به من گفت: من هم مثل شما عقیده ندارم که یک هنرمند حتماً باید توی پارککردن ماشین هم توانا باشد.
دقایقی قبل از خداحافظی به بنیرضی گفتم: من از صحبت شما اینجور فهمیدم که پس لطف شیخ و زاهد که گاه هست و گاه نیست که حافظ میگه، یک حسن و امتیازه؛ چون شما گفتید باید بین بودونبود در تعلیق و نوسان باشه و اگه همیشه فوتبالیست گل بزنه مثل ربات، ارزش دیدن نداره. گفت: فعلاً چیزی نگو. اینایی که امشب گفتم، برای امشبت کافیه! :-)).....
تماس با من: 09127499479 و: t.me/qom44
ویرایش: ۱۴۰۲٫
در این اثر که باز هم از کتیبههای ثلث حرم نبوی و اثر دست و پنجهء عبدالله زهدی با قدمت بیش از ۱۵۰ سال است، فارغ از عیار بالای مفردات و ترکیب خوب، شاهد شیرینکاری جالبی در انطباق شروع حرف کاف در کلمهء «مشرکین» با دندانهء دوم شین از همین کلمه و استقرار سرکش کاف بر تیزی دندانهء مزبور هستیم.
تصویر سمت راست، لوح مرمرینی است؛ متضمّن آیات ۱۷ و ۱۸ از سورهء مبارکهء انسان با فورمت خطّ ثلث که در زمانهای دور در صحن مسجدالحرام بر فراز چاه زمزم نصب بوده است:
«و یسقون فیها کاءسا کان مزاجها زنجبیلا عینا فیها تسمی سلسبیلا»
بنگرید به ذوقورزی خطّاط در اینکه بخشی از حرکت واو را به عنوان سرکاف کلمهء «کاءس» درنظر گرفته است. امروزه این اثر در جای خود نیست و در مکان دیگری نگهداری میشود و حقیر در سفر اخیرم به مکّه موفّق به عکّاسی از آن شدم.
گفتنی است: حرم نبوی و به خصوص مسجدالحرام از حیث برخورداری از کتیبههای خوشنویسی در فقر شدید بسر میبرد. شگفتآور است که در خاستگاه قرآن، کمترین اثری از آیات مصحف شریف با خطّ خوش نیست و مواردی که تک و توک در سنوات اخیر افزودهاند، برازندهء کلمات وحی که باید در بهترین لباس بصری و هنری عرضه و ارائه شود، نیست. دو تصویر سمت چپ را در مسجد جن در مکّه عکّاسی کردهام. آیا کتیبهای که مشاهده میکنید، در شاءن این آیات شریفه آنهم در مکان نزول آنها بر وجود نازنین پیامبر(ص) است؟
مدینهٔ منوّره، ایستگاه متروک خطّ آهنی دارد که از معدود ابنیهٔ دورهٔ عثمانی است که حاکمان سعودی به تخریب آن مبادرت نورزیدهاند. این خط آهن از قرار معلوم توسط دولت مقتدر عثمانی برای انتقال اشیاء تاریخی گرانقیمت صدر اسلام همچون شمشیرهای پیامبر(ص)، خلفا و صحابه، تارهای موی مبارک آن حضرت و قطعهٔ شکسته از دندان مبارکشان که در جنگ احد آسیب دید و مهمتر از همه بُرده bordeh مبارکه که به کعب بن زهیر شاعر صله دادند، قمیص فاطمهٔ زهرا(س) و دیگر امانات مقدّسه که قصد انتقالش را از مدینه به ترکیّه داشتند، تأسیس شد. اشیاء مزبور از طریق همین راه آهن به ترکیّه منتقل و هماکنون در موزهٔ «طوب قاپی» استانبول نگهداری میشود.
در جوار این ایستگاه که زمانی از آن برای کنترل اتوبوسها و گذرنامهٔ مسافرین استفاده میشد، مسجدی که بنایش تداعیکنندهٔ مساجد استانبول است، قرار دارد: مسجد عنبریّه. این مسجد در ۸ کیلومتری مسجد شجره واقع شده و زوّاری که پس از اتمام اقامت در مدینه، برای تشریفات احرام به مسجد شجره برده میشوند تا پس از آن با طی فزون از ۴۰۰ کیلومتر به مکّه بروند، از میدان عنبریّه و کنار مسجد عبور داده میشوند.
بر فراز مسجد عنبریه تابلویی با تاریخ ۱۳۳۴ قمری (قریب صد سال پیش) و نیز تعبیر «اثری» به معنی تاریخی خودنمایی میکند.
محراب مسجد از زیبایی خاصی برخوردار است و اسم جلالهٔ حق و نام پیامبر و خلفای راشدین در داخل مسجد دورتادور با خطّ ثلث استاد «مصطفی عزّت» کاتب برجستهٔ ترک تحریر شده است. مصطفی عزّت که دستی در نگارش خط نستعلیق هم داشته و در آثار خود گاه «یساریزاده» امضا میکرده است، شاگرد «مصطفی واصف» و در درگاه سلطان عبدالمجید عثمانی به «امام ثانی» شهرت داشته است. خوشنویس شهیر: «عبدالله زهدی» مفتخر به شاگردی مصطفی عزّت است.
= تصاویر هشتگانهٔ کتیبههای مصطفی عزّت را که امروز (۲۶ آذر ۹۱) با راهنمایی دوست عکاسم حجّتالله عطایی، اعوجاجش را با امکان «اسکیو» در فتوشاپ برطرف کردم (جوری شد که انگار با دوربین از روبروی کتیبه عکس گرفتهام) مجدداً آپلود نمودم، اینجا بجویید:
http://qalam.persiangig.com/9004/
= لینک فیسبوکی: اینجا
«سیّد عبدالله زهدی افندی» که پیش از این ذکرش رفت، در نگاشتههای خود مفتخر به نگارش کتیبههای حرم پیامبر عظیمالشاءن اسلام(ص) بوده و حتی از خود با لقب «کاتبالحرم» یاد کرده است. در این پست یکی از کتیبههای نفیس ثلث او در نزدیک مضجع شریف حضرت رسول(ص) که به یمن بردن دوربین دیجیتال کانن با لنز زوم ۷۰ در تیر ۹۰ موفّق به ثبت آن شدم، تقدیم بازدیدکنندگان عزیز میشود. آیات نخستین از سورهء مبارکهء فتح که به صورت برجسته تحریر شده و از حدود سال ۱۲۷۷ قمری (سالهای تحریر اثر که فزون از ۱۵۰ سال از آن میگذرد) به این سمت با روکش طلا و مواد رنگی زرّین محافظت میشده است.
اعتراض به تخریب آثار و ابنیهء تاریخی آنجا که حاکمی جائر به صرف خصومت با شاه و حاکمیت پیشین, فرمان آن را صادر کند، سهل و ساده است؛ اما آنجا که در بقاع و زیارتگاههایی با گذرگاههای تنگ ولی حاوی معماری باستانی، بازدیدکنندگان برای عبور و تردد به تعب میافتند، با این عذر به ظاهر موجه، مواجهیم که خوشا و کاش اگر مکان ضیق به فضای فراخجایی که موجبات رفاه زائر را فراهم کند، تبدیل شود. در این حال انتقاد از محوکردن آثار باستانی مزاحم، آسان نیست؛ چه اکثریت مردم، دعاگو و ثناخوان دستاندرکاران توسعه و گشایشند و زومکردن بر ارزش هنری چند گچبری و سنگنبشتهء خطاطیشدهء قدیمی، نابجا مینماید و سماجت به خرج دادن در این خصوص - به تعبیر تازیان - در حکم «خرطالقتاد» khartol-qataat (پنجهافکندن بر ساقهء خارآلود درخت بر خلاف مسیر خواب تیغها)ست.
وقتی حکام سعودی با صرف سرمایهء هنگفت و دعوت از بهترین تکنسینها و کاربلدها، چندین دههزار متر مربع به حرم پیامبر عظیمالشاءن اسلام(ص) افزودهاند، تلقی بدوی این است که به آسایش زائرانی میاندیشند که از اقصینقاط گیتی به عشق زیارت بارگاه سیدالکونین به مدینه سفر میکنند. لابد اگر بناست همین زائران مجذوب چیزی شوند، سنگهای الوان و معماری شیک و تازهساخت و صحن و رواقهای درندشت هست که میتوان همزمان با التذاذ از امکانات سرمایشی و تهویهء مطبوع، بر این ابنیهء پرزرق و برق هم چشم دوخت و احیانا در کنارشان عکس یادگاری گرفت.
در چنین بستری، حسرتخوری از امحای سردر «بابالسّلام» متعلّق به دورهء عثمانی در حرم نبوی که مقایسهء آن با سردر کنونی، رفعت قدر بنای کهن را ثابت میکند (تصویر ۱ و ۲ را مقایسه کنید) محدود به فضای همین وبلاگ و جمع ِ کمشمارگان ِ کسانی که اصالت و کهنگی را بر معماری شیک اما فاقد ریشه ترجیح میدهند، باقی خواهد ماند.
گاه میاندیشم که به اقتضای عدل الهی و حکم قرآن به عدم استوا میان دانایان و فاقدان دانایی، چرا چنین نباشد؟ باید میان کسی که به جای عطف توجّه به درخشش دروغ کالاهای دم دستی بوتیکفروشیها، عمریست دل به زیبایی نقوش معمّاگون و پیچش اسلیمیهای هزارتو خوش داشتهاند, تفاوت باشد. اگر این بار بر خلاف سفر اولّت به مدینه در سال ۸۲، دیگر رنگ و جلای ابنیهء نوساز حرم نبوی از تو دل نمیبرد، شاید پاداشی است در ازای میل و کلنجاری که این چندساله برای کشف معمّای زیبایی - زیبایی پستونشین و مستتر و نه دم دست و مبتذل - صرف و خرج کرده و سهدهه تمرین آهسته و پیوستهء باریکاندیشی و تربیت ذهن و فکر برای دقّت در نکات و دقایق مغفول از چشم نوع مردم داشتهای. اگر اجر محسنین در ترازوی حق ضایع نمیگردد، چرا پاداش کسانی که به خود زحمت داده و صیّاد ظرائف بودهاند, گم شود؟یادت هست که نوجوانی پانزده, هفده ساله بودی؟ پدرت در روستاهای اطراف قزوین برای عمران و آبادانی مساجد اهتمام می ورزید و تو دقایق متمادی در کتیبههای ثلثش (که در آن ایّام ضعف هنری و تکنیکی این خطوط را در نمییافتی) میخکوب میشدی و غلطهای املایی و اِعرابیاش را در میان شلوغی و تنیدگی حروف و کلمات، مییافتی و میگرفتی و به پدر گوشزد میکردی؟
اینک این تویی که به جای گشتزنی در اءسواق (بازارهای) مدینه و حتّی به جای ادعیه و مناسک مستحب رسمی که به خاطر ترکش از سوی برخی همکاروانیها چنان به تازیانهء نگاههای تند و چپ توبیخ و محکوم میشوی که تارکان کبیره را اینسان جریمه نمیکنند و نیز حتی به جای عکّاسی از مناظر هزارباردیدهء شدهء حرم پیامبر – که عکاسان حرفهای به قدر کافی برای ثبت و انتشارش وقت گذاشتهاند - دوربین کانن اس.تری.آی.است را خشاب میاندازی و ویزورش را دقیقا بر نقاطی فوکوس میکنی که مغفول مانده یا محتاطانه بگو: کمتر در تیررس دید بوده است.
روزهای نخست استقرار در شهر پیامبر، از بردن دوربین به حرم و مصادرهء احتمالی آن یا دست کم مموریکارتش واهمه داشتی؛ ولی به زودی در کنار مردمانی که به ثبت تصاویری با رزولاسیون پایین با گوشی موبایلشان دل خوش کردهاند, احساس امنیّت میکنی و در شلوغیشان گم میشوی. اگر همه جا رفتارهای عوام از نظرت مذموم و سطح پایین باشد، اینجا دست کم ممنون آنانی که کثرت گوشی موبایلشان، رشتهء کنترل را از دست ماءموران امنیّتی سعودی خارج کرده و دیگر حساسیتی نسبت به دوربین نیمهحرفهای هم به خرج داده نمیشود. پس به راحتی میتوان از این آب گلآلود ماهی صید کرد.
شرطههای حرم برخلاف سال ۸۲ که به شدت با ورود ابزار عکّاسی حتی به داخل حیاط نبوی برخورد میکردند، کاری به کار دوربین دیجیتال تو که لنز تلهء ۷۰ روی آن سوار است, ندارند و تو با فراغت بال – با کمی مایهء دلهره که نکند ماءمور رندی پیدا شود و فرق تو را با تودهء مردم که با حرکتهای ناشیانه و پسوند تری.جی.پی فیلم میگیرند، دریابد - به سمت کتیبهء ثلث بینظیر خطّاط ترک «عبداللهبک زهدی» زوم میکنی! (تصویر۳)
وه! چرا این اثر تاکنون پوستر نشده است؟هزاران افسوس بابت ناقصبودن این کتیبه! ابیاتی چند به زبان شیرین ترکی متضمن اوصاف پیامبر(ص) و روضهء شریفش و نیز مدح سلطان عبدالمجید عثمانی (که در خلال سالهای ۱۲۵۵ تا ۱۲۷۷ قمری حکومت داشته است). وااءسفا که چند متر از ابتدا و انتهای کتیبه موجود نیست. واحسرتا که بخشی از وسط کتیبه (مصراع «ایلدیلر زیور... و سه مصراع زیرش) بریده و کات شده. وافریادا که بخشی از سطر سوم به خاطر موانعی از جنس چوب و گچ غیرقابل روءیت است.
«عبداللهبک زهدی» خوشنویس گرانقدر ترک که از نسل «تمیم ِ داری» است (و در کتیبهای در مقابل آرامگاه پیامبر(ص) به این نکته اشاره میکند) به فرمان شاه عثمانی از ترکیه رحل اقامت به مدینه میافکند و در خلال ده سال اقامت در این شهر به نگارش مکتوبات قرآنی و متون آذری با فورمت ثلث استامبولی در بقعه و رواقهای نبوی میپردازد.
شاهکار او بر تارک بابالسلام - از ورودیهای قدیمی حرم پیامبر(ص) که همراه با باب بقیع و قبرستان بقیع در یک خط مستقیم قرار دارد – جا خوش کرده که از دور خوانا نیست و به یمن لنز تلهزوم، زیبایی مفردات و حسن ترکیبش جلوه میکند. بر فراز کتیبهء یادشده امضای سلطان عبدالمجید عثمانی را به خط طغرا میبینیم که بعضیها فکر میکنند بسم الله الرحمن الرحیم است! (تصویر ۴)
متن کتیبهء ترکی مزبور را تا جایی که موفق به خوانشش شدم, در زیر میآورم و در حد درک مطلب به ترجمهء آن مبادرت میورزم. امید که دوستان ترکزبان مرا در خواندن جاهایی از کتیبه که موفق به خواندنش نشدم, یاری کنند و نواقص ترجمه را برطرف نمایند:
فرط خلوصی اوقدر آنلرک / هر بریسی چاکر خیرالاءنام
ایلدیلر زیور ع..... / .....
....ایلدی عبدالمجید / بو اثر خیری ایدوب التزام
تخته چیقوب اددری عبدالعزیز / اولدی زماننده بناسی تمام
ابنیهء مسجد پیغمبری / اولدی حقیقتده چو بیتالحرام
ملهم تعمیری اولوب هر بری / صورت.....
نسبت ایله قبهء علیاسنه / حبه قالور گنبد فیروزفام
لوح و قلم نقش خ.....؟ / .....؟
....والای جلاسی ایدر / مهر و مهی مهبط انوار تام
نور قنادیل مناراتیدار؟ / عقد ثریایه ویرن انتظام
اهل جنان .... روضه... ایتمه ده / ... عطر مشام
روز و شب ایتمکده ملائک طواف / ......
... معتبر.... / ......
ترجمه:از فرط خلوصش آنقدر میفهمیم که هر کدامش چاکر خیرالاءنام است
انجام دادند زیور....؟
....عبدالمجید انجام داد / این اثر خیر را التزام کرده است
بر تخت جلوس کرده است .... عبدالعزیز / در زمان او بنایش تمام شده است
بناهای مسجد پیغمبرش / در حقیقت چون بیتالحرام شده است
برای تعمیر هر کدامش الهام شده است / صورت....؟
قبهء علیایش را نسبت بده به / ..... گنبد فیروزفام
لوح و قلم نقش....؟ / ....؟
....؟/ مهر و مهش محل هبوط انوار کامل است
نور قندیلهای منارهاش؟ / انتظامبخش به عقد ثریاست
....؟ / ....؟
روز و شب ملائک طواف میکنند؟ / .....؟
قلمزنی کار اصفهان
به خط ثلث استاد مرحوم حبیباللّه فضائلی
در ِ ورودی امامزاده صالح / تهران، میدان تجریش
تصویر در ۲۵ فروردین سال جاری عکّاسی شده است.
این کتیبه در سالن اجتماعات مدرسهء فیضیّهء قم که بعد از پیروزی انقلاب بعد از گودبرداری حیاط مدرسهء مزبور احداث گردید، در محراب نصب شده است. لای بکاررفته در وسط کتیبه، دستانی است که از دو سو به سمت آسمان بلند شده است.
راست: خط رضا شیخ محمدی، فروردین ۸۴، مشهد
تذهیب: با طلا، میلاد رفیعی (اراک)، زمستان ۸۹، اندازهء اصلی: ۲۴x۴۰
چپ: کتیبهء ثلث استاد حسینی موحد
مشهد. تحریر: ۱۲ سال پیش
عکّاس: دوست ثلثنویس بروجنیام نرگس نجفیان
در آستانهء حلول سال جدید قطعهخطّ ثلثی از زندهیاد محمّدرضا قنبری خوشنویس ارزندهء قزوینی که دعای تحویل سال را در سال ۱۳۷۰ قمری به رشتهء کتابت درآورده، تقدیم میکنم.
قنبری پنجهء توانایی در نگارش نسخ و ثلث داشت و به اعتبار برخورداری از استعداد هنری بالا، در عمر به پنجاه نرسیده و پرتلاطمش قلّههای ترقّی را به سرعت درنوردید. قرآنی به خطّ نسخ عربی از او توسّط انتشارات نگار در سال ۱۳۷۷ ش به زیور طبع آراسته شد. یک بار که او را در سال ۷۴ ش در زمان فرمانداری مرتضی روزبه در نمازخانهء فرمانداری قزوین دیدم، عنوان کرد که قرار است برای نگارش پردهء خانهء کعبه به عربستان سفر کند.
یک نوبت هم او را در شهر الوند قزوین در مراسم تجلیل از مرحوم استاد محصّص دیدم. طرفه اینکه برای اجرای آواز به روی سن رفت و همراه با نوای ارکستری که از بلندگوها پخش میشد، آواز ریتمیک لطیفی را بر روی شعر زمستان اخوان ثالث اجرا کرد. با حس میخواند و همراه با اجرا چشمانش را میبست و دستانش را موزون حرکت میداد. فیلم این لحظات در آرشیو بنده موجود است.
با قنبری در اوایل دههء ۶۰ در خانهء فرهنگ وابسته به ارشاد قزوین آشنا شدم و چند بار مرا که نوجوانی بودم، با خود به تهران برد و با انجمن خوشنویسان و موزهء هنرهای معاصر که نمایشگاه خوشنویسی در آن برپا بود، آشنا کرد. آنجا بود که با ذوق و شعف بسیار برای اولبن بار خط استاد امیرخانی را به صورت زنده دیدم و از آن عکس گرفتم.
قنبری قرآن را به لحن خوش و به تقلید از عبدالباسط تلاوت میکرد. ضرب هم مینواخت و با استاد حسن کسایی عکس یادگاری انداخته بود. اسفا که محمّدرضا با مرگ غیرمترقّبهاش در تیرماه ۸۶ تاءسف و شگفتی بسیاری از دوستان و علاقمندانش را برانگیخت.
لینک مرتبط >>> اینجا
یادآوری:
از میان تصاویر فوق قطعهء «واعتصموا بحبل الله جمیعا» قابل فروش میباشد.
قیمت: ۳۵۰ هزار تومان
عکسها را با دوربین کانن مدل s3is و به صورت پازلی در شهریور ۸۶ عکّاسی کردم و در روزهای جاری مبادرت به مونتاژ آن نمودم. هنوز کار سرهمبندی پازلها به کمال انجام نشده و گفتم به جناب آزرم که مشاور بنده در این امور است، ارائه دهم و مشورت بخواهم که باقی داستان را چگونه باید پیش برد تا تصویر پانورامایی خوبی حاصل شود.
این پست حاوی مطالب زیر است:
۱. قطعهخط منتشرنشدهی ثلث به خامهء پرمایهء استاد حسینی موحّد که در سال ۱۴۱۳ قمری بر اساس روایتی از امام علی(ع) در تجلیل از مقام سکوت تحریر شده است.
۲. ارائهء پنج صفحه از مطالب کتاب هفتصدصفحهای «عسل و مثل» تحریر اینجانب و پدرم.
در این صفحات، مجموعهای از ضربالمثلهای مختلف از فرهنگهای گوناگون در تمجید از سکوت و نقد زیادهگویی و نپختهگویی آورده شده است.
۳. ارائهء عکس از صفحات پنجگانهء مزبور از کتاب عسل و مثل.
۴. مصاحبهء زندهء بنده با رادیو سراسری معارف در تاریخ ۶ شهریور ۸۸ در خصوص کتاب عسل و مثل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اِذا تَمَّ العقلُ نقَصَ الْكَلامُ! روايتى است منقول از على(ع) در فضيلتِ خاموشى. اصولاً پُرحرفى نشانهى خامى است. گويند:
سنگ آسيابْ تا وقتى نو باشد، سر و صداى زيادى دارد!
وقتى فردْ جاافتاده شد، درصدِ سكوتش بيشتر مىشود:
خُمّ پر از باده تُهى از صداست / چون كه تُهى شد، ز صدا پُر نواست
چرخ بدين گردشِ دائم، خموش / چرخهى حلاّج و هزاران خروش!
اروپايىها گويند:
احمقترين مردمان، پرسروصداترين آنهاست; همچنان كه خرابترين چرخ كالسكهْ بيشتر صدا مىكند!
دَر اگر روى پاشنهى خود باشد، به راحتى و بىسروصدا حركت مىكند و اگر روى پاشنهى خود نباشد، پر سر و صدا و توأم با استهلاك زياد خواهد بود.
شعر:
از خامى ديگ است كه در جوش و خروش است
چون پخته شد و لذّتِ دم يافت، خموش است!(پاورقی۱)
آقاى محسن قرائتى هم اين تمثيل را به كار مىبردند:
خوردهسواد مثل خوردهپول دردِسر دارد!
پولِ خُرد در جيب سر و صدا مىكند و موجب سنگينى جيب است; امّا اسكناس و چكِ رقمبالا، حجمى ندارد و وجودش بهظاهر محسوس نيست. سعدى گويد:
«دانا چون طبلهى عطّار است: خاموش و هنرنماى. و نادانْ چون طبلِ غازى است: بلندآواز و ميانتهى.»
گاه در ارتباط با دشمنان و بددلان نيز مُهر سكوت بر دهان زدن، كارآيى بيشترى دارد. معروف است كه:
جواب ابلهان، خاموشى است! با اين وصفْ سكوت، خود نوعى گفتار است!(پاورقی۲):
ز مرغ صبح ندانم كه سوسنِ آزاد / چه گوش كرد كه با دَه زبان خموش آمد (پاورقی۳) نيز:
نيست صحبت، مردمِ كجبحث را جز خامُشى / ماهىِ لببسته، خون در دل كند قلاّب را! (پاورقی۴)همچنين:
طوطى از خاموشى آيينه مىآيد به حرف / مُهر خاموشى به لب زن تا به دل گويا شوى!
خاموشى، به استتار عيوب شخص كمك مىكند و گفتار، برملاكنندهى نقائص (و نيز البتّه فضائل) فرد است:
تا مرد سخن نگفته باشد / عيب و هنرش نهفته باشد
خنده رسوا مىنمايد پستهى بىمغز را / چون ندارى مايه، از لاف سخن خاموش باش! (پاورقی۵)
و نيز اين مصراعِ معروف:
پستهى بىمغز لب چون وا كند رسوا شود!
و باز هم ابياتى در فضيلت خاموشى:
سخن گرچه هر لحظه دلكشتر است / چو بينى، خموشى از آن بهتر است سكوت چيست؟
دَرِ فتنه بستن، دهان بستن است / كه گيتى به نيك و بد آبستن است
پشيمان ز گفتار ديدم بسى / پشيمان نگشت از خموشى كسى (پاورقی۶)
صدف زان سبب گشته جوهرفروش / كه از پاى تا سر همه گشته گوش!
ندانم كجا ديدم اندر كتاب كه:
«خموشى، عبادتى است بىرنج; زينتى است بىپيرايه; هيبتى است بىسلطنت; قدرت و حصارى است بىديوار; بىنيازى است از خلق; و موجب راحت و سرپوشِ همهى عيبهاست.»
شايد اين، يك ضربالمثل خارجى باشد:
از خوردنِ حرف، كسى سوء هاضمه نمىگيرد!
توصيه شده است:
كم گوى و گُزيده گوى! دير گوى نكو گوى! (پاورقی۷) ناصرخسرو گويد:
كم گوى و گُزيده گوى چون دُر / تا ز اندك تو جهان شود پُر! (پاورقی۸) نيز:
اوّل انديشه وانگهى گفتار! (پاورقی۹). شعر:
مزن بىتأمُّل به گفتارْ دَم / نكو گوى! اگر دير گويى چه غم؟
انگليسىها گويند: Think twice before you speak once..
دو بار بينديش و يك بار بگو!
كاملترين كلام در خصوص گفتار و آداب آن، از سعدى است كه در قطعهاى جالب و جامع گويد:
اگر چه پيش خردمند، خامُشى ادب است / به وقت مصلحت آن به كه در سخن كوشى
دو چيز طيرهى عقل است: «دمْ فروبستن / به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشى»
تكمصرعِ ضربالمثل: هر سخن جايى و هر نكته مكانى دارد! (پاورقی۱۰)
در يك جمعبندى مىتوان گفت:
اساساً تكلُّم و سكوت، حُسن و قبحى ندارد و بايد ديد از سوى چه كسى استفاده مىشود. پيامبر عظيمالشّأن اسلام(ص) مىفرمايد:
أَلْعالِمُ اذا سَكَتَ فَهُوَ بَحْرٌ عميقٌ وَ اِذا تَكَلَّمَ فهوُ بَحْرٌ مَوّاجٌ. أَلْجاهِلُ اذا سَكَتَ فَهُوَ جِدارٌ و اِذا تَكَلَّمَ فهوَ حمارٌ!
عالِم اگر سكوت كند، چونان درياى عميق و به ظاهر ساكن است; و اگر زبان به گفتار گشايد، مانندِ درياى متلاطم است. و جاهل، آنجا كه سكوت مىكند، چون ديوار است و آنجا كه زبان باز مىكند، خرِ بدصدا را بهياد مىآورد!
---------------پاورقی۱) اين بيت را اوّلين بار از «عبّاس قانع» كه از هنرمندانِ قزوين در رشتهى هنرهاى تجسّمى است، در سفر عتبات عاليات در ارديبهشت ۸۰ شنيدم. در باب مقامِ پختگىْ اين كلام نيز از مولوى در مثنوىاش شنيدنى است; كه تا وقتى ميوهى درخت، خام و كال است، سفت و سختْ شاخه را مىچسبد و رها نمىكند. و وقتى پخته مىشود، رابطهاش با درخت سستى مىگيرد; تا آنكه رها مىشود. ما هم اگر دنيا را سفت و سخت چسبيدهايم، براى اين است كه به پختگى و كمال نرسيدهايم. بشنويد:
اين جهان، همچون درخت است اى كِرام! / ما بر آن، چون ميوههاى نيم خام
سخت گيرد خامها مر شاخ را / چون كه با خامى نشايد كاخ را
چون كه پخت و گشت شيرين، لبگران / سست گيرد شاخها را آن زمان! ر.شيخ.م
پاورقی۲) على(ع) در خطبهى ۹۶ نهجالبلاغه در وصف پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد:
كَلاَمُهُ بَيَانٌ وَ صَمْتُهُ لِسَانٌ. يعنى: سكوت پيامبر نيز، معنادار و نوعى زبانِ گفتار بود!
نبايد تصوّر كرد كه «سكوت» مرادفِ بيكارى و بىعملى است; سكوت، خودْ كارى است و كار بزرگى هم هست و همه كس هم بدان تن در نمىدهد. گويند: «ألصَّمتُ حُكمٌ و قَليلٌ فاعِلُه» يعنى: خاموشى، حكمت است و كُنندهى آن كم است.
پاورقی۳) حافظ
پاورقی۴) مطلب طنزآميز زير را در ارديبهشت ۷۹ در شبكهى رايانهاى داخلى نور وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزهء علمیّهء قم و در محيطى به نام «انجمن ادبيّات» كه قابل دسترسى براى عموم اعضاى اين شبكهى اطّلاعرسانى بود، قرار دادم. از طريق شبكهى يادشده امكان ارتباط ميان كاربرانِ دور از هم - حتّى به صورت زنده و در محيطى موسوم به «تِله و چَتْ» - فراهم مىشد و مىتوانستند از طريق تايپِ پيام با هم گفتگو كنند:
«بر تو باد اى معشوق! كه مَرتبت خود بدانى و خويشتن ارزان نفروشى. در بلهگويى تأخير نما و به همشيره يا دختركى ديگر از فواميلْ تعليم فرما كه بر سر سفرهى عقد، بلند و نعرهگونْ اعلام نمايد كه به گلچينى مشرّف گشتهاى و وجه تأخير در بلهگويى اين بوده و لاغير.نيز الحذر! كه در برابر جيليز و بيليز كردن عاشقان بىسروپا دَم بر آورى يا دُم تكان دهى، تا بفهمه با كى طرفه! هيچ و هرگز مبادت از در بخشندگى و بندهنوازى وارد شوى كه اين جماعت، لايق ترحّم نباشند و جوابشان خاموشى و سزايشان سكوت است; سكوتى كه هيچ نشانهاى از رضايت در آن نباشد.
خويشتن به خريّت زدن در برابر شلنگ تختهفكنىهاى عشّاقِ فكسنى را فايدتى ديگر هم هست كه همانا مصونيّت حنجره از خش باشد، كه دلبركان نشايد كه جز به غمز و ايما سخن گويند تا اتوار صوتى ايشان از لطافت خارج نگردد كه بسا كه دور فلك بر خلاف ميل معاشيق چرخد و آنان ناچار از استخدام در ادارهجات گردند و سِكْرترى پيشه نمايند. در اين حال لطافت حريرگون اصوات ايشان تواند خود بسْ مشترى جلبكن باشد كه معشوقِ با صوت خشدار به نيمجو نيرزد و چون «گوشى مخابرات رفتهى موبايلْ»* كمقدر باشد و اندكْبها!
* در سال 79 كه سال نگارش اين مطلب بود، هر خطّ تلفن همراه، با يك گوشىِ موبايل كه مىبايست به مخابرات برده شود و شمارهى سريالش يادداشت شود، شناخته مىشد. گوشىهاى مزبور تا وقتى در مغازه بود، قيمتش بالا بود و وقتى شمارهْسريالش در مخابرات ثبت مىشد، از قيمت مىافتاد! ر.شيخ.م
پاورقی۵) صائب تبريزى
پاورقی۶) از ره حرف بوَد رنجش مردم، صائب / كس نديديم كه دشمن شود از خاموشى - صائب تبريزى
پاورقی۷) در وصف كلماتى كه داراى لفظ اندك و مفهوم عميق باشد، از تعبيرِ «قليلُاللَّفظ، كثيرُالمعنى» استفاده مىشود. حافظ گويد:
بيا و حالِ اهل درد بشنو! / ز لفظ اندك و معنىّ بسيار
در هفده مهر ۸۲در سالن قدس حوزهى هنرى سازمان تبليغات اسلامى قم در جلسهى نقد شعر با شركت مرحوم دكتر سيّد حسن حسينى حضور يافتم. ايشان در طعنه به درازگويى برخى شاعران گفت:
بعضى انگار تنها خواستهاند ديوانشان از الف تا يا (حرف آخر رديف و قافيه) شعر داشته باشد و كيفيّت اشعارى كه مىسرايند، برايشان اولويّت نخست را نداشته است. سيد حسن حسينى بعد از تمجيد از ايجاز، اين مثال را زد كه انگار در يكى از كتب دانشگاهى ديده بود:
«موادّ منفجره اگر در محيط باز گذاشته شود، اثرش كمتر از وقتى است كه در يك فضاى كوچك قرار گيرد.» ر.شيخ.م
پاورقی۸) معمولاً كسى كه زياد صحبت مىكند، بيشتر در معرض خطاست.
از دوست هنردوستم حسين ميرزايى در قم شنيدم كه تركها گويند: چُخْلُقْ، پُخْلُق دُر! ر.شيخ.م
پاورقی۹) اوّل انديشه وانگهى گفتار / پاى بست آمده است و پس ديوار
پاورقی۱۰) از حافظ شيرازى است; و برگرفته از اين بيت:
با خراباتنشينان ز كرامات، ملاف! / هر سخن وقتى و هر نكته مكانى دارد
«ربی! انت عونی!» خدای من تو یار منی!
ترکیب ثلث با سه کلمه که در سال ۱۴۲۳ قمری توسّط مثّنی العبیدی اجرا شده است.
این کاتب که خود را در ذیل آثارش شاگرد استاد عباس بغدادی میداند، متولد شهر رمادی استان انبار عراق در سال ۱۹۷۲ و تحصیلکردهء کارشناسی شیمی در دانشگاه بغداد به سال ۱۹۹۴ است.
نام کامل او «مثنّی عبدالحمید عبیدی» و در حال حاضر مقیم کشور آمریکاست و پیش از این مدتی در عمّان میزیست.
در مقطع همکاری هنریم با استاد سید حسین نجومی فرزند مرحوم آیتالله نجومی، تجربهء خوب ایشان در هنر نگارگری و گل و مرغ، در کنار مهارتشان در قطّاعی و وصّالی و مرمّت نسخههای خطّی، یکجا به کار من آمد: تعدادی از آثار خوشنویسی تحریرشده توسّط خودم را که مربوط به سنوات مختلف فعَالیّت هنریم بود و به رغم تغییر شیوه و پیشرفت در خوشنویسی از آنها دل نمیکندم (چون نماد مقطعی از تلاش هنری من بودند) در اختیار ایشان گذاشتم. حتّی آثار دوستان خوشنویسم را که سر کلاس تحریر کرده و یا به طریق دیگری از آنان به دستم رسیده و وارد مجموعهام شده بود، به نجومی دادم. ایشان هم به انتخاب و اختیار خود با مونتاژ و کنار هم قراردادن این مواد خام و استفاده از ابروبادهای دستساز و پرکردن جاهای خالی با گل و مرغ و گرهچینی، قطعات ترکیبی متعدّد و سروتهبستهای تولید کردند. تولید این دسته آثار در مقطعی بود که هنوز وارد پروسهء برگزاری نمایشگاه انفرادی خوشنویسی نشده بودم و از آنها تنها برای تزیین مجالس و محافلی که با دوستان داشتم و گاه متاعی برای گرمکردن معاملات و مبادلاتی که با دوستان خطباز داشتم، سود میبردم. تنها در یک مورد، در جریان برگزاری اولین نمایشگاه خوشنویسیم در اراک، چهار عدد از آنها را به صورت یکجا به امیر هزاوه رئیس گالری ماندگار اراک فروختم. الباقی قطعات در مبادلات کالا به کالا با قطعات قدیمی یا جدید تاق زده شد و همیشه این جریان و گردش برام لذّتبخش بود.
در پست حاضر دو اثر از این سری قطعات را که در سال ۸۶ توسّط استاد نجومی قطعهبندی و تذهیب شده - و اصل آنها خدا میداند کجاست - تقدیم دوستان میکنم.
اسکنهای چهارتکهای این آثار در بایگانی شیخ ظاهرا نه در آر ۷۲ که در آر ۷۶ است.
۳ـ قطعه نسخ قدیمی / ۱۰۰ هزار تومان
۴ـ قطعه نسخ قدیمی منسوب به وصال شیرازی / ۱۲۰ هزار تومان
۵ـ برگی از قرآن به خط نسخ (قدیمی) / ۲۹۰ هزار تومان
۷ـ قطعه نسخ قدیمی منسوب به وصال شیرازی / ۱۲۰ هزار تومان
۸ـ قطعه نسخ قدیمی منسوب به وصال شیرازی / ۱۲۰ هزار تومان
۹-الف و ۹-ب ـ برگی از قرآن (پشت و رو) / ۱۵۰ هزار تومان
۱۳ـ نسخ منسوب به اشرفالکتاب اصفهانی / ۱۵۰ هزار تومان
۱۴ ـ قطعه نسخ قرآنی / ۱۰۰ هزار تومان
۱۵ ـ قطعه نسخ قرآنی / ۱۰۰ هزار تومان
۲۱ ـ منسوب به استاد محمدرضا کلهر یا ملکالخطاطین (شاگرد زبدهء او) / ۳۵۰ هزار تومان
تاریخ قبلی پست: ۸/۸/۸۸
راست: سنگ قبر به خط توقیع به تاریخ ۷۸۲ قمری (حدود ۶۵۰ سال قبل) با متن: قال الله تبارک و تعالی کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام ..... هذا الجسد الصاحب الاعظم جلال الوزرا افتخارایران .... اشراف .... و الدین .... شمس الدین محمد رئیس حسن ابواسحق اءعلی الله شاءنه فی غرة جمادیالثانی سنة اثنی و ثمانین و سبعماء
کتیبههای ثلث و نستعلیق استاد احمد عبدالرّضایی
مسجد ولیعصر نزدیک میدان ولیعصر تهران
عکّاس: رضا شیخمحمّدی / اردیبهشت ۸۹
در خلال ده روز اقامت در شهر کرمان در دیماه سال ۸۸ شمسی که برای برگزاری نمایشگاه انفرادی خوشنویسیم در موزهء صنعتی این شهر، به آن سامان سفر کرده بودم، توفیق یافتم یکی از روزها به پیشنهاد و همراهی دوست کرمانیم عبداللهخان فکری و یکی از دوستانش از حمام گنجعلیخان کرمان و برخی کتیبههای حجّاریشده در مسیر بازار و نیز کتیبهء علیرضا عبّاسی و همچنین عقدنامهء فوقالعاده نفیسی به قلم رقاع که به سال ۱۲۱۳ قمری تحریرشده و در یکی از حجرههای تجار حوالی حمام گنجعلیخان نگهداری میشد، بازدید و عکسهایی تهیّه کنم. در این پست به ارائهء این عکسها مبادرت میورزم:
سنگ قبر قدیمی با حجّاری و برجستهکاری دوامآورده از ادوار پیشین. اینجا هند است و نزدیک مزار نظامالدّین اولیاء در دهلی. اکتفا به نگارش آیهء ۵۳ سورهء زمر به خط توقیع که دلخوشیبخش به گنهکاران و حمایتگر از جفاپیشهگانی است که در قفای امید به بخشایش الهی که در دلشان سوسو میزند، سیهنامهگیشان را پنهان داشتهاند.
سنگ قبر، فاقد نام و مشخّصات مردهایست که در زیر آن آرمیده و طوری ساخته شده که ناحیهء وسطش خالی و پوشیده از خاک و گل است. پس بقایای درختی کهن و البتّه عاری از حیات نباتی در آن میان جا خوش کرده، با دست و پای درازکرده و لمیده در خاک. این درخت بیجان شاید نمایندهء مرد یا زن گمنامیست که اینجا به خاک سپرده شده است.
هندیان از سر این پیردرخت هم نگذشته، بدان دخیل بسته و توسّل جستهاند. دو عبارت شریف «لا اله الا الله محمّد رسول الله» در یک سو و «علی ولی الله وصی رسول الله» در سمت دیگر به شکل قرینهپردازانهای، قاببندی شده است.
خطّ عبدالحقّ بن قاسم شیرازی لقبگرفته به امانتخان از سوی شاهجهان پنجمین امپراتور هند/ سال تحریر: ۱۰۲۲ قمری / مکان: قبر اکبرشاه / هندوستان، شهر آگره / عکّاس: رضا شیخ محمّدی / متن کتیبههای ثلث در حدّی که توانستم بخوانم:
به میامن توفیقات صانع جهان آفریننی(ینی) که به قیاس... / مرحبا خرم فضاینی(یی) خوشتر از باغ بهشت / مرحبا عالی بناینی(یی) برتر از عرش برین / جنتی او را هزاران روضهء رضوان، غلام /
/ در مدت هفت سال تمام صورت کتابت اتمام و اختتام یافت کتبه عبدالحق بن قاسم الشیرازی ۱۰۲۲ / روضهء او را هزاران جنهالماءوی زمین / کلک معمار قضا بنوشته بر درگاه او / هذه جنات عدن فادخلوها خالدین / قضااقتدار، کیوانرفعت، عالممدار صاحبقرانی.
در همین بنا کتیبهء نستعلیقی هم جلب توجّه میکند.
k2/ax/IMG_8495
تذهیب: احمدعلی نامور
سمت راست (علی مع القرآن):
اندازهی اصلی: ۱۴.۵ در ۲۷ سانتیمتر قیمت: ۲۵۰ هزار تومان فروخته شد
بالا سمت چپ (لافتی الا علی): اندازهی اصلی: ۷ در ۲۸ سانتیمترقیمت: ۱۵۰ هزار تومان این قطعه بعد از تماسهای مکرر ایمیلی از سوی جناب نوذر آقاخانی از فرانسه که ظاهرا در این کشور دکتر هستند به 130 ه.ت به ایشان فروخته شد و در 27 فروردین 88 وجهش را از طریق واسطه به منزل تحویل دادند و قطعه را بردند.
چهار تصویر فوق در هاست اسنیپس: ۱ و ۲ و ۳ و ۴
آپدیت پست در ۹۱۱۱ / بکاپ قبل در آر ۲۰۵
از قطعات تمرینی مرحوم حامدالآمدی است. <<<
از قرار، جناب موحّد نیز عدم فروش این قطعه را به سیّد محمّد حسینی توصیه کردهاند.
سایز بزرگتر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۳۲ برگ از یک قرآن شریف به خط ریحان با امضای یاقوت مستعصمی
yaqoot yaghoot iaghoot mostasami (قدمتی حدود ۷۷۷ ساله) در تابستان ۸۵ توسط دوست کلکسیونر قزوینیام امیر عاملی به دوست مجموعهدار قمیام ح.ر به ۸ میلیون تومان فروخته شد
و دوست نوسمسارم علی نجفی آنگونه که در مکالمهی تلفنی ۲۸ شهریور ۸۵ ابراز کرد، واسطهی این معامله بود. مشاورهی بعد از خرید ر با جناب علوی - از مجموعهداران معمم قمی - و تشکیک نامبرده در اصالت قرآن مزبور، خریدار را به فسخ معامله و بازستانی چک و استرداد قرآن وادار کرد. آنگونه که فروشنده به حقیر ابراز کرد، دیری نپایید که ناخرسندی بدوی ایشان، با خرسندی ناشی از فروش قرآن مزبور به ۱۲ میلیون تومان جابجا و جبران شد، ضمن اینکه ۴ ورق از آن قرآن به عنوان نمونه در نزد امیر عاملی باقی ماند. در سفر اخیرم به قزوین (اواسط آذر ۸۶) در خلال یک شب معامله و مبادلهی خط با عاملی،
خوشبختانه دو ورق از آن ۴ ورق به دست حقیر رسید. عاملی ابراز کرد که اصل این قرآن در خارج از کشور به ۲۸ میلیون تومان به فروش رفته است و کارشناسان خط قدیمی، آن را زیر دستگاه گذاشته و تشخیص دادهاند که کتابت آن، ۱۰۰ سال بعد از زمان یاقوت مستعصمی (در واقع حدود ۷۰۰ سال پیش) صورت گرفته است. برخی از دوستان که اصل این چهار صفحه را در ایّام حاضر در نزد من مشاهده کردند،
ابراز نمودند که کاش این اوراق از اصل قرآن تفکیک نمیشد، یا دست کم اینک به اصل قرآن مزبور - حتی در قالب اهدا و به رایگان - ملحق شود. برخی دیگر هم به شوخی تواءم با جدّی پیشنهاد میکردند که از طریقی (مثلاً اینترنت) صاحب قرآن مزبور (که فرد یا موزهای است) را پیدا کن و برای فروش این دو ورق و الحاق آن به قرآن مزبور، قیمت بالایی پیشنهاد بده! علیالحساب امیدوارم دوستداران اشیاء عتیقه و نایاب که به این وبلاگ سر میزنند، تصاویر اسکنشدهی این چهار برگ را ببینند، بپسندند و در کامپیوترشان سیو کنند:
در قطع کاملاً بزرگ در قطع کاملاً بزرگ
در قطع کاملاً بزرگ در قطع کاملاً بزرگ
این قطعه، قطعهای ناب و نایاب از حامدالآمدی و متعلّق به دوست عربزبان و خطبازم سیّد محمد حسینی (مقیم شهر ری) است و این دوست نوسمسار (تعبیر نوسمسار را از صدیق خوشنویسم جناب موحّد حسینی وام و الهام گرفتهام که در مورد ماها بکار میبرد) مایل به فروش قطعهی فوق حتی به ۴ میلیون تومان هم نیست.
قطعهی مزبور که مدت مدیدی در دست بنده امانت بود، حدود ۵۰ سال پیش تحریر شده، قطعهبندیاش، قدیمی و با ابر و باد ترکیهای انجام شده و جدولکشیاش با طلا صورت گرفته است.
مشابه این قطعه از همین کاتب برجسته و نابغه (که از استاد حسینی موحّد شنیدم که او را «عبقریّ خط عربی» - یعنی غایت و نهایت آن - مینامند) در کتاب بدایعالخط العربی تاءلیف ناجی زینالدّین مصرف (صفحهی ۲۵۲) به صورت سیاه و سفید چاپ شده که سال تحریرش متفاوت است و تصویر آن را مشاهده میکنید. جناب استاد احمد عبدالرضایی کتیبهنویس خوب قمی در تابستان ۸۶ که مهمان بندهمنزل بودند، اصل قطعهی حامد و نسخهی چاپشده در کتاب را با هم مقایسه و ابراز عقیده کردند که قطعهی اصل از جهاتی (از جمله عین علی و غیر) قویتر و بهتر است. ولی چند هفتهبعد در جلسهی مدرسین انجمن خوشنویسان که بنده قطعهی اصل حامد را برای روءیت همکاران به انجمن برده بودم، با آنکه این قطعه در اصالتش به لحاظ رانش طبیعی قلم و سایهروشنهای حاصل از حرکت طبیعی قلم شکی وجود ندارد و حسابش با دیگر قطعات ثلث که روی میز نور و با ساخت و ساز مداد و پرگار صورت میبندد و مشابه این قطعات در سنوات اخیر در قم زیاد دیده شده و توسط جناب سید محمد حسینی و علی نجفی به فروش رفته است و برخی را خود بنده خریده و معمولآ بالاتر از نرخ خرید به فروش رساندهام و در عین حال دوستان شک و شبهه میکردند که قطعهی با امضای عباس بغدادی را شاگردش مثنی mosannaa، نوشته است و قطعهی با امضای هاشم و حامد، چرا کاغذهایش یکسان است؟ پس جعل است و از این حرفها. اما این قطعهی «لاتقسروا» دیگر داستانش متفاوت است و محصول میز نور و ضرب و زور! نیست و قلم به وضوح و البته به قدرت کاغذپیمایی کرده است و این اثر خلق شده و البته با استادی در برخی نقاط، دورگیری شده که همین دورگیریهایش هم صحنهی اجرای مهارت استادی و درسی برای خوشنویسان ماست که خیلی تابلو و رسوا تیغکاری میکنند. به هر تقدیر به رغم همهی این حرفها جناب عبدالرضایی در آن جلسهی انجمن، یکباره فرمایش فرمودند که شیخ! خیالت را راحت کنم. این ۴ میلیون نمیارزد! و جعل است!
یادآوری: از حسینی خطباز در ۲۲ آذر ۹۰ شنیدم که قطعهء لاتقسرو را به ۳۵۰۰ دلار (بیش از چهار میلیون تومان) به فروش رسانده است. آپدیت پست: ۲۲آذر ۹۰
سمت چپ:آیهء شریفهء و اکثرهم للحق کارهون / تحریر: استاد عباس بغدادی (۱۴۱۷ قمری) / تذهیب: استاد روحالله فاضلی وادقانی / ابعاد اثر: ۶۲ در ۵۰ سانتیمتر / پهنای قلم: ۷ میلیمتر / قیمت: ۶۰۰ هزار تومان
این قطعهی از
عبَاس بغدادی را که مزیــــّن به تذهیب روحالله فاضلی وادقانی از تذهیبکاران خوب قم است، در فروردین ۸۵ در منزل دوست عربزبان و نوسمسارم سیّد محمّد حسینی در شهرری دیدم و ظاهرآ بعدآ در ازای نیممیلیون تومان و از طریق علی نجفی پسر جواد سبتی
وارد مجموعهی دوست کلکسیونر قمیام ح.ر شده است.این قطعه از عبّاس بغدادی
abbas baqdadi baghdadi که قطع اصلیاش۷۰*۵۰ است، در ۱/۸۵ از دوست اصفهانی مقیم قمم محمود حبیباللّهی به ۳۶۰ ه.ت خریدم و چند روز بعد به امیر عاملی کلکسیونر قزوینی فروختم. قسمت داخلی تذهیب اثر در سال ۸۳ توسَط کیوان شجاعیمنش و حاشیهی بیرونی آن از سوی خانم مهدوی از هنرجویان شجاعیمنش در اراک انجام شده است.
قطعه از هاشم محمّد بغدادی >>>تذهیب این قطعه با طلا و به نرخ ۱۰۰ ه.ت توسّط حسین تنکابنی (مقیم کرج) به سفارش سید محمد حسینی صورت گرفته است. حسینی برای قطعهی فوق ۲ میلیون تومان قیمت گذاشته است.
مشابه (یا عین) این قطعه را در سمت راست
مشاهده میکنید. تصویر سمت راست را از گالری «هاشم محمّد بغدادی» نقل کردهام.
تکّهی از یکی از صفحات قرآن عهد تیموری
(حدوداً ۷۰۰ ساله)
این تکّه را در خلال یک معامله
از دوست کلسیونرم امیر عاملی
به ۲۰۰ هزار تومان خریدم.قیمت: ۲۵۰ هزار تومان فروش به غیاث علوی در اسفند ۹۲