در روزهای اوّل سال ۸۵ که به منزل سیّد محمّد حسینی - دوست نوسمسار و خطبازم - در دولت‌آباد شهرری رفته بودم، قطعه‌ای به نسخ عربی به قلم و رقم حافظ عثمان hafez osman خوشنویس شهیر ترکیه با قدمت ۴۰۰ ساله چشمم را گرفت. از شب دیدار، تنها یک فتوکپی از این خط در دستم ماند و نیز  شیفتگی‌ام از مشاهده‌ی اثری که نرخ بالایی برای فروش آن پیشنهاد شد (اگر خطا نکنم ۲ میلیون تومان) و جراءت من در آن ایّام برای نزدیک‌شدن به چنین معامله‌ا‌ی اندک بود. آن شیفتگی باقی ماند، ولی فتوکپی اثر را در دیداری که با استاد حسینی موحّد در منزلشان داشتم، باختم. حافظ عثمانسرانجام پس از چند بار تماس تلفنی و دیدار با حسینی،
در ۱۳ مرداد ۸۵ این قطعه را از او در بنده‌منزل در قم و در شبی که علی نجفی پسر جواد سبتی هم حضور داشت، با سه قطعه خط مبادله کردم:
چلیپای ناد علیّاً استاد امیرخانی که به ۵۰۰ ه.ت از جواد جدّی در تهران خریده بودم + قطعه‌ی یا امیرالموءمنین حیدر استاد امیرخانی + شکسته‌ با رقم محمدحسن طباطبایی که امانت امیر عاملی بود. 


 سایز بزرگتر         /          سایز باز هم بزرگتر


چند روز بعد از خرید من، ح.ر - دوست طلبه و کلکسیونر قمی - به شدّت طالب این قطعه‌ی حافظ عثمان شد و محمود حبیب‌اللّهی را واسطه‌ی خرید آن کرد و خطوطی را در اختیار او گذاشت که به من برای مبادله با این قطعه از حافظ عثمان پیشنهاد کند، از جمله کتاب «ملک‌جمشید» به خط استاد حسن میرخانی که جناب موحّد حسینی یک بار در برج ۸ سال ۸۴ پشت تلفن صحبت آن را با من کرده و گفته بود:
«از آقای پیله‌چی بپرسید که داستان ملک‌جمشید به خطّ مرحوم سید حسن میرخانی که مربوط به دوره‌ی اوج خوشنویسی استاد حسن هم هست، چند قیمت دارد؟»
من در شرایطی بودم که حس می‌کردم به عتیقه‌ی گرانقیمتی دست یافته‌ام و مدّتی می‌توانم با تکیه بر آن، حکمرانی کنم و طالبان جنسم را بازی دهم و سر بدوانم. بعد از اینکه حسابی عرق کردم و برای  خستگی‌درکردن نشستیم، آنوقت قطعه را خواهم فروخت.
جوابم به پیشنهادهای حبیب‌اللّهی منفی بود.
حبیب‌اللّهی مدام می‌رفت و قطعات دیگری می‌آورد و می‌خواست متقاعدم کند به فروش قطعه‌ی حافظ عثمان. یک بار صفحه‌ی کتابتی مربوط به سال ۵۸ شمسی را آورد منزل ما که قبلاً در دیداری که به اتّفاق پیله‌چی به منزل ر رفته بودیم، آن را دیده و بسیار پسندیده بودم. شعری بود از سروده‌های «معجزه» در وصف امام خمینی به قلم استاد امیرخانی که ظاهراً به دفتر امام خمینی در قم اهدا شده بود و در نهایت سر از مجموعه‌ی ر درآورده بود. به رغم علاقه به این قطعه، جوابم روی همان حسابی که عرض شد، منفی بود.
چند روز بعد حبیب‌اللّهی زنگ زد و در نگارستان عروس قلم سه نفری با ر قراری گذاشتیم و نهایتاّ تا نرخ ۱ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان حاضر به خرید شدند، ولی من پافشاری داشتم که دو میلیون تومان نقد بپردازند و نه کمتر. به هر تقدیر معامله سر نگرفت.
چند هفته بعد علی سبتی خبر داد که قطعه‌ی دیگری از حافظ عثمان که مدّعی بودند عیارش از عیار حافظ عثمان من بالاتر است، به دستشان رسیده و آن را به ر خواهند فروخت و خلاصه می‌خواستند به من بفهمانند و خیالم را راحت کنند که فکر نکن نوبرش را آورده‌ای و اگر تو نفروشی، کسی نیست که بفروشد!
در نهایت هم این قطعه‌‌ی دوم را که سال تحریرش ۱۱۰۷ قمری (حدوداً ۳۲۰ سال پیش) رقم خورده است، به ر فروختند و در ازایش ۱ میلیون تومان نقد گرفتند و یک نسخ درجه‌ی ۳ و یک نسخ تعلیمی از اشرف‌الکتّاب اصفهانی تحریرشده به سال ۱۲۶۷ قمری روی زمینه‌ی قرمز که من (ر.ش.م) در دست حبیب‌اللهی دیده بودم و او ظاهراً به ر فروخته بود.
در ضمن این قطعه‌ی دوم از حافظ عثمان ظاهراً یک بار توسّط علی سبتی به فردی به نام «دبیران» که در جنب مغازه‌ی جواد جدّی در بازار منوچهری تهران مغازه دارد، فروخته شده بود و این دبیران در دیداری که با محمود حبیب‌اللّهی داشته، قیمت این قطعه را ۲ میلیون تومان ابراز کرده بود.
وقتی نجفی خبر شد که ر طالب این قطعه است، آن را از «دبیران» مجدّداً پس گرفته بود یا تو بگو خریده بود (زیر ۲ میلیون تومان) و به کیفیّتی که عرض شد به ر فروخت.
ر قطعه را خرید.
یک بار ظاهراً از بنی‌رضی در منزلش شنیدم که گفت قطعه‌ی دوم از قطعه‌ی شما بهتر بود. گفتم: پس چرا نخریدید؟ گفت: چون مشکوک به جعل بود! گفتم: یعنی می‌خواهید بفرمایید اینکه در دست من است، مشکوک نیست و اصیل است؟ گفت: آن، بهتر بود!
موحّد هم در همان شب مبادله‌ی حافظ عثمان به سیّد محمد حسینی گفته بود:
«شما یک قطعه‌ی موزه‌ای را داده‌اید و دو قطعه معاصر گرفته‌اید. نباید این کار را می‌کردید.»
همین استاد به بنده فرمودند:
«شما خط‌ّ استادت (امیرخانی) را چرا از دست دادی؟»
بنی‌رضی در دیداری که فردای مبادله‌ی حافظ‌عثمان داشتیم، کفّه‌ی مبادله را به سود من دانست. ضمن اینکه گفت: حسینی هم که خط امیرخانی را از شما گرفته، قبلاً مشتری‌اش را پیدا کرده و چاله‌اش را کنده است.
شائبه‌ی عدم اصالت این آثار به تدریج از سوی برخی کسان از جمله جناب علوی - از خطبازان روحانی قم - مطرح شد. این فضا آنقدر تیره و تار شد که در نهایت ر را از این قطعه دلزده و او را به فروش آن ترغیب کرد. ر به سیّد محمّد حسینی زنگ می‌زند و حسینی قطعه را به امانت می‌گیرد تا به فروش رساند. ظاهراً ظرف چند روز نتیجه می‌گیرد و  قطعه به ۱ میلیون و ۳۵۰ ه.ت به فروش می‌رساند و وجه را به ر می‌پردازد تا او قدری تسلّی خاطر یابد که قطعه‌ی مشکوک برای او خسارت‌زا نبوده است.
در خصوص اصالت یا عدم اصالت این قطعات بابت گفتگو و اظهار نظر مفتوح است و باید کارشناسان خُبره اظهار نظر کنند. آنچه مسلّم است، این قطعات به قیمت‌های بالا در حال خرید و فروش است.
بنده نیز قطعه‌ی حافظ عثمانم را در پاییز ۸۶ با پیله‌چی معامله کردم و در ازایش یک قطعه خطّ شکسته‌ی منسوب به درویش گرفتم (که ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) به پایم حساب کرد و یک چک ۸۰۰ هزار تومانی برای آخر سال که این چک را به امیرمیثم سلطانی دادم و مجموعه‌ای از قطعات شکسته‌ی او را خریداری کردم و او هم با این چک قطعه‌ای شکسته و منسوب به درویش خرید به ۶۰۰ ه.ت و ۲۰۰ ه.ت نیز برایش ماند و قطعه‌ی درویشش را می‌خواهد به دوبرابر قیمت بفروشد و خلاصه شیرتوشیری شده که نگو!