قیمت قطعه: 200 هزار تومانپست مستقل مربوط به مرحوم استاد عبدالله فرادی ostad abdollah foradi را که در ۲۸ دی ۸۶ نوشتم و در ۹ آذر ۸۷ آپدیت کردم، به طور کامل به اینجا منتقل می‌إکنم. با این تفاوت که این پست را به انتشار یک سطر از آن مرحوم که در اسفند ۱۳۶۲ برای زنده‌یاد بیوک احمری (از تذهیب‌کاران آن دوره‌ی انجمن خوشنویسان تهران) نگاشته‌اند، مزیّن می‌نمایم. 

دوستان و یاران!
«محمّد» با ایمیل mohamadaghamohamadi@yahoo.com در روز چهارشنبه ۱۷ بهمن سال جاری برایم کامنتی گذاشت:

سلام
من چند روزی هست که با وبلاگتون آشنا شدم. فقط میتونم بگم عالیه. تا به حال چنین وبلاگی ندیده بودم. واقعا خسته نباشید. اما یک خواهش ازتون دارم. من به سبک استاد بزرگوار فرادی کار میکنم میدونید که آثار ایشان به سختی پیدا میشه اگر لطف کنید چند اثر استاد را هم در وبلاگ قرار بدهید ممنون میشوم

و پاسخ گرفت:

محمّد جان! از آشنایی با تو خوشحالم.... در مورد مرحوم استاد عبدالله فرادی چند ماه قبل قطعه‌خطی از ایشان در وبلاگ قرار دادم. انگار ندیده‌ای؟ این خط در دفتر کار دکتر الهی قمشه‌ای در تهران قاب شده بود و با اجازه از دکتر از آن عکس دیجیتال گرفتم. لینکش این است: http://khat.blogfa.com/post-132.aspx
بعداّ مفصلتر در مورد ایشان در پستی مستقل خواهم نوشت.
رضا شیخ محمدی / ۱۷ بهمن / ۱ بعد از ظهر

به نظرم رسید که بد نیست وعده‌ام را زودتر عملی کنم. لذا پست حاضر را مستقلاً به مرحوم استاد فرادی اختصاص دادم. اگر دوستان بنده را یاری کنند و هر آنچه اطّلاعات و مدرک راجع به این استاد در اختیار دارند، برایم بفرستند که بتوانم این پست را تکمیل کنم، ممنون می‌شوم:
یکی از دوستان کرمانی در تماس تلفنی‌اش در بهار ۸۸ متن مصاحبه‌ی منتشرنشده‌ای با استاد فرادی را که در حوالی سال ۱۳۶۳شمسی با آن مرحوم انجام داده بود، در اختیار من گذاشت که در ذیل مشاهده می‌کنید:

استاد فرادی در سال ۱۳۰۶ در تهران خیابان استخر در خانواده‌ای متوسّط‌الحال متولّد شد. در ۴ سالگی به مکتب رفت. در همان ایَام پدر استاد به ایشان مشق می‌داده است. خود استاد ابرار می‌کرد:
«من ورزش نمی‌کردم و برای اینکه علاقه به مشق داشتم، پدرم می‌گفت دور حیاط بدو. یا از طبقه‌ی ۳ فلان کتاب را بیاور تا به تو مشق بدهم.»
بنابر این وختی رفتم مدرسه خطم خوب بود و کتاب کلاس اول را رونویس کردم و معلمین به من لقب فرادالادب را دادند. در کلاس ابتدایی اول شدم و در سایر مدارس هم اول شدم. اولین معلم مشقم غلامرضا خوشنویس پاکنهاد از شاگردان آقا سید علی و بعد فردی به نام سید علی اوسط یا علی آقاحسینی که در انجمن درس میداد که معروف بود به واحدالعین مشاق وزارت معارف بودتا اینکه ۶ ابتدایی تمام شد و اول دبیرستان که رفتم عماد طاهری از شاگردان میرحسین ترک که در ابتدا فامیلش بدرالشریعه بود معلم خطم شد به منزلشان میرفتم که در عباس آباد بود در محله ی پاچنار فعلی. در آن زمان از خطوط مرحوم عماد هم استفاده میکردم بعد از مدتی خدمت علی مخصوص پسر میرزا حسین خان کاتب الخاقان رفتم و قسمتی از عربی را هم پیش خواندم (مثل کتاب مطول و مغنی) در سال ۱۳۲۰ خدمت علی اکبر کاوه رفتم و از ایشان استفاده کردم و در سال ۱۳۲۳ نزد استاد حسن میرخانی (سراج الکتاب) رفتم. از لحاظ تحصیلی هم به دانشکده ی معقول و منقول رفتم و بعد به دانشکده ی حقوق و نیز دانشکده ی ادبیات رفتم. و بعد از طریق انجمن فرهنگی ایران و فرانسه ادبیات و زیان فرانسه را به مدت ۴ سال خواندم و از دانشکده ی سوربون فرانسه لیسانس ادبیات زبان فرانسه را گرفتم. مدتی در دانشگاه تهران تدریس کردم و بعد هم شغل قضا داشتم (مستشاری دیوان کیفر) و در اوایل انقلاب بازنشسته شدم.
 
بنده (رضا شیخ‌محمّدی) این توفیق را داشتم که در سنوات اقامت در قزوین و در خلال سفرهایی که به تهران داشتم، مکرّراً زنده‌یاد فرادی را در ساختمان معروف و خاطره‌انگیز انجمن خوشنویسان ایران در خیابان خارک ملاقات کنم. من در آن ایّام تعلّق خاطر چندانی به شیوه‌ی خوشنویسی ایشان نداشتم و تمام زیبایی‌های نستعلیق را در شیوه‌ی استاد امیرخانی خلاصه می‌دیدم. روزی را در ۱۹ مهر ۱۳۶۳ به یاد دارم که به همراه استاد خطّ قزوینی‌ام احمد پیله‌چی به کلاس استاد فرادی رفتیم و من با دوربین کوچک «مینولتا» که همراه داشتم، عکسی از آقای فرادی در حال نوشتن خط برای جناب پیله‌چی گرفتم.
احمد پیله‌چی و استاد عبدالله فرادیمرحوم فرادی روی یک برگ کاغذ گلاسه‌ی مات که آقای پیله‌چی در اختیار ایشان قرار داد، این مصراع را تحریر کردند:
«شد از فیض الهی بخششی بر معصیت‌کاران»
خوشبختانه این قطعه‌خط در حال حاضر در اختیار بنده است: خطّ مرحوم فرادی


<<< سایز بزرگتر

به یاد دارم بعـد از تحریر استـــــــــاد که از اتاق خارج می‌شــدیم، پیله‌چی به من گفت: من کسی از معاصـرین را ندیده‌ام به خوبی آقـای فرادی حرف «ر» را بنویســد و به حرف «ز»ی تحریرشده در این نوشته اشاره کرد. بـرای مــــن که در آن مقطع (که  ۱۹ ساله بودم) و محو و مجذوب شیوه‌ی استاد اجل امیرخانی، قبول این حرف قدری مشکـل بود. ولی به لحاظ اینکه پیله‌چی استادم بود، کلامی به زبان نیاوردم. در دیدار مزبور، جلوه‌ی از طنزپردازی و شوخ‌طبعی مرحوم فرادی هم جلوه کرد. بعدها این بخش از دیدار را برای آقای پیله‌چی یادآوری می‌کردم و ایشان تبسّم می‌کرد. موضوع این بود که در آن سفر به تهران، آقای پیله‌چی که در آن مقطع به خطوط قدما از جمله استاد کل: میرعماد حسنی علاقمند شده بود، کتاب «مجموع پریشانی» (به کوشش علی حصوری) را که همانروز از تهران خریده بود، به مرحوم فرادی نشان داد. فرادی برخی از انتسابات ادّعاشده در کتاب که مثلاً فلان قطعه به خطّ فتحعلی حجاب نوشته شده است را رد کرد. کتاب را که ورق زد، به صفحاتی رسید که نوشته بود: کاتب «ناشناس». فرادی با لحن طنزآمیزی گفت: «خیال می‌کند بقیّه را درست شناخته که این یکی را نوشته ناشناس! بنده‌ی خدا همه را باید می‌نوشتی ناشناس!» 


<<< عکسی که با دوربین آنالوگ در سال ۱۳۷۳ از قطعه‌خطّی از مرحوم فرادی در نمایشگاه خطّ اساتید در تهران گرفتم.
همواره به گوش می‌رسید که مرحوم فرادی کلکسیونی از بهترین قلمتراش‌ها از جمله نمونه‌های ساخته‌شده توسّط «نظم‌پرور» را در اختیار دارد. یک بار هم شنیدم که قلمتراشی از ایشان در سر کلاس تدریس خطّشان به سرقت رفته و دنبالش می‌گشتند.
از کتاب «والقلم» جلد اوّل آثار خوشنویسان معاصر ایران / خرداد ۱۳۶۱
<<< سایز بزرگتر                            سایز باز هم بزرگتر

از کتاب «والقلم» جلد اوّل آثار خوشنویسان معاصر ایران / خرداد ۱۳۶۱  سایز بزرگتر >>>

چند خاطره از مرحوم استاد فرادی:
۱. یک بار در اردیبهشت سال ۸۱ که با علی رضائیان مدرّس انجمن خوشنویسان قم هم‌شیفت بودم، به استاد احمد عبدالرّضایی گفتم که انگار این هم‌شیفت بودن، روی خطّ من تاءثیر گذاشته است و برخی کلمات را که قبلاً به شیوه‌ی استاد امیرخانی می‌نوشتم، الآن دیگر به آن وفاداری نیست و رگه‌هایی از شیوه‌ی رضائیان در آن وارد شده است. عبدالرّضایی گفت: «یک بار من به استاد فرادی گفتم که فلان کلمه را به شیوه‌ی استاد امیرخانی نوشته‌اید.» دیدم ابداً به ایشان برنخورد و حتّی تاءیید کرد و گفت: «چون من با آقای امیرخانی حشر و نشر زیادی دارم، خطّ ما روی هم اثر می‌گذارد.»
۲. در دی ماه سال ۸۲ هم در منزل علی بخشی - خوشنویس قمی - بودیم. علی معماریان از خوشنویسان پیش‌کسوت قم گفت: «یک بار با مرحوم آقای فرادی بودیم. ایشان برای چرب‌کردن کاغذ (برای انیکه بهتر در نوشتن جواب دهد) انگشتش را به  پشت گوشش مالید و بعد روی کاغذ کشید و گفت: چربی پشت گوش برای این منظور مناسب است.» محمّدتقی اسدی - مدرّس انجمن قم - حضور داشت. گفت:
«این مستلزم این است که انسان وقتی حمّام می‌رود، پشت گوشش را نشوید!»
جماعت حاضر خندیدند.
۳. مهر ماه سال ۸۳ دوست خوشنویسم م.ر نقل می‌کرد:
در سال ۶۹ با ماشين استاد حسینی موحّد رفتيم تهران به آتليه‏ى استاد احصايى. همه‏ى اساتيد از جمله آقایان: فرادى و اخوين جز آقاى‏ اميرخانى حضور داشتند. موحّد با اين دو استاد قرار ملاقات گذاشت و به منازل آن‌ها رفتيم. آقاى فرادى - كه خدا رحمتش كند - خطوط قديمى بسيارى داشت و يك مجموعه‏دار گمنام بود. در خانه‏ى فرادى مشغول صحبت بوديم. در اين حال موحّد سويچ ماشينش را به من داد كه خطّى را از درون ماشينش بياورم. از خانه که خارج شدم، به لحاظ مشابهت كوچه‏ها به هم، راه را گم كردم و ماشين موحّد را هم نيافتم. خيال كردم سارق ماشينش را برده است! زمان زيادى سرگردان بودم. مستأصل شده بودم. در اين حال صداى خزانه‏دار مرحوم فرادى و نيز موحّد را شنيدم كه فریاد مى‏کردند:
«رنگساز! رنگساز!»
معلوم شد از نیامدن من نگران شده و از خانه زده‌اند بيرون. به سمت صدا رفتم و يافتمشان و با نگرانى گفتم:
«آقای موحّد! فکر کنم ماشين شما را برده‏اند!» خندید و گفت:
«نه بابا! ماشين سر جایش است. تو اشتباه  رفتى!»
                           قطعه‌ی فوق در  سایز بزرگتر
                                                                                                               
بعدالتّحریر: در مکالمه‌ی تلفنی ۱۱۵دقیقه‌ای با استاد موحّد در ۱۴ دی ۸۳ بنده (رضا شیخ محمّدی) از ایشان شنیدم که گفتند در منزل استاد فرادی سیاه‌مشقی از میرحسین خوشنویس‌باشی دیدم که با دیدن آن منزلت میرزا غلامرضا در نظرم کاهش یافت. شاید این مطلب مربوط به همان دیداری است که رنگساز نقل می‌کرد.

۴. از هادی گل‌محمّدی نقّاش قمی شنیدم که مرحوم فرادی اگر سطری از هنرجویی می‌دید که قوس نادرستی پیدا کرده بود، می‌گفت: چرا سطرت «کسمه» شده؟!
 
                       
قطعه‌خطَ مقابل را در ۲۵ مهر ۸۶ در دفتر کار دکتر حسین الهی قمشه‌ای در تهران دیدم و با اجازه‌ی دکتر از آن عکس دیجیتال گرفتم. استاد مرحوم عبدالله فرادی این قطعه را در داخل هواپیما و در خلال سفری که به همراه جمعی از اساتید به ترکیّه داشته، روی برگی از مجله‌ی «پاسدار اسلام» نگاشته ‌است. متن سیاه‌مشق را برایتان می‌نویسم تا خودتان در جریان اطلاعات بیشتر این قطعه و حال و هوای زمان نگارش آن قرار گیرید:

من نشنیدم که خط بر آب نویسند!
هنگام سفر بر صندلی جمبوجت در خدمت سروران عظام آقایان اساتید دکتر الهی قمشه‌ای و امیرخانی و سلحشور و همچنین جناب کابلی گل هستیم هواپیما سخت لرزان است در آسمان ترکیه پرواز می‌کنیم به یمن جمال استادانیم خدایشان نگاهبان باد سبح لله فرادی ۸ / ۹ / ۶۷ میان آسمان و زمین بخاطر شریفترین انسانها به یاد جمال عاشقان حق
                      قطعه‌ی فوق در سایز کاملآ بزرگ                        این قطعه را در پست مستقلّی نیز در وبلاگ حاضر قرار داده‌ام و برخی دوستان در ذیل آن نظراتی داده‌اند.   >>> اینجا


سطر سمت چپ با متن «علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را» استاد فرادی در ۲۰ اردیبهشت ۶۱ برای دوستم «ع. ف» که برای دیدن استاد از کرمان به تهران می‌رفت، تحریر کرده است. سرمشق حاضر را آنگونه که جناب ف در تماس تلفنی اخیر (آذر ۸۷) ابراز نمود، در ماه‌های اخیر به یکی از دوست خطبازم که از طریق وب حاضر آشنایی میان این دو نفر میسّر شد، هدیه نمود. با تشکّر از این دوستان که اجازه‌ی اسکن از این سطر و ارائه‌اش در وب حاضر را به من دادند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این سطر از استاد فرادی را هم که برای آقای روزبهی (اهل مشهد) تحریرشده، از مجموعهء دوست طلبهء ۱۹ ساله‏ام علیرضا نادری در شهریور ۹۰ در این پست منتشر و برای فروش به قیمت صد ه.ت عرضه کردم. نهایتا خبر رسید که به فروش رفته است.


استاد مرحوم عبدالله فرادی نهایتآ در هفتم مرداد ۱۳۷۵ هجری شمسی دار فانی را وداع گفت و در قطعهء هنرمندان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. سنگ قبر آن مرحوم را که به خطّ استاد عبّاس اخوین تحریر شده است، مشاهده می‌کنید.

                                                لینک مرتبط >> اینجا

                                    تاریخ‌های قبلی پست: ۹ آذر ۸۷ -   ۲۸ دی ۸۶